قلم های جاودان

عارف خصافی : بعد از مرگم همه را بسوزان، قول بده همه ی کاغذ ها را بسوزانی ، سعی می کنم، حالا، استراحت کن تو الان حال خوبی نداری.نگران من نباش، به زودی، تا ابد استراحی طولانی خواهم داشت اما دوست دارم قبل از رفتنم کاغذها را بسوزانی.اینها تراوش های فکری من بودند که در […]

عارف خصافی : بعد از مرگم همه را بسوزان، قول بده همه ی کاغذ ها را بسوزانی ، سعی می کنم، حالا، استراحت کن تو الان حال خوبی نداری.نگران من نباش، به زودی، تا ابد استراحی طولانی خواهم داشت

اما دوست دارم قبل از رفتنم کاغذها را بسوزانی.اینها تراوش های فکری من بودند که در کاغذ پیاده کردم.آخه حیف است بسوزانی ،زحمات زیادی برای این نوشته ها کشیدی،حیف نیست.
بعد از من دیگر مهم نیست.همه ما در این دنیا ، داستانی مجهول هستیم.اما داستان های خیلی خوبی هستند.بله اما ..بدرد نمی خورند.من برای اینکه از درد بیماری فرار کنم ، مشغول این داستان ها شدم.

قول بده آنها را معدوم کنی، باشه. الان استراحت کن.بعد از مرگِ تنها دوستم یکبار دیگر سراغ نوشته های او رفتم.رمان های بسیار زیبایی بودند.آنها را مرتب کردم و تصمیم گرفتم تا بصورت کتاب در بیاورم.و از روح تنها دوستم عذر خواهی کردم.چون می دانستم با این کاغذها جاودان خواهد بود