نقد داستان مینیمال: تخم مرغ هاى سرخ شده
نقد داستان مینیمال: تخم مرغ هاى سرخ شده نوشته توفیق بنی جمیل بقلم احسان عباسلو : هانى نا امیدانه به یخچال خالی نگاهی انداخت و درش را بست. مامان(یمه) تخم مرغ نداریم؟ فقط یکی مونده بود، صبح برای پدرت آب پزش کردم با خودش برد سرکار… – پول نداریم؟ – نه…باید وایسی تا بابات از […]
نقد داستان مینیمال: تخم مرغ هاى سرخ شده نوشته توفیق بنی جمیل بقلم احسان عباسلو : هانى نا امیدانه به یخچال خالی نگاهی انداخت و درش را بست. مامان(یمه) تخم مرغ نداریم؟ فقط یکی مونده بود، صبح برای پدرت آب پزش کردم با خودش برد سرکار…
– پول نداریم؟
– نه…باید وایسی تا بابات از سر کار بیآت!
به یاد معلمش افتاد:
فردا برای کاردستی تخم مرغ بیارید و حتما روی اون ها نقاشی بکشید…
نزدیک ظهر بود. هانی به محل بنایی پدرش رفت. پدر، دیوار آجری را رج به رج بالا می برد. عرق از سر و رویش می بارید. مقداری پول از دستان ترک خورده ی پدر گرفت و مداد شمعی و تخم مرغ خرید…
فردای آن روز؛ هانی روى تخم مرغ کارون و نخل کشیده بود. دوستانش هم دریا و لنج و ماهی و بعضا هور(تالاب) و بلم و پرنده و پل هلالی را نقاشی کرده بودند.
معلم، تخم مرغ ها را به دفتر برد. زنگ تفریح همه بچه ها می خندیدند. معلم هم در دفتر مدرسه می خندید؛ بوی تخم مرغ های سرخ شده در فضای دفتر و بیرون آن پیچیده بود!!
نقد داستان:
سلام علیکم. کلمه بومی در داستان کاربردی ندارد چرا که در بقیه داستان اثری از زبان بومی نداریم. اما همچنان شما بر نام یمه تاکید داشتهاید. ای کاش داستان را با زبان بومی که قابل فهم از سوی مخاطب عام باشد مینوشتید.
لزومی هم ندارد که بر معادل برخی واژهها اصرار داشته باشید. برای کلمه هور از معادل تالاب هم استفاده کردهاید. بعد از جنگ دیگر خیلیها با کلمه هور آشنا هستند و اگر هم نباشند رسم نیست در داستان اینگونه معادل بنویسید. یکی را انتخاب نمایید کافی است. داستان،
طنز تلخ و جالبی است. فقر مردم و بیتوجهی به این فقر آن هم از سوی کسانی که سرمشقهای رفتاری این جامعه باید باشند تصویر تلخی است. مقدمه قابل قبولی برای آن پایان خلق کردهاید. خانوادهای که حتی برای تأمین تخممرغ دچار مشکل و سختی هستند با چنین رفتار مأیوسکنندهای در انتها.
یک خوبی داستان شما این است که هیچ قضاوتی نکردهاید و فقط نشان دادهاید. خوبی دیگر این که شخصیتهای دو طرف را با هم مقابله ندادهاید، یعنی نه خانواده دانشآموز میدانند چه بر سر تخممرغ آمده و نه معلم(ها) از وضعیت تنگدستی خانواده هانی باخبر هستند. هر کدام کار خود را در داستان کرده است و ما به عنوان ناظران این کنشها حال باید به داوری برسیم.
یک نکته فنی شاید در داستان شما مورد نقد قرار بگیرد و آن این که معمولاً برای بردن به مدرسه و بهخصوص رنگ کردن از تخممرغ پخته استفاده میکنند. اگر داستان نیاز به تخممرغ خام داشت بهتر بود در داستان ذکر میشد. مثلاً معلم گفته بود و تأکید کرده بود که حتماً بچهها تخممرغ خام بیاورند. برای بردن تخممرغ خام به مدرسه هر کس با سختی روبرو است چرا که میترسد تخممرغ بشکند. این شکستن برای بچهها که توانایی کنترل کمتری هم دارند و از طرفی شیطانتر هم هستند بسیار ممکنتر میشود. از این نکته میشد استفاده داستانی بسیار خوبی در داستان بشود به این ترتیب که نشان میدادید هانی با چه دقت و سختی تخممرغ را به مدرسه میبرد و چه خطراتی را پشت سر میگذاشت. چنین وضعیتی به کار نادرست معلمها رنگ و بوی بیشتری از لحاظ منفی بودن میبخشید. یک کودک چه سختیهای سادهلوحانهای از تأمین و آوردن تخممرغ میکشد و در نهایت با چه برخوردی روبرو میشود. فاصله میان این دو کنش، مخاطب را بیشتر تحت تأثیر قرار میداد.
نکته دیگر این که در داستان مینیمال استفاده از مکانهای مختلف خیلی پیشنهاد نمیشود. اینکه هانی به سراغ پدر برود یعنی تغییر مکان داستان. میشد در همان خانه پول را تأمین کرد. یعنی مادر مجبور میشد از پولی که برای کار واجبی کنار گذاشته مثل خرید دارو یا کرایه خانه و یا هر چیزی به هانی بدهد. مشکل پول بهتر بود در همان خانه حل میشد. در داستان مینیمال تحرک مکانی زیادی نباید داشت.
البته تا همینجا نیز داستان شما حرف خود را زده است. اطلاعات لازم از شخصیتها و موقعیت شکل گرفته تأمین و به خواننده ارایه شده و جز همان خامی یا پختگی تخممرغ و تغییر مکان، نکته قابل اعتراضی به نظر وجود ندارد. جزئیات کاملاً استفاده داستانی داشتهاند. برای نمونه گفته نشده که هیچ تخممرغی نداریم، بلکه گفته شده که یکی داشتیم و پدر برده سر کار. این یعنی وضعیت پدر هم مشخص است، او هم در این فقر و نداری سهیم است.
در مجموع داستان خیلی خوبی است و انتظار داستانهای خوب بیشتر از شما داریم
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰