ادبیات
نقد داستان مینیمال: تخم مرغ هاى سرخ شده
نقد داستان مینیمال: تخم مرغ هاى سرخ شده نوشته توفیق بنی جمیل بقلم احسان عباسلو : هانى نا امیدانه به یخچال خالی نگاهی انداخت و درش را بست. مامان(یمه) تخم مرغ نداریم؟ فقط یکی مونده بود، صبح برای پدرت آب پزش کردم با خودش برد سرکار… – پول نداریم؟ – نه…باید وایسی تا بابات از […]
ألْچِّبُوْس
ناصر شایع(أبو فهر) :قال النبی صلى الله علیه و آله وسلم:* *”لیس من رجل یقع الطاعون، فیمکث فی بیته صابرًا محتسبًا یعلم أنه لا یصیبه إلا ما کتب الله له إلا کان له مثل أجر الشهید”. فی إحتدام معترک الإحن والمحن واللفظ والإقصاء ألذی یتنافس فی خضمه الخصوم فی أیهم أشد نکایه بالأهوازی،وثب الکرونا فجأه […]
لا یسکب القمر ضوءه على الخیین
رأیت حوریه تتشبث بمؤخره سیارتک؛ حاکمه قبضتها على ممتص الصدمات خشیه الانفلات والسقوط؛ ابتسم بوجه العجوز؛ ادار محرّک التویوتا مودیل ٨٣ و هزّ رأسه: – حلم خیر؛ رؤاکِ صادقه دائما یا أمّاه – لا تتأخر واجلب لنا من المحمره سمک الصبور.. قالت هذا وتمتمت بالمعوذات ونفخت خلفه أو بالأحرى خلف سیارته. یعیش خلف مع أمّه […]
من و بهشت شیطان
توفیق بنی جمیل : فقر هم حدی داره. داره.. ولی من دزد نیستم. من هم نگفتم دزد! میگم رفع نیاز.. اصلأ نگاهی به دور و برت کردی؟ شپش توی جیبت ملق میزنه.. درسته.. ولی چیکار میشه کرد..کاری که من میگم.. توی یک چشم بهم زدن همه چیز تموم میشه.. گوشی رو میقاپی و الفرار!! کم […]
اولین شب زمستان
توفیق بنی جَمیل : با صداى معلم به خود آمدم: عمار بیآت انشاش رو بخونه. من هم خیلی زود دفترم را برداشتم، روبروی بقیه دانش آموزان قرار گرفتم و به خواندن مشغول شدم: بسم الله الرحمن الرحیم موضوع انشاء: اولین شب زمستان آن شب سرد بود. من به اتفاق دیگر پسر عموهایم که به میهمانی […]
خشم و غرور
عماد توفیق بنی جمیل: نفس نفس می زد. عرق کرده و ترس از سر و رویش می بارید. همین که نگاهش به چهره ی رنگ پریده و نگران زنش افتاد با صدایی لرزان گفت: کتلته معصومه کتلته.. کتلتلی نفس!.کُشتم معصومه کشتم..من آدم کُشتم. معصومه صورت خود را خراشید و با نگرانی و ترس گفت: اصخام […]
تقدیر از یک نویسنده خوزستانی
هادی امین جلالی : در هر جامعه ای که تعداد نویسندگان، وخوانندگان اش بیشتر باشد. بدان که آن جامعه در آگاهی،و تحصیل علم و دانش پیشرفته تر است زیرا کتاب یکی از عوامل روشنگری، وبیداری افکار است. روشنگری زمانی اتفاق می افتد، که نویسنده، درد اجتماع خود را شناسایی کند، وبه درمان آن بپردازد.چون علم […]
طنزنگاره ای شوخ و شنگ با چاشنی آه و دود
محمد شریفی : در واپسین روزهای سخت و نفسگیر شهریور ۱۴۰۱ که از قضا، با زاد روز تولدم مصادف بود.یعنی درست در اوج نحس اکبر و تقارن برج عقرب با کره خاکی و قمر،در چنین اوضاع و احوالی دلم از زمین و زمان چنان گرفته بود که مپرس… از شدت درد و اندوه در آن […]
لغه الضاد
ستبقی الضاد سیده اللغات علیها للعلی غرر الصفات ویبقی الناطقون بهاأسود حماه المجدنبراس الحیات ففیها أنزل الرحمن ذکرا به خلدت خلود الراسیات تسیرمع الزمان بلا قصور وتستوعب جمیع الحادثات یشع النورمنهاحین تتلی بها ماسمیت بالمحکمات وتجتذب القلوب اذاوعتها فتصبح فی عدادالواعیات روائحهاکریح المسک فاحت شذت فی جمله أومفردات وماقدأبدع الأنسان شیئا طوال حیاته من مبدعات […]
درسٌ فی اللغه العربیه
یاسر زابیه: اِعشق لغتک أیّها المتعلّم، لأنّها لغهُ الحبیبِ المصطفی ،و قد اختارها الله لِیکلّمَ بها خلقَهُ فی الدنیا والأخرهِ ، ولأنّها لغهٌ قدتکلّم بها آباؤک وأجدادک وأسلافک ونزل بها القرآن الکریم ،و صِیغت بها أجمل وأروع القصائد الشعریه (المعلّقات)،و زُیّنت بها کُتُب الحدیث وکلام أهل البیت علیهم السلام کنهج البلاغه والصحیفه السجادیه و غیرها من […]
حاشیه ای بر داستان باسکول ، سایه درخت بی عار
مجید آرمند : حدودا دو سال پیش وقتی این قصه دکتر کیانوش راد را خواندم فضای خاکستری و اندوهبار این روایت تراژیک و مملو از استعاره ها و گریزهای دردآلودش عمیقا تحت تاثیرم قرار داد و مرا بفکر فرو برد ..روایتی که ژرفای بسترش رنج و شکست و فقر و حرمان تنازع مستمر امید و […]
وحشی ارجمند
محمد دورقی : اهواز، در باسکول دکتر کیانوش راد ، معادل یک معدن طلا، وزن دارد. شهری که مدیران و کارگزاران اش در طول سالیان متمادی و دولت های مختلف، از جلابخشی به تاریخ اش و از غبار روبی ِ ضریح پیکره ی قدسی اش عاجز بوده اند، آقای کیانوش راد، با یک نوستالوژی شوق […]
بصمات شاعر – الحلقه الرابعه
عند قراءتنا للشعر من کل شاعر نجد الکثیر من المفردات تختص لصاحبها فحسب الا و هی البصمه.فتصون و تحتفظ على شعر الشاعر من الانتحال و السرقات و التغییرات.اذن لکل شاعر بصمه و شاهدنا للبصمات فی الشعر و المفردات هو *زامل ابو فاخر العبوداوی* الذی ینشد الأبیات التالی بموصولات الجُمَل فی مطلعها: *اُخوی اللّی* رفع حِملی […]
عروس زایر جاسم – قسمت های ۲ تا ۶
توفیق بنی جمیل : نیزارها بر خلاف معمول و درست در نزدیکی ورودی روستا تَکانی خوردند و بعد از آن تیری به هوا شلیک و پرندگان را سراسیمه به هوا فراری و نفس های همه را نیز در سینه محبوس کرد. پس از آن چند نفر چفیه به سر که صورت های خود را پوشانده […]
عروس زایر جاسم – قسمت اول
توفیق بنی جمیل: همه از زن و مرد و کودک و جوان سوار بر مشحوف(۲) هاى خود دست می زدند شادی می کردند و آواز می خواندند. زایر جاسم پدر داماد نیز هر چند دقیقه یک بار با تفنگ” ام اعریف”(۳) خود تیری به هوا شلیک و این گونه ابراز شادی می کرد. مردی با […]
نامه ای از دیارِ فانی به سرایِ باقی برای نورچشمم مرحوم شکرالله خان
محمد شریفی : نورچشم عزیزم، جناب شکرالله خان ؛ بهترین درودهای گرم و آتشین خود را از این دنیایِ فانی و به باد رفته به محضر شریفتان در صحرای محشر و جهان باقی تقدیم حضور می دارم. راستش را بخواهید، اینجا اینقد خبر زیاد است، که نگو و نپرس… به قول معلم شهید سابقمان مرحوم […]
انسان در آینه انسان
مهری کیانوش راد : به خشم گفتند ، دشمنان نامت را به زشتی یاد می کند ، اجازه ی مجازات می خواهیم.گفت: آنان، آن گفتند که دیدند و باور کردند. یاران به تحیر نگاه کردند. گفت : شما نیز آن باور کردید، که دیدید. این سرنوشت هزار چهره ی انسان است .اگر روزی از زبان […]
عسى أن یلتم شملنا
توفیق بنی جَمیل : إحمل أخاک على سبعین محمل و یضیف: سنشد عضدک بأخیک و کان یکمل حدیثه: و أتقوا الله الذی تسائلون به و الأرحام ، آیات من الذکر الحکیم کان أبی رحمه الله یرددهن وکأنه یوصینی أن لا أقطع صله الرحم بینی و بین أقاربی بل علیّ الإهتمام بهم وتفقد أحوالهم. لهذا أمسکت […]
المذنبین
توفیق بنی جَمیل : قالوا إن کل شیء بدأ بمشاجره لفظیه فقط، ثم تطور الامر الى الضرب والسب و الشتم، و لأنهم کانوا مذنبین بحقنا، فقد جائوا إلى مضیفنا مع بعض الساده و الشیوخ والخیرین.فی النهایه غفر لهم جدی و عفا عنهم. لم یستغرق الأمر وقتًا طویلاً حتى تکرر نفس الخطأ و لکن نحن من […]
من ایام الطفوله
د. عباس الطائی : آنه تولدت ابقریه اسمها الخرابه،بس چانت عامره،انتقلنا من الخرابه وآنه عمری چان سنتین. اتذکر چان بیتنه مال گصب و ابواری،حملوهن بالمشحوف،بس ذاک المشحوف چان چبیر وچان ایسمونه دانگ. الدانگ چان اثنین ارجال ایجرونه ابحبل ایسمونها شاروفه. چان الدانگ یمشی تغریب خلاف جریان المای،لما وصل ال قریه ابوچلاچ.ابهای القریه کبرت ودرست لما […]