روستاهای برباد رفته -۳

سید شریف موسوی آل سیدعرب : با قدم های سنگین و با کمری خمیده از بار خاطرات وسنگینی قصه هجران و غم واندوه حال وروز روستا به طرف رودخانه که حدودا صدمتر با مضیف فاصله دارد گام برداشتم . البته در آن زمان این رودخانه پر آب و خروشانی بود که بیش از ۳۰۰ متر […]

سید شریف موسوی آل سیدعرب : با قدم های سنگین و با کمری خمیده از بار خاطرات وسنگینی قصه هجران و غم واندوه حال وروز روستا به طرف رودخانه که حدودا صدمتر با مضیف فاصله دارد گام برداشتم . البته در آن زمان این رودخانه پر آب و خروشانی بود که بیش از ۳۰۰ متر با مضیف فاصله داشته واین فاصله با درختان توت و انار و نخل های برحی و برم و کبکاب و استعمران و حاسبی و… وانواع کُنارکه بشکل ماهرانه ای کشت شده بودند مزین بود.
خم شدم و تکه چوبی بجامانده از درختان ذبح شده رابرداشتم و در کنار شط !! شما باریکه بخوانید نشستم . اشکاهایم را با نم آبی که به مرحمت سد کرخه !! درآن جاری است آمیختم درآن لحظه چون مارگزیده بی تاب شدم گاهی همانند مردی که عزیزی را ازدست داده باصدای بلند می گریستم و گاهی همچون زنی در فقدان جگر گوشه اش مرثیه می سرایم .
با تکه چوب برروی زمین به ترسیم گذشته هاپرداختم و باخودروضه ای حزین زمزمه می کردم . چرا ها و آیا ها ، بایدها و نبایدها همانند هجوم پشه های بهاری در گوشم وزوز می کردند .
واز خود میپرسیدم که چرا بذرها روئیدن رادر این زمین فراموش کرده اند ؟ چرا ریشه هایی که زمانی به این خاک وابسته بودند و درآغوش نرم و حاصلخیزش رشد میکردند اکنون احساس غربت می کنند ؟ در ختانی که از تند باد ها و طوفانها و سیلابهای بهاری واهمه نداشته اند اکنون چون مردان جنگ آوری در میدان جنگ بدلیل کثرت دشمن برروی خاک ، عریان و بی لباس و بی سر خفته اند .
شاخه های درختان کُنار و گز و سه پستان و *غَرًب* که در تابستان سایه بان و محل استراحت زنان و مردان برگشته از هور و قایقهایی که با بسته های بزرگ “*شَهف”و “عگًد ” *حلیان* و *چولان* جهت علوفه دام هایشان و یا ترمیم کوخ ها و گاهی بعنوان زیر انداز نرم وخنک سایه بانها پر بود دیگر نیستند .
درختان کنار رودخانه بسان پارک امروزی محل تلاقی و دیدار عاشقان بودند زنانی که در نیمروز، به وقت برگشت هور رفته ها منتظر پدربچه هایشان یا برادر یا فرزند خویش در آنجا می نشستند .کودکان هم به بازی های کودکانه مشغول بودند .
در تابستان دختر وپسران کم سن وسال در دسته های مجزا خودرا به شط،می زدند. عفت و صمیمت و پاکدلی را از کودکی چون عشق به دین و مذهب و احترام به بزرگتر می اموختند .
در آین افکار غوطه ور بودم ولی صدای پرندگانی را که پی اشیانه می گردند بار دیگر مرا به ان گذشته ها میبرد . امروز چون گذرت به انجا می افتدبه هنگام غروب افتاب دیگر صدای زیبای مردانی که با ترانه مخصوص “هیه هییی هیه ” که گاومیشها یشان را جهت برگشت به خانه صدا میزدند را نخواهی شنید …

 

*پانوشت :

غَرًب :نوعی درخت زیبا و خودرو با برگ هایی شبیه اکالپتوس اماکمی پهنتر که بومی ان مناطق در کنار رودخانه ها ونزدیک هور رشد می کرد.
شَهف :نی تازه رسیده
عگد : نوعی ازبردی هور که در اعماق هور میروید .
حلیان و چولان :گیاهان آبزی که در هور به وفور یافت می شوند .