روستاهای برباد رفته – ۷

سید شریف موسوی آل سیدعرب :خاکهای نشسته بر سر وصورت و لباس را پاک نکرده از مصطاح به طرف شریعه رفتم . انگشتان دست راستم را در هم پیچاندم که گویی دستی را میفشارم نمی دانم چرا به دیارم که میرسم ،خودرا گم می کنم وعشق وریزدن معنی پیدا می کند . درانجا عشق، به […]

سید شریف موسوی آل سیدعرب :خاکهای نشسته بر سر وصورت و لباس را پاک نکرده از مصطاح به طرف شریعه رفتم . انگشتان دست راستم را در هم پیچاندم که گویی دستی را میفشارم نمی دانم چرا به دیارم که میرسم ،خودرا گم می کنم وعشق وریزدن معنی پیدا می کند . درانجا عشق، به من درس زندگی می آموزد. وای برمن که عشقم خود ِ زندگی است .آن زندگی که کل وجودم درآن رشد کرده ودوری ازان به فنایم داده است.
ولی شاید درمسافت از ان دورم اما در قلبم هرگز . در افکار خویش غوطه ور بودم که خودرا در شریعه کنار رودخانه یافتم . تقریبا عمده اثار از بین رفته است .من می دانستم که شریعه در جراحیه در قسمتی از رودخانه می باشد که نزدیک مضیف سیدعرب است. بین نخلستان و عرضی حدود دویست متر را داشت که در قسمت جنوبی ان موتور پمپ لیستر چهار اینچی متعلق به مرحوم سیدصبح بود هنوز اثری از یک کانال خاکی که زمانی اب را به اراضی ایشان میرساند باقی مانده است . به جستجویم ادامه دادم .
چه سخت است که در پی چیزی باشی که نمی توان انرا دید . ولی گاهی قلب چیزی را میبیند که چشم ها هرگز قادر به دیدنش نیستند . در این هنگام شاخه ای از درختی خشکیده که زمانی سایه بان و گاهی سکوی پرتاب بچه ها در تابستان برای سقوطی لذت بخش در رودخانه بود صورتم را نوازش داد . گویی بوسه ای بر گونه هایم زد .
نگاهی به ان انداختم ، بغلش کردم . دوری و قهر روزگار انرا چنان خشک و شکننده کرده که زبانه های اتش بجان چوب می کند .همانطور که به نخل های سربریده ،به شریعه ساکت و آرام _و رودخانه خشک و بی رمق _و خانه های ویران خیره شده ام به گذشته ها می اندیشدم . خدایا این دل من اقیانوسی از رازهاست .
به زمانی که مردان وزنان و پسران و دختران در تکاپوی زندگی کردن با استفاده از طبیعت و امکانات و شرایط محیطی بودند . شکار پرنده و صید ماهی و زراعت و دامداری و تجارت مخفیانه با کشور عراق کارهای اصلی مردم بود .

عده ای هم که بیشتر در رفیع و روستاهای بستان و تعدادکمتری در روستاهای جنوب حویزه جهت کار به کویت می رفتند که به انها کویتی می گفتند . بعد از چندماه یا حتی چند سال به هنگام برگشت از کویت باخود اجناسی را جهت فروش می آوردند . معمولا عرضه اقلام فروشی در منزل و یا در شهر بستان و سوسنگرد انجام می شود . در این دوشهر بازارهایی بنام بازار کویتی ها بود. این بازارها چنان رونقی داشتند که مردم از اهواز و جاهای دیگر استان و حتی خارج استان جهت تهیه جنس مرغوب کویتی به انجا می امدند . هرچه می خواستید یافت میشد ، بهترین پارچه ها ،کفش و دمپایی ، وسایل برقی ازقبیل رادیو و تلویزیون و ضبط صوت و… وسایل نفتی همانند بخاری و حتی یخچال نفتی و… یافت می شد .
داشتن بخاری نفتی قرمز رنگ و یخچال نفتی در ان زمان نشانه زندگی لاکچری بود ‌.
بلمها در شریعه کمی بعد از اذان صبح یا درحال ترک ویا پهلو گرفتن بودند . بلم هایی که جنس قاچاق که بیشتر شکر و چایی و چفیه (کوفیه ) و چینی الات است صبح زود به دور از چشم ژاندارمها میرسیدند و سریع تخلیه می شدند .

گاهی وقت ها توسط ژاندارمری دستگیر و یا مورد تعقیب قرار می گرفتتد که بهترین جای امن مضیف پدر بزرگم بود ودر انجا در بین جمعیت خودرا پنهان می کردندو ژاندارمهابه احترام ایشان دست از تعقیب برمی داشتند .البته در مواقعی هم ژاندارمها با گرفتن حق الزحمه ای انها را رها می کردند.

بلمها در ان مناطق بصورت سه سایز و شکل متفاوت *اَهوری و مشحوف و دانگ* ساخته می شدند . کارساخت بلم ها وداس و وتمام تجهیزات مورد نیازقایقرانی توسط صائبین از جمله مرحومین داوود (ِادوًید) و خفیف و عیدان و ابراهیم و مجید و .. که در تمام روستاهای کنار هور پراکنده بودند ساخته می شد .

بلم اهوری برای شکارچیان پرنده ساخته می شد بلمی کوچک و باریک که گنجایش حمل یک نفر را داشت و بدلیل سبکی و باریکی برای عبور وتردد دربین نی های تنیده به هم از مزیت خوبی برخوردار است .مشحوف از اهوری بزرگتر است و برای حمل نی و علف احشام و همچنین صید ماهی و جابجایی و تردد اهالی در بین روستاهابکار میرود . اکثرا و قریب به اتفاق همه این نوع بلم را داشتند .بلمها بوسیله طنابی به درختی یا میخی در شریعه بسته می شدند .

بلم دانگ، بلمی بسیار بزرگ وجادار میباشد که تنها با چوبی باریک و بسیار بلند که در زبان محلی به ان*مَردی* میگویند و توسط دونفر مردبا بنیه قوی حرکت می کرد .این نوع بلم که نوک جلوییش بصورت بلند و مرتفع که قسمت انتهایی ان دارای انحنایی به داخل همانند پیکانی قوس دار شناسایی میشد. معمولا این قسمت بصورت بسیار زیبایی رنگ امیزی می شد . این بلم برای حمل احشام یا کاه وکلش شلتوک و کاه گندم و همچنین برای حمل نی های مخصوص ساخت مضیف های بزرگ و یا بوریا و حمل خرما و اثاثیه از مناطق دور استفاده می شود .
البته بلمی هم بزرگتر از دانگ وجود داشت که به ان *چلچ* گفته می شود و بندرت یافت می شد . می خواستم از شریعه به طرف باغستان ها و محل کشت صیفجات بروم ولی دل کندن برایم مقدور نبود صدای مرحوم وحید الراضی و حسون و زایر محسن و یاسین ابن طاها ویونس ورسول الحیدر که در حال تخلیه بار از بلم هایشان هستند بگوشم می رسند .

در کناری ابو تقی با بلم اهوریش که در حال جمع کردن سرب و باروتِ *تنبل* اسلحه شکاری دست سازش را میبینم که با یک گونی پراز پرنده *خضیری* و*ام سکه* و مرغ ابی … از هور برگشته و در انجا سهم مضیف را جداکرده است .زایر ابراهیم در حال تخلیه صید دیشب ماهیش بود و چندتا ماهی بنی و گطان و شیربت رادر یک گونی که بوسیله طنابی بافته شده ازبردی یا یک نی سبز اویزان کرده را بدستم داد که به مادر بزرگم بدهم اینها سهم پدر بزرگم و مضیف است .

هنوز بیاد هیاهوی شریعه دلم را تسکین می دهم و هراز گاهی که دلتنگ میشوم با دیدن جسم بی جان و مزار گم شده اش قلبم را ازعشقش لبریز می کنم . ای دیارپنهان شده در زیر جور روزگار چگونه به تو بفهمانم و نشان بدهم که دوستت دارم .

 

پانوشت :
شریعه: . لنگر گاه بلم و قایق ها .
اهوری و مشحوف و دانگ :در قسمتهای پیش توضیح داده شد .
چلچ: چیزی شبیه دوبه که در رودخانه ها وراه ابهای بزرگ استفاده میشودو بیشتر برای حمل خرما یا احشام در مقیاس زیاد استفاده می شود .
خضیری :اردک وحشی
ام سکه :نوعی پرنده که شبیه اردک وحشی است ولی با ان تفاوتهایی در رنگ و منقار دارد .
ماهی بنی ، شیربت و گطان . ماهیان بومی ان مناطق و دران زمان گونه های غالب هور بودند .