روستاهای برباد رفته – ۹

سید شریف موسوی آل سیدعرب : به پل که رسیدم هوس کودکانه ام گل کرده لباسم را از تنم دراوردم و قصد شنا کردم .اما چون هاجر ابراهیم دریافتم که در اینجا اب ، سرابی بیش نیست ، زمین تفتیده در اتش خشم هجران و اب رودخانه کم رمق و با ساحلش بیگانه گشته و […]

سید شریف موسوی آل سیدعرب : به پل که رسیدم هوس کودکانه ام گل کرده لباسم را از تنم دراوردم و قصد شنا کردم .اما چون هاجر ابراهیم دریافتم که در اینجا اب ، سرابی بیش نیست ، زمین تفتیده در اتش خشم هجران و اب رودخانه کم رمق و با ساحلش بیگانه گشته و تهی از موج بود .
گویی در آن دشت خون سیاوش دامن شب را گرفته و من چو سهراب که به زخم رستم در آغوش مرگ، حجله ای برای خود ساخته ام . در این لحظه بیاد شعر *الاهدل*افتادم که قلمش را مخاطب قرار داده و می گوید :سَجًل یا قلم احاسیس الکلمات –وزَوًج الآلفاظ ابکار المعانی . ای قلم احساس کلمات را مدون کن و گفته هایت را به عقد معانی دست نخورده در بیاور .

لباسهایم را به شکل *بغچه*صیفی کاران در آورده و بر سرخویش نهادم . تا کمی شاید گرمای افتاب را برسرم مهربانتر نمایم وچون کبوتری افتاده از نفس ،بی اشیانه و ناتوان در یک غروب نفسگیر و بی انتها گامهایم را به سنگینی درد و آلام خود بر می داشتم .

چون اهویی خسته وراه گم کرده با دلی لبریز از دلواپسی و نگران از سکوت و خاموشی، پا بر جاده ای گذاشتم که چشمانش به دنبال رهگذری اشنا دوخته بود . شنهای ان هم برای نوازش کف پایی یا سم اسبی یا چرخ موتوری بی تابی می کردند.اکنون بی عابر غربیانه در حال گذر پایان عمر خویش است . سکوت حکم فرما بود و گاهگاهی صدای پرنده ای یا جنبیدن حشره ای فضای اطرافم را اشغال می کرد .
در حین قدم زدن و با چشمانی که بسوی جراحیه چرخیده اند شعر *ابو تمام* که در فراق دیارش سروده بود را زمزمه می کردم .کم مَنزلِ فی الآرضِ یؤلفه إلفتى وحنینه ابدا لأول منزلی.چند قدم برداشتم به دنبال زایر دهراب ویارالله و عبدالشیخ و زهراو و زایراعلیوی و خمیس و دیگر اهالی که در این اراضی خربزه و هندوانه و خیار و.. کاشته اند می گشتم . هنوز می توان آثاری از انهار و کانالها را در *یزره* مرحوم سیدعرب پیدا کرد . انگار صدای کامیونهای جواد و حاج عبدالرضا و نعیم زنگنه و شنان و چاسب الغویث و برادرم سیدمحمدسعید و…را میشنوم .
یکی خربزه *کرده بادی*و دیگری گرمک و یکی طالبی و آن یکی هندوانه سرسوخته و دیگری هندوانه درشت (ادنون)و خاوری خیار و یا هینویی محصول دیگری را به مقصد پایتخت یا اصفهان بار کرده و چادر کشیده و چندعدد هندوانه یا خربزه را بالای کابین ماشینش قرارداده که اینها هدیه باغدار به راننده می باشد و در حال حرکت است .
کارگرانی را میبینم که مشغول چیدن بار برای روز بعد و در حال دپو کردن محصول بودند و برای اینکه گرما دست رنج شان را خراب نکند با نی و بردی یا بوریا می پوشانند .
حدودایک الی دو کیلومتر از پل ، اراضی مشیمشیه شروع می شود . مستآجران اصفهانی و یزدی در کل منطقه حویزه پخش شده و در کنار اهالی منظره زیبایی از رنگین کمان ایرانی را بوجود می آورند . اصفهانیها و یزدی ها کشت چغندر قند و هویج وسبزی جاتی از قبیل شوید و جعفری و… را به کشتهای رایج منطقه اضافه کرده اند . اولین اتاقکی که در مشیمشیه در آن زمان به استقبال می آید اتاقک تعاون روستایی و فروشگاه تعاونی بود شرکت سامان یا ساسان در سال ۵۱ یا ۵۲ تاسیس شد مرکزش در مشمشیه به مدیر عاملی عمویم مرحوم سید قاسم و فروشنده ای از اهالی دران مشغول بکار بود. پس از ان کوخ مرحوم *ایبره* قرار داشت مردی دارای اختلال شخصیتی که تنها زندگی می کرد و پس ازان منزل مرحوم محمد الفهید ودر مجاورت ان مدرسه ابتدایی و محل استقرار معلم مدرسه سرکار خانم *روبه خیر* و بعداز ان مضیف و منزل عمویم سیدجاسم و سیدقاسم و منازل اهالی روستا یبار و سیدالحوشان و… که بدلیل نوع شغلشان که بیشتر پرورش گوسفند و گاوداری است معمولا حیات وسیعی داشتند، قرار داشت .
به مدرسه که رسیدم بر روی ویرانه ان بسان شهریار شعر حید بابا با ترجمه بهروز ثروتیان را با صدایی حزین واهی سوزان شروع به خواندن کردم .

پانوشت :
*الدنون*جمع الدن به هندوانه های بزرگ و باوزنی تقریبا بیشتر از ۸ کیلو به بالا می گویند . دران زمان کشت هندوانه آرژانتینی معمول نبود .
*بغچه* به پارچه ای که باغداران بصورت کیسه در آورده و به کتف خود آویزان کرده و درموقع چیدن محصول از ان برای حمل محصول تا محل دپو استفاده می کردند .
*الآهدل* دکتر عبدالرحمن الاهدل الحسینی شاعرمعاصر یمنی و موفق به اخذ جایزه برترین شاعر از ابوظبی و مسابقه شاعر الملیون شد .
*شهریار* سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار از شاعران معاصر ایرانی است .
*ابو تمام*حبیب ابن اوس ابن حارث طایی شاعری توانمند و فصیح دوران عباسی می باشد
ترجمه شعر :انسان ممکن است چندین منزل و شهر را برای سکونت انتخاب و به ان عادت نماید اما همیشه وتا ابد دل وهوایش واشتیاقش برای منزل اولی است .