روستاهای برباد رفته – ۲۱

سید شریف موسوی آل سیدعرب : من در رویای کودکانه بی خبر از فریب فرداها قصه عشقی با درختان و رود خانه های پرآب و محیط سرسبز و آباد را آغاز کردم .اما افسوس نمی دانستم که این طبیعت زیبا چون یادگاری نوشته و یا تصویری نقش بسته برآب بود . یا شاید یک ستاره […]

سید شریف موسوی آل سیدعرب : من در رویای کودکانه بی خبر از فریب فرداها قصه عشقی با درختان و رود خانه های پرآب و محیط سرسبز و آباد را آغاز کردم .اما افسوس نمی دانستم که این طبیعت زیبا چون یادگاری نوشته و یا تصویری نقش بسته برآب بود . یا شاید یک ستاره در سراب اسمان لحظه ای عیان شدو ناپدید گشت و پس ازآن، شبی به سیاهی فراق و جدایی، انتظارم را می کشید .

سپس نخلها بی سرشدند و پرندگان ،دیگر هم آغوش برگها نمی شوند . نی ها خشکیده و به انتظار آتش قهر و جفا نشسته و بلمها در ساحل غم هاخود را رها کرده اند و گویی معشوق من احساس هستی خودرا به همراه ماهیان هور در سرزمین مرگ به کلی از دست داده است . ومن مدهوش و حیران با التماسی تلخ از ویرانه های خاموش بیاد زمانی که بهمراه نی ها با نسیم بادها در بین موج های آرام هور رقص کنان نغمه های شوق سر می داده ایم یک بار دیگر بوسه عاشقانه می خواهم . اما می دانم امروز هردوی ما از صدای بادها هراسانیم و از وحشت آوار لرزه بر اندام مان می افتد .امروز مچریه و مچریه ها، خاموش افتاده در قعر اقیانوس فنا، با تمام راز های شان در یک تابوت ،با کفنی از غبار و خاکستر ،نگران و دلتنگ، از فراموش شدن خفته اند . سرنوشت شوم این عشق نافرجام برای من مانند کودکی رقم خورد که با لالایی مادر بخواب رفته ولی ناگهان با غرش گلوله های توپ جنگ بیدار شد و دیگر هیچوقت در آغوش مادرش آرام نگرفت و جز ترنم موزون حزن و اندوه از حنجره ان شنیده نخواهد شد .

با غمی جانکاه وحالی پریشان با صدای بلند بر پیکر پرپر شده معشوقم جار زدم تا شاید مرثیه سرایان و شاعران ان دیار از جمله *علویه ام عبره و دارمه بنت ابو الهوش و موهه بنت افرادی و افلیکه مادر افلیفل و ابذیهه بنت جاسم و عزیزه و لذیذه الضریب*را از خواب ابدی بیدار کنم تا مجلس عزایی را این بار بجای مردگان بر منازل و دیارمان برپا کنند و بر ویرانه ها شعر حزین بسرایند و بگریند و بگریانند و بر این سرنوشت تلخ الود و زوال نقش و نگار زیبای هور دستها را برسینه بکوبند و باهم بخوانیم (آمرن بالمنازل منازلهم خلیه / واگلها وین اهلنا اتگول اگطعوا بیه ) دوست داشتم بار دیگر به زمین *^منفیه یا خیط المچریه^بروم و نظاره گر تدارک برگزاری مراسم شبیه در روز دهم محرم توسط مرحوم حاج عبدالله الجبر و حاج سعدون ابو ریشه و کاظم الغانم و جعفر السهیل و دیگرمردان موقر و نیک نام مچریه باشم و مرحوم شیخ مهدی ال شیخ جعفر را در نقش امام حسین ببینم و به او بگویم که دیگر درکنار علقمی بدنبال عباست نباش اینجا عباس رادر بیابان وحشت زده تاریک کشته اند و دیگر علقمی نمانده است .و مرحوم سید طاهر ال سید لفته را در نقش حضرت عباس با آن لباس زیبا و منحصر بفرد و هیبتش را بجای سکینه تشنه ، من از او طلب اب برای پرندگان بی مآمن و برای ماهیان تشنه و برای زمین های ملتهب کنم تا شاید باردیگر بوته ها به دیوار های گلی سلامی دوباره کنند . 

مرحوم سیدمحمد ال سیدعطیه در نقش شمر و مرحوم زایر حنتوش در نقش حبیب ابن مظاهر و مرحوم سعد الجبار یکی از شاعران توانمند که شعرهایش زبانزد خاص و عام بود ومرحوم جاسم فرزند محمد و حسین ابوعلی ال جبر را باجبه سبز و عمامه ای که از عمویم مرحوم سیدجعفر می گرفت و نقش علی اکبر را بازی می کرد ببینم همچنین صدای رسا و زیبای حاج کریم المنسی که شخصیت حضرت قاسم را نقش افرینی می کند بشنوم و از بازی یوسف الفاخر در نقش عمر ابن سعد و حاج عبدالحسن المجدی و مرحوم راضی وملا عبدالوهاب با وقار و متانتش و شیخ عبود ابن ابو ریشه با متانت وشخصیت استثنائیش و دیگر جوانان و پیران لذت ببرم .

مراسم شبیه واقعه دهم محرم اضافه بر مچریه در رفیع هم برگزار میشد واز شاخص های کم نظیر این اجراها اضافه بر نحوه نظم و ترتیب ونوع لباس ، استفاده از افرادی است که بتوانند نقش ها و دیالوگها رابا صدای زیبا و ^لحن ملایی^ بسیار موثر ادا نمایند که هر ببینده و شنونده ای را بشدت تحت تاثیرقرار میداد .

 

 

پانوشت :

*ترجمه شعر عربی* :به خانه ها سر میزنم اما منازل خالی از سکنه بود . واز خانه های ویران میپرسم که بر ساکنین تو چه امده است ؟ در جوابم می گویند که ازمن بریدند وتنهایم گذاشتند .
*لحن ملایی*یکی از مقامات و سبک موسیقی خاص است که معمولا خوانندگان در مرثیه سرایی از ان استفاده می کنند و یاس خضر یکی ازخواننده های مشهور عراقی بطور زیبایی آنرا ادا می کرد . لازم بذکر است که در مناطق هور نشین و علی الخصوص مچریه ورفیع افراد زیادی بودند که به این سبک می خوانند که به آن عتابه هم گفته می شد . عتابه از عتاب می اید که درابراز شکایت از جور زمان و روزگار و سرنوشت های تلخ از ان استفاده می شود .