شازده را قطار زد – ۲۲

عبدالله سلامی :… اغلب اهالی اهواز قدیم که خانه هایشان مشرف به شط بود ، زن ، مرد ، پیر ، جوان و بچه های قد و نیم قد با چهره های غمگین و گرفته کنار شط ایستاده بودند و نگاهشان را به شط دوخته بودند زعلان و برادرانش سوار بر بلم هایشان بودند و […]

عبدالله سلامی :… اغلب اهالی اهواز قدیم که خانه هایشان مشرف به شط بود ، زن ، مرد ، پیر ، جوان و بچه های قد و نیم قد با چهره های غمگین و گرفته کنار شط ایستاده بودند و نگاهشان را به شط دوخته بودند زعلان و برادرانش سوار بر بلم هایشان بودند و روی سطح آب پارو و گشت می زدند .

عده ای زن و مرد و بچه از روستای ملاثانی آمده بودند و بر سر و سینه می زدند و گریه و زاری می کردند ، آخه دو روز پیش در روستای ملاثانی دو زن و یک دختر هنگام آب کشی از شط ، جریان آب آنها را برده و غرق شده بودند و از دیرباز ، همه بر این باور بودند که اجساد غرق شدگان بالا دست شط ، با جریان تند آب در قسمت پایین دست ، جایی که بستر شط سنگ لاخی است روی سطح آب ظاهر خواهند شد ، تنها قسمت سنگ لاخی بستر شط در منطقه اهواز قدیم واقع شده است ، اهوازی ها به بستر سنگ لاخی شط سنون الشط یا (دندانهای شط) می گفتند .

یابر برادر زعلان پارو می زد و زعلان در حالیکه تور ماهی گیری را روی دست داشت ، چشمانش را به اطراف سطح آب می چرخاند ، یابر به زعلان گفت : آب سرد است و به این زودی جسد غریق روی سطح آب ظاهر نخواهد شد ، زعلان گفت : درسته ، اما زنان غرق شده ، لباس زیادی بر تن دارند و اجسادشان را سنگین کرده است و بعید می دانم به این زودی پیدا شوند . از کنار شط یکی دو نفر فریاد زدند و گفتند : آنجا یک سیاهی روی سطح آب دیده می شود ، زعلان چشمانش را به سمت جایی که از دور به آن اشاره می کنند ، چرخاند و به یابر گفت : بله آنجا جسد یکی از زنان غرق شده روی سطح آب دیده میشه ، یابر به پاروهایش سرعت بخشید و بلم را در فاصله کمی از جسد نگاه داشت ، زعلان تور ماهیگیری را به سمت غریق پهن کرد و آرام ، آرام آنرا به سمت بلم کشاند .

شازده و پری در میان انبوه تماشاگران ایستاده بودند و اشک می ریختند ، پری گفت : خدا کنه زنده باشه . شازده گفت : یا ابو الفضل عباس خودت کمک کن . کمی آنطرف‌تر جعفر چشمی به شط و چشمی را به تماشای پری سپرده بود . با دیدن جسد شناور ، صدای بلند شیون و زاری خانواده های غرق شدگان تمام فضا را پر کرده بود .

پری از خدیجه زن زعلان که در چند قدمی او ایستاده بود ، پرسید و گفت : خاله خدیجه ممکنه کوسه ها آن دو غریق دیگر را خورده باشند ؟ خدیجه چهره گریان خود را بطرف پری گرفت و گفت : خاله ، کوسه ها ماهی شکاری هستند و گوشت مردار را نمی خورند . زعلان جسد غریق ِ پیدا شده که آنرا با تور ماهی پیچانده بود به بلم بست و یابر پارو زنان بلم را به سمت جمعیت کنار شط ، جهت داده بود .

ناتمام