حاشیه ای بر روایت انتخابات اخرت

دکتر محمد دورقی :نسیمی که از سمت درخت آلبالو می وزید عطر بهشتی می داد.دکتر کاملی حالا ماسک هایش را تا روی چانه کوچک و تیزش پایین آورده بود و با پلک های رو هم آمده و دهان نیم باز داشت آن شمیم روحنواز را با تمام وجود بو می کشید. عبدالله سلامی گفت: انگار […]

دکتر محمد دورقی :نسیمی که از سمت درخت آلبالو می وزید عطر بهشتی می داد.دکتر کاملی حالا ماسک هایش را تا روی چانه کوچک و تیزش پایین آورده بود و با پلک های رو هم آمده و دهان نیم باز داشت آن شمیم روحنواز را با تمام وجود بو می کشید. عبدالله سلامی گفت: انگار وارد پاریس گالری دبی شده ایم. وااای چه بویی! اسکادا و دیویدوف و افوریا هم این بو را ندارند. قاسم مزرعه که چشم دوخته بود به نقطه ای در اعماق درختان ، متاثر از خاطره ای دور ، زیر لب گفت: ” لِلعطر لُغه خاصّه تُربک القلب احیانا ” و آرام تر ادامه داد: غاده السمان.نسیم شدیدتر شده بود و عطرها فاش تر و خوشبوتر. باد که در شاخ و برگ درختان می پیچید نغمه ای ملکوتی بر می خاست.

انگار نیکولا پاگانی و هابیل علی اف جایی در عمق درختان بهشت نشسته اند و با ویلون و کمانچه ، مشغول دوئو یا دو نوازی بودند.نغمه هایی که هیچ شباهتی با نغمه های زمینی نداشتند و ملودی هایی که تَن به نُت نمی دادند.عبدالله سلامی کلاهش را با دو دست چسبید و با وجد و فرحبخشی و طربناکی و با چشمانی بسته می خواست سماع گونه چرخی دور و بر خودش بزند.رفتم دست هایش را گرفتم و گفتم ابوشافع وقت برای رقص زوربایی زیاده گوش کن ببین ابراهیم عامری چی به حوری ها میگه. حالا دیگه نسیم تبدیل به باد شده بود و صحبت های ابراهیم عامری را همه جا می برد. درست مثل باز بودن اشتباهی سیستم پیجینگ محل یک جلسه خصوصی و پخش مستقیم صحبت های حضار در فضای اطراف.

عبدالله سلامی لبخند زد و حسین زاده گفت: تا بهشت را مثل دنیا به گند سیاست نیالایند که آروم نمیگیرن.عامری می گفت: سعی کنید ائتلاف نکنید. ائتلاف که تو خوزستان هیچ وقت جواب نمی داد اینجا هم بعید می دونم جواب بده. یه بار تو خوزستان یه لیست امید دادند ،دو تا عرب و یه بختیاری پیروز شدند. درسته در عین ناباوری رای بالایی آوردن ولی در طول چهار سال یه بار هم کار مشترکی را پیش نبردند. هر کدام ساز خود را می زد. ببینید بزرگترین کار شما بعد از پیروزی در انتخابات شورا انتخاب شهرداره. اگه یه شهردار قوی انتخاب کنید بقیه ی کارا حله. کار زیاده . ببینید همین جوهای شیر و عسل چقد باریکه. کافیه مراجعین زیاد باشن کلی اینجا شلوغ میشه و این برای وجهه ی شهر… ببخشید برای وجهه ی بهشت، اصلا خوب نیست.

باید شهرداری که انتخاب می کنید همون روزهای اول ملزمش کنید پروژه ی تعریض این جوها را تعریف کند. اصلا شهرداری که فقط کار عمرانی و ساخت و ساز نیست. کار فرهنگی هم هست. مثلا به همین کلمه جوی دقت کنید.این کلمه مناسب جایی مثل بهشت نیست. این کلمه آدم رو یاد جوب های پر از لجن عین دو و برخی مناطق حاشیه نشین اهواز می اندازه. یا از کلمه نهر استفاده شود یا با فرهنگستان غلامعلی حداد عادل برای پیدا کردن کلمه مناسب مکاتبه شود.ابراهیم عامری بی مکث حرف می زد و واضح بود که حوصله حوری ها را کاملا برده بود. یکی از حوری ها مژه های پرپشت و فرخورده ی خود را بهم زد و با لبخند گفت : اصلا من میرم یه دوری توی بهشت میزنم ببینم می تونم جناب حدادعادل را پیدا کنم که یک کلمه مناسب معادل جو پیدا کنه و همینجا به ما بگه تا مجبور نشیم مکاتبه کنیم و گرفتار بروکراسی طویل و عریض فرهنگستان بشیم.

پشت بند این حرف بالهایش را باز کرد و مثل یک هواپیمای عمود پرواز به نرمی از زمین کنده شد و به سمت آسمان فیروزه ای رنگ بهشت، پر کشید . حوری دوم که به درخت آلبالو تکیه داده بود و از همان ابتدای جلسه توی عالم خودش بود و معلوم بود حتی یک کلمه از صحبت های ابراهیم عامری را متوجه نشده بود گفت : بازم این پیچوند. اصلا گیرم حداد عادل رو پیدا کردی دختر خوب! مگه معادل سازی کار آسونیه که همون لحظه ما درخواست کنیم و ایشون هم فی المجلس کلمه ی معادل تحویل ما بده. اگه این کار اینقد آسونه که فرهنگستان برای معادل سازی، این همه بودجه صرف نمی کرد.

بعد چشمکی به حوری سوم زد و گفت : پاشو خواهر! پاشو یه دوری توی بهشت بزنیم کمرم خشکید. تا حوری سوم از جا بلند شود به شاخه ای از درخت آلبالو با نوک بال اشاره ای کرد. شاخه پایین آمد و دو سه دانه آلبالوی درشت آبدار بدون هسته از شاخه جدا شدند و توی دهانش افتادند.حوری سوم رو به ابراهیم عامری کرد و گفت فعلا! اما تا می خواستند پر بکشند حوری اول نفس نفس زنان کنار آنها به زمین نشست.گفت: هیچ جا نبود.وجب به وجب بهشتو گشتم.حوری دوم گفت: اینا توی دنیا همش دنبال نشست های مخفی و لابیگری بودن مطمئنم اینجا هم احتمالا رفته ان یه جای دنج و با مقربین دارن لابیگری می کنن. پشت درخت های انجیر یه آلونک لاکچری شیک هست اون ته ته ِ بهشت. اونجا هم رفتی؟

گعده های سیاسی بهشت اکثرا اونجاست. حوری اول گفت: آره بابا.اتفاقا همون اول مستقیم رفتم اونجا.حوری دوم گفت: بخشکی شانس. ابراهیم عامری گفت: شایدم اصلا نمرده.می خواستم بگم شایدم داماد آمریکایی اش که در یک خانواده ی شهید پرور آمریکایی پرورش یافته یک عدد واکسن فایزر ناقابل از آنسوی آبها برایش فرستاده و ایشان موج چهارم را به سلامت از سرگذارنده و همچنان با عزمی انقلابی در حال معادل سازی هست که عبدالله سلامی با خنده ای کنترل شده گفت: ولک سید نشعان چیزی نگو متوجه میشه داریم یواشکی گوش میدیم.یکی از حوری ها به دیوار جهنم اشاره کرد و با شیطنت گفت: شایدم اون ور باشه.لبخندی شیرین و شیطنت آمیز روی لبهای هر سه تاشون نشست و چشمهایشان برق زد.چشم حوری ها مثل چشم های دختران کارتون های ژاپنی درشت و براق بود و وقتی لبخند می زدند چشمانشان گیرایی خاصی پیدا می کردند.ابراهیم عامری با بی حوصله گی گفت اصلا حداد رو ولش کنید .

بی خیال! ما خودمون می شینیم فکر می کنیم و کلمه می سازیم. کلماتی که می سازیم هر چه باشن دیگه از دراز آویز زینتی و کش لقمه و چرخبال که بدتر نمیشن.حوری که خسته شده بود و دست به کمر باریکش گذاشته بود گفت: استاد جلسه بعدی باشه برای بعد از ظهر. ابراهیم عامری گفت: ختم جلسه! و حوری ها خداحافظی کردند و پر کشیدند. ابراهیم عامری حالا فرصت کرد نگاهی به دور و برش بیاندازد. تا دید همه ما چهارچشمی به او نگاه می کنیم فهمید که همه جزییات جلسه اش را متوجه شده ایم سری به تاسف تکان داد و ما که تا اینجای کار به زور جلوی خنده هایمان را گرفته بودیم نگاهی به همدیگر کردیم و در یک لحظه همه مان بصورت انفجاری زدیم زیر خنده. دکتر کاملی گفت مرد حسابی! بهشت به این تکمیلی و با صفایی شورا و شهردار می خواد چکار؟ حاجی تو آدم خدایی هستی و همه می دونیم نیتت خیره ولی خداییش شوراها جز دردسر و مشکلات تا حالا چه گلی به سر شهرهایمان زده اند، دنبال دردسر می گردی؟ عبدالله سلامی از همانجا داد زد حاج ابراهیم پیمانکار نمی خوای برای پروژه تعریض جوهای شیر و عسل. یه پیمانکار کارکشته ی توپ سراغ دارم برات.دوباره همه مان ، این دفعه بلندتر و بی قیدتر خندیدیم و دوباره ابراهیم عامری به تاسف سر تکان داد. از دور صدای بلند جروبحث و داد و بیداد می آمد انگار حاج نعیم مجوز تهیه گزارش نگرفته و با نگهبانان جهنم دست به یقه شده بود.

پایان