بی هیچ صدایی شکستم ! / سروده ای کوتاه از دکتر فاضل خمیسی

بی هیچ صدایی شکستم بی هیچ صدایی شکستم رضا نداشتم به تسلیم مادرم را به یاد ندارم اما پدرم،. معلوم نبود از چه پشیمان است! تازگیها حوصله سبیل خود را نیز ندارد. باربری است کم مزد و سر به زیر پدرم! اما گاه گاهی به خیال پدرش دروغی می بافد از نخل پر خرمای شهر […]

بی هیچ صدایی شکستم
بی هیچ صدایی شکستم

رضا نداشتم به تسلیم

مادرم را به یاد ندارم

اما پدرم،.

معلوم نبود از چه پشیمان است!

تازگیها حوصله سبیل خود را نیز ندارد.

باربری است کم مزد و سر به زیر

پدرم! اما گاه گاهی به خیال پدرش

دروغی می بافد از نخل پر خرمای شهر

خوش بحال زن پدر

سند منقوله دار دارد بنام!!

قبر مادرم کجاست؟

شاید کود نخلی شد به رسم