خودکشی ، عشق و رهایی

دکتر رضا بهرامی : ادبیات اقلیمی به عنوان یکی از زیرشاخه¬های محوری ادبیات داستانی، از دیرباز تاکنون، نقشی انکارناپذیر در تحولات سیاسی اجتماعی جوامع مختلف ایفا کرده است. در این میان و در سیر تطور ادبیات داستان¬نویسی اقلیمی ایران، بی¬تردید جنوب و به ویژه مکتب خوزستان از جایگاهی بی¬گفت و گو برخوردار است چه مشخصاً […]

دکتر رضا بهرامی : ادبیات اقلیمی به عنوان یکی از زیرشاخه¬های محوری ادبیات داستانی، از دیرباز تاکنون، نقشی انکارناپذیر در تحولات سیاسی اجتماعی جوامع مختلف ایفا کرده است. در این میان و در سیر تطور ادبیات داستان¬نویسی اقلیمی ایران، بی¬تردید جنوب و به ویژه مکتب خوزستان از جایگاهی بی¬گفت و گو برخوردار است چه مشخصاً آبادان، مسجد سلیمان و اهواز در شمار اولین شهرهای ایران بودند که به واسطه¬ی اکتشاف نفت و حضور خارجیان، مظاهر مدرنیسم از جمله ادبیات غرب آرام آرام در آن¬ها راه یافت و در ادامه، عواملی نظیر هجوم سیل مهاجران از اقصا نقاط ایران، فعالیت پررنگِ احزاب سیاسیِ عمدتاً چپ¬گرا به ویژه در شهرها و مناطق صنعتی، اصلاحات ارضی و گسترش صنعت نفت و دیگر صنایع وابسته، نقشی انکارناپذیر در تداوم و نضج¬یابیِ ادبیات داستانی در خوزستان ایفا کردند. اوایل دهه¬ی ۴۰ خورشیدی را باید نقطه¬ی آغازین اوج¬گیری داستان¬نویسی اقلیمی در خوزستان نامید. آن¬جا که نخستین اثر جدی و مکتوب در این حوزه یعنی «مرغ پا کوتاه» از نجف دریابندری در اردی¬بهشت ۴۱ منتشر شد و ابتدا به نقل محافل ادبی آبادان که به واسطه¬ی امکانات و تسهیلات شرکت ملی نفت ایران، پویایی و پایاییِ قابل قبولی یافته بود، بدل شد و در ادامه، مورد استقبال منتقدان در سراسر کشور قرار گرفت.

تا پیش از آغاز جنگ هشت ساله با عراق، سه حوزه اصلی ادبیات داستانی در اقلیم خوزستان عبارت بودند از: «دریا»، «ایل و روستا» و «محیط کارگری و صنعتی»! حجم قابل توجهی از آثار نویسندگان نام¬آوری نظیر نسیم خاکسار با «نان و گل» و «گیاهک» و عدنان غریفی با «شنل¬پوش در مه» در حوزه دریا تعریف می¬شود. بهرام حیدری با داستان¬های مشهور «لالی» و «زنده پاها و مرده پاها»، منوچهر شفیانی با «قرعه آخر» و پرویز زاهدی با «چل پلکان»، «کاشتن باد» و «عروج» را باید در شمار نمایندگان مطرح داستان¬های حوزه ایل و روستا برشمرد. در حوزه محیط کارگری و صنعتی خوزستان نیز که می¬توان آن را به دو شاخه¬ی آبادان و مسجد سلیمان تقسیم کرد، نویسندگان نام¬داری نظیر احمد محمود با آثاری از قبیل: «پسرک بومی»، «همسایه¬ها» و «داستان یک شهر»، ناصر موذن با «آفتابگردان» و «شب¬های دوبه¬چی» و مسعود میناوی با «میعاد در مه» و «آن روزها در جنوب» به خلق آثار ادبی مشهورِ پرمخاطب پرداخته¬اند. در این رابطه، افزایش کمّی کارگران و محیط¬های صنعتی عمدتاً به واسطه¬ی گسترش صنعت نفت سبب شد تا فضای صنعتی اثر بی¬بدیلی بر تضعیف و حتی در برخی موارد، زدودنِ هویت قبیله¬ای و عشیره¬ایِ مردمان جنوب و مهاجران و ساخت و پرداخت هویتی جدید که وابستگی مشخصی به شهر مبدا، قوم و یا قبیله نداشت، ایفا نماید.

با این وجود، جنگ هشت ساله با عراق به عنوان یک پدیده¬ی پیچیده¬¬ انسانی با وجوه متفاوت که ساحت¬های مختلف جامعه اعم از سیاست، اجتماع و فرهنگ را دستخوش تغییرات جدی می¬کند، با دگرگونه ساختن زندگی و زمانه، ادبیات را نیز که آینه زمانه است، سخت دچار تحول می¬کند. امری که تا پیش از این و در حوزه ادبیات جنگ، در تاریخ ادبیات ایران مسبوق به سابق نبوده است. پس از آغاز جنگ و از آن¬جایی که در مقایسه با سایر مناطق ایران، اقلیم خوزستان به واسطه¬ی مجاورت جغرافیایی، بیشینه تاثیر را از پیامدهای این دومین جنگ طولانی کلاسیک قرن بیستم پذیرفت، تقسیم¬بندی گرایش¬های ادبیات داستانی خوزستان نیز به کلی دگرگون شد و ادبیات جنگ با مضامینی نظیر: فلسفه¬ی جنگ، ایثار مردمان جنوب، فضای جبهه¬ها، گره¬های ذهنی رزمندگان، غمِ فقدان و دوری، حاشیه¬نشینی، زندگی در اردوگاه¬ها، مهاجرت و رنجِ غربت و آوارگی به جزءِ جدایی¬ناپذیر داستان¬نویسی خوزستان بدل شد.

محمد کیانوش¬راد ، بیش از آن¬که با فعالیت در حوزه ادبیات و داستان¬نویسی شناخته شود، از کنش¬گران شناخته¬شده¬ی سیاسی بود . مستند داستانی «بهترین وقت مردن»، اثر اخیر کیانوش¬راد که شامل چهار داستان کوتاه است و پاییز امسال به چاپ رسیده است، حول حضور جمعی از فرهنگیان و دانشجویان خوزستانی در جبهه عملیات بدر در اسفند ۶۳ و گفتگوهایی است که بین آنان شکل می¬گیرد. داستان با یک پرسش و به شکلی غافلگیرکننده آغاز می¬شود. گویی نویسنده تعمد دارد در همان جمله¬ی اول و با استفاده از اصل غافلگیری، سرِ اصل ماجرا رفته و کشش و کوشش لازم را در ذهن مخاطبِ جستجوگر برای همراهی با قصه فراهم آورد: «واقعاً دوست داشتی بمیری؟».

بهترین وقت مردن از زبان اول شخص یا همان منِ راوی که از قضا خود یکی از شخصیت¬های داستان است، روایت می¬شود. راوی کسی است که با میل خود به جبهه شتافته و در داستان، بارها و بارها با مرگ روبرو می¬شود.

در این میان، هرچند قصه از زبان اول شخص روایت می¬شود اما فلاش¬بک¬هایی به گذشته، پرداخت شخصیت¬های حقیقی و رویدادهای واقعی، توصیف عینی و بی¬کم و کاستِ مناظر و شخصیت¬ها، پردازش دقیق و ظریف صحنه¬ها و ترسیم گفتگوهایِ اغلب چالشی و جذاب میان شخصیت¬ها، قصه را از گرفتار آمدن در چنبره¬ی یکنواختیِ کسل-کننده و روایت به سبک خاطره¬گوییِ خطی و کلیشه¬ای حفظ کرده و جنبه¬ی داستانیِ آن را پررنگ ساخته است. علاوه بر این، در متن داستان، به کرّات از زمینه¬ها و عناصر بومی و محوری ادبیات اقلیمی جنوب یعنی گرما، شرجی، رود، ماهی، نخل، کُنار و هور استفاده شده تا مخاطب تجربه¬ و درک ملموس¬تر و زنده¬تری از مواجهه با ادبیات جنوب داشته باشد.

تم اصلی داستان پیرامون جوانانی سرگشته و پرسش¬گر است که در پیِ یافتن خویشتنِ خویش به جزیره¬ی مجنون و به رویاروییِ عریان با جنگ و نیستی آمده¬اند. گویی جبهه فضایی است ناب و عاری از ناپاکی که علاوه بر امکان¬پذیریِ ارتقاء ظرفیت روحی آدمی تا مرزهایِ چیرگی بر مرگ، به آن¬ها حس خوشِ رستن می¬دهد. حسی که فرصتی استثنایی برای مکاشفه، فهمِ خویشتن، اعتلای روحی و حتی بازیابی شکوهِ گذشته فرا دست می¬آورد و البته شخصیت¬های داستان نتوانسته¬اند آن را در جایی غیر از جبهه¬های نبرد تجربه کنند. شخصیت اصلی داستان، سعید خدری، اهل مسجد سلیمان، دانشجوی رتبه اول ریاضی دانشگاه چمران اهواز است که علی رغم بهره¬ی هوشی قابل توجه، مبتلا به اختلال شدید دوقطبی بوده و اخیراً از یک خودکشیِ تلخ در خوابگاه دانشجویی جان به در برده است. او گاه فکور، شوخ و خلاق است و گاهی دیگر عصبی، پراسترس و پریشان¬گو می¬شود.¬ در حالی که هیجان¬زده و تند مزاج است و حتی تا آستانه¬ی بدگویی و فحاشی نیز پیش می¬رود اما به یکباره خاموش و منزوی می¬شود. تجربه¬ی زندگیِ سخت و فقیرانه با پدری نامهربان و مسوولیت¬ناپذیر و البته حضور در صحنه¬ی ناگوارِ آتش¬سوزی خانه و جان باختن دردناکِ مادر، نوسانات روحیِ سعید میان سرخوشیِ سکرآور و ناخوشیِ اندوهناک را به غایت تشدید کرده است. او مشخصاً برای فهم خود و هم¬چنین غلبه بر بحران روحی¬اش به جبهه آمده است. بهترین وقت مردن البته منحصر به دانشجویان و محیط جبهه نیست. عدنان، روستانشینی است که خانه و کاشانه¬اش در کرانه¬ی هور را از سرِ اجبار و به دلیل شعله¬ور شدن آتش جنگ ترک گفته و ناگزیر در حاشیه¬ی اهواز به شغلی کاذب روی آورده است. او برای بازیابیِ موقعیت اجتماعیِ از دسته رفته¬اش به عنوان راهنمای هور، به جبهه شتافته است.

کیانوش¬راد با ایجاد گره و کشمکش در جای جایِ بهترین وقت مردن، مخاطب را برای فهم موضوع و یافتن پرسش¬ها تا به پایان با قصه همراه می¬کند. بهترین وقت مردن، از پرسش¬های محوری داستان است که در کنار سرنوشت پس از مرگ، هر یک از شخصیت¬ها مستقیم یا غیرمستقیم خود را با آن در جدال می¬بینند. برای علی-اصغر گذاری، جوان شجاع و محجوبِ آبادانی، بهترین وقت مردن، سال ۶۵ و جزیره مجنون است و سعید پس از تجربه¬ی تحول روحی در دیدار با شیخ شوشتری و ملاقات با زنی که فقط یک بار او را می¬بیند و در همان ملاقات، دل به عشقش می¬بازد، سرانجام علاوه بر دوران حضور در جبهه، امروز را نیز بهترین وقت مردن دانسته و خود را بر مرگ چیره می¬بیند. علاوه بر آن، بارمان برزام، معلمی از دیار همدان نیز هر چند در جدال میان اعزام به جبهه و حضور در کنار فرزند دو ساله و همسرِ نه ماهه باردارش آن هم در شهری غریب، در نهایت اولی را انتخاب می¬کند اما این درگیری ذهنی حتی در جبهه نیز او را رها نمی¬کند.

تضاد عنصر داستانی دیگری است که نویسنده با بکارگیری هدفمندِ آن در متن قصه، بر کشش و جذابیتِ هر چه بیش¬تر قصه افزوده است. تضاد بیش از همه، در شخصیت دوقطبی سعید که منشآ بروز رفتارهایی به غایت متناقض و متضاد از سوی اوست، اوج می¬گیرد. او که نماز نمی¬خواند اما دعای جوشن کبیر را با شوری وصف-ناشدنی زندگی می¬کند. در طرف دیگر، بارمانِ سنّی از خانواده¬ای عرفی در همدان عاشقِ طاهره، دختری شیعه از خانواده¬ای به شدت پای¬بندِ مذهب می¬شود و علی رغم مخالفت صریح و قطعیِ خانواده¬ها به ویژه از سه منظرِ مذهب، نژاد و طبقه، آن دو در نهایت با حکم قاضی دادگاه به هم می¬رسند و چندی بعد، بارمان به عنوان معلم مامورِ به تحصیل، همراه با همسرش بار سفر بسته و راهی دیار غربت، اهواز، می¬شوند. از قضا، بعدها در جبهه، بارمان به طرف اصلی مباحثات چالشی و اغلب بی¬پاسخ پیرامون خدا، مرگ، نیستی و عدم و چیستی انسان با سعید تبدیل می¬شود. هم¬اوست که تلاش می¬کند سعید را از چنبره¬ی افکار و اعمالِ متضادِ بی¬هدف رهایی بخشد.

در بهترین وقت مردن، آدم¬ها از هر قشر و خاستگاه اجتماعی به جبهه آمده¬اند و البته تیپ شخصیتی و نوع نگاه بسیاری از آن¬ها به مسائل مبتلا به جامعه، با روایت رسمی از جنگ فرسنگ¬ها فاصله دارد: «به جماعت ایستاده‌ایم.

با این حال، جنبه¬ی تراژیک و تلخ جنگ از نگاه نویسنده، فقط و فقط به تلخی¬هایی که در مناطق جنگی می¬گذرد، خلاصه نمی¬شود. تآلمات روحیِ مهلک و جبران¬ناپذیرِ ناشی از دردِ مهاجرت اجباری، غمِ غربت، رنج جدایی¬هایِ موقت و دائمیِ گریزناپذیر، بحران¬های روانی ناشی از فروپاشی خانواده¬ها و البته چالش¬های اجتماعی حاصل از حاشیه¬نشینی در شهرهای بزرگ همه و همه از محوری¬ترین معضلات اجتماعی انسانِ درگیر جنگ از نگاه نویسنده است که حتی تا به امروز نیز به شکلی حیرت¬آور و تاثربرانگیز، لاینحل باقی مانده¬اند: « باسم از دلتنگی و از دلهره‌ی شهرِ ناهمزبان نمی‌میرد؟ باسم و دل¬مرگی او، در کجای جنگ دیده خواهد شد؟ از سرنوشت اسما و عدنان چه کسی خبری خواهد داشت؟ عدنان سوار بر بلم همچون فرمانده پیروز یک ناو در هور بلم می‌راند. عدنان ماهیگیر بود. از ماهی‌های هور به خلف، مرد نابینای ده کمک می‌کرد. احساس غرور و رضایت و سرافرازی داشت. هر جمعه و هر عید، دشداشه سفیدش را می‌پوشید. گاه چفیه‌ی قرمز زیبایش را چون تاجی بر سر می‌نهاد و شاهانه و قلندروار به اهل بیت و طایفه سر می‌زد. سینه‌اش را سپر می‌کرد و چون کوه حرکت می‌نمود. حالا در شلنگ¬آباد ]از محلات محروم اهواز[، خمیده راه می‌رود. در شهر احساس خجالت می‌کند. همه چیز برایش غریبه است. دکه‌ای راه انداخته، سیگار می‌فروشد و خود را مال¬باخته و زندگی¬رفته می‌بیند. غرورش شکسته، در خود خزیده و خنده همیشگی‌اش را دیگر کسی ندیده است. مرگ خاموشِ عدنان و باسم را کسی نمی‌بیند.»

بدین ترتیب، در مستند داستانی بهترین وقت مردن که دارای سه وجه اصلیِ جنگ، عشق و مرگ است، ادبیات جنگ و ضدجنگ به شکل هنرمندانه¬ای در هم می¬آمیزند و این تلفیقِ ظریف و دقیق همان نقطه¬ی تمایز این داستان و شاهکارهای ادبیِ سراسر ضدجنگِ جهان نظیر «وادع با اسلحه» و «زنگ¬ها برای که به صدا در می¬آیند؟»، – دو اثر جاودانه¬ی ارنست همینگوی، نویسنده مشهور آمریکایی – است که بسیاری از آثار ادبیات اقلیمی حوزه¬ی جنوب ایران تحت تاثیر این دو شکل گرفته¬اند. نکته جالب توجه این¬که هم کیانوش¬راد و هم ارنست همینگوی در صحنه¬ی داستان¬هایِ با تم جنگِ خود حاضر بوده¬اند و آن¬ها را از نزدیک لمس کرده¬اند چه کیانوش¬راد در عملیات¬های فتح¬المبین، بیت¬المقدس، خیبر و بدر شرکت کرده است و همینگوی نیز در جنگ جهانی اول به ارتش ایتالیا ملحق شده و در جنگ داخلی اسپانیا، با جمهوری¬خواهان هم¬دل و همراه بوده است. به دیگر سخن، از نقاط قوت بهترین وقت مردن، یکی این¬که راوی خود صحنه¬های داستان را زندگی کرده است و بدین ترتیب، مخاطب راه سهل¬تری برای ارتباط گرفتن با داستان پیش رو خواهد داشت.

جنوب، به ویژه خوزستان در اوایل سده¬ی اخیر به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی، از رهگذرِ حضور خارجیان و گسترش محیط¬های کارگری و صنعتی، از فرهنگی مختلط و ملوّن برخوردار شد که همین امر، دریچه¬ای طلایی به روی نویسندگان معاصر جنوبی گشود تا با بهره¬گیری از آمیزشِ استثناییِ سیاست و فرهنگ با داستان در جنوب و البته پردازشِ واقع¬گرایانه¬ی اثر عنصر اقلیم و جغرافیا بر روابط انسانی و اجتماعی، شاهکارهایی بیاد ماندنی خلق کنند. در این میان، جنگ با تمام رنج¬ها و سختی¬هایِ عریان و کُشنده¬ای که پیش پایِ مردمان جنوب نهاد اما از منظر ادبیات داستانی، زمینه¬ای فراهم آورد تا بر غنایِ ادبی ادبیات جنوب افزوده شود. بدین ترتیب، ادبیات اقلیمی داستانی خوزستان که پیش از جنگ به یک تشخّص سبکیِ متمایز و قابل اتکا نائل آمده بود، از اوایل دهه¬ی ۶۰ بدین سو، با زایش آثار ادبیات داستانی جنگ که البته منحصر به صحنه¬ی جنگ نبود، به عیاری دوچندان رسید. امری که با تولد آثار قابل اعتنایی نظیر بهترین وقت مردن، هم¬چنان ادامه دارد.