جامعه شناسی بادبادک باز!
در دو یادداشت پیشین به موضوع قومیت و دین در رمان بادبادکباز خالد حسینی پرداختم. در این یادداشت به جامعهشناسی این رمان خواهم پرداخت. قبل از آنکه وارد اصل موضوع شوم باید تأکید کنم که ازآنجاییکه تخصص این قلم نقد ادبی نیست، وارد این مهم نشدم. اما حیف است که برخی ویژگیهای فنی و ادبی […]
در دو یادداشت پیشین به موضوع قومیت و دین در رمان بادبادکباز خالد حسینی پرداختم. در این یادداشت به جامعهشناسی این رمان خواهم پرداخت. قبل از آنکه وارد اصل موضوع شوم باید تأکید کنم که ازآنجاییکه تخصص این قلم نقد ادبی نیست، وارد این مهم نشدم. اما حیف است که برخی ویژگیهای فنی و ادبی این رمان را یادآوری نکنم. روایت در این رمان اولشخص مفرد، گذشتهنگر و دانای کل است؛ روایتی صمیمی، بدون واسطه و همذات پندار، گویی که راوی در حال خاطره گویی و نه داستانسرایی است.
هر 25 بخش کتاب بهجز بخش شانزدهم که توسط رحیم خان روایتشده، توسط امیر قهرمان اصلی رمان بازگو شده است. اگرچه ساختار روایت گذشتهنگر (فلاشبک) است، اما نویسنده از شگردهای روایی جدید استفاده کرده است. فلاش فورواردهایی که از همان نخستین صفحهی رمان، ضمن ارائه یک پیشآگاهی به مخاطب او را در یک تعلیق و کشش تا پایان نگه میدارد. «یکی از روزهای تابستان گذشته دوستم رحیم خان از پاکستان تلفن کرد. از من خواست به دیدنش بروم. گوشی در دست توی آشپزخانه بودم و میدانستم که فقط رحیم خان پشت خط نیست. این گذشتهام بود،
با گناههایی که کفارهاش را ندادهام.» (ص 7، اولین صفحه رمان.) «بادبادکباز» ماجرا محور است. تعداد ماجراهایی که در کل کتاب رخ میدهد، نسبتاً زیاد است. از سوی دیگر نویسنده به سبک پستمدرنها، هر بار بهعمد نقاط عطف روایت را به تأخیر میاندازد که این در ایجاد تعلیق و کشش خیلی مؤثر عمل میکند. در آخرین بخش رمان چهار و نیم صفحه میخوانی تا نقطه عطف «خودکشی سهراب» را میفهمی: «میگوید پسرک دستش را عمیق بریده و خون زیادی ازدستداده …» (ص 345.) قدرت توصیف نویسنده عالی است؛ معرفی مکانها، آدمها، آدابورسوم، حسی ملموسی در خواننده ایجاد میکند، انگار مخاطب این تجربه را زیسته است.
اطلاعات دقیق، موجز، درست و بهاندازه ارائهشده است. مثلاً در توصیف طالبان در صفحه 246 نوشته است: «همهجا گشت میزنند و میپایند. به امید آنکه کسی تحریکشان کند. همیشه دیر یا زود کسی به آنها منت میگذارد. بعد این سگها به نوایی میرسند و ملال آن روز شکسته میشود و سر آخر همهشان میگویند اللهاکبر! و آن روزهایی که کسی تخطی نمیکند، خب، همیشه خشونتی الکی هست، نه؟» یکی دیگر از نکاتی است که باعث میشود خواننده ایرانی با رمان احساس همذات پنداری بیشتری داشته باشد. پیوند عمیق فرهنگ افغانستان با ایران، از همان صفحات نخست رمان خودش را نشان میدهد؛ خیام، حافظ، مولوی، سفر پدر راوی به اصفهان، شاهنامه، اتومبیل پیکان ایرانی، فیلمهایی که در ایران دوبلهشدهاند و … از ویژگیهای دیگر این رمان مانند دیگر آثار ساختارگرا این است که داستان را به شکلی پایان میبخشد که با آن شروع کرده است؛ استفاده از نماد بادبادک که در اینجا به معنای دوستی، آزادی و یا سنت افغانستان است؛ در ابتدا و انتهای کتاب آمده است.
نویسنده در جایجای کتاب از آدابورسوم افغانها گفته و مردم را با سنتهای افغانستان آشنا کرده. ولیمهی عروسی و غذاهای محلی، بازیهای کودکانه مثل بادبادکبازی، تیلهبازی، آینه انداختن، قلابسنگ؛ روحیهها، مسابقات بزکشی؛ مراسم آیینه مصحف که از رسومات ازدواج است؛ حنا بستن عروس؛ مراسم مذهبی مثل قربانی کردن گوسفند در عید قربان و سه روز تعطیلی آن؛ رسم کنار در ایستادن هنگام فوت عزیزان و… قسمتِ بيست و سوم، يكي از زيباترين قسمتهای رمان ازلحاظ پرداخت است. امير هر بار كه با ذهني فعال بین مرگ وزندگی توصيفي از اطراف خود و وضعيت خودش میکند، به فاصله كمي بیهوش ميشود.
«محو میشوم. مدام محو میشوم و برمی گردم.»(ص 292.) برخلاف این گفته که از قول ویرجینیا ولف نقل میکنند که: «هنر، نسخهی دومی از جهان نیست. از آن نکبتی همان یک نسخه کافی است.» بنابراین کسی نباید انتظار داشته باشد که رمان بازتاب واقعیت باشد؛ اما جامعهشناسی هنر تلاشی است برای توضیح اینکه معنای اثر هنری تنها در خود اثر هنری قرار ندارد بلکه از مناسبات و تعاملات بین محیط و مخاطبان اثر هنری است که معنای آن به وجود میآید. هدف جامعهشناسی ادبیات آنگونه که گلدمن اشارهکرده است: «شناخت و تبیین پیوند پیچیده و پویای آثار ادبی با زمینههای اجتماعی آفرینش و تکوین آنهاست.»[1]
یکی از کارکردهای جامعهشناسی هنر و ادبیات این است که نسبتهای بین قدرت، سیاست، فرهنگ و جامعه باهنر و هنرها را نشان میدهد و به شالوده شکنی روابط قدرت که در ماهیت هنر و هنرها نهفته است میپردازد. جامعهشناسی رمان، اینگونهی ادبی را به خاطر عوامل جامعهشناختی موجود در آن تجزیهوتحلیل میکند تا تأثیر پیدا و پنهان عوامل اجتماعی، اعم از سیاسی، فرهنگی و اقتصادی را بر تولید ادبی نشان دهد و از این راه به واقعیتهای جامعه دست یابد. «بادبادکباز» هنگامی منتشر شد که امریکا در افغانستان دخالت مستقیم کرده بود و مردم آن کشور میخواستند افغانستان را بشناسند. کتاب به زبان انگلیسی منتشر و زمان حال آن در اولین قسمت رمان دسامبر 2001 یعنی 3 ماه پس از حمله به برجهای سازمان تجارت جهانی نیویورک است.
به طرز شگفتانگیزی در هیچ قسمت از این رمان، از نقش آمریکا در ایجاد القاعده و طالبان سخن به میان نیامده است. نوعی جنگ مخفیانه و سرد علیه شورویها که در کتاب انسانهای متجاوز معرفیشدهاند و امریکا که مهد آزادی و مکانی برای رشد و شکوفایی انسان مطرح میشود. بادبادکباز در میان نویسندگان افغانستان با استقبال مواجه نشد چراکه ترجمه نگردید. هزارهها مایل نبودند این رمان را ترجمه کنند چون قوم حقیر و پستی از آنها نشان دادهشده و پشتونها معتقد بودند که از آنها چهرهی کریه و خشنی نمایانده شده است. اگرچه رمان بادبادکباز رئالیستی است اما مملو از نشانهها مدرنیستی میباشد. نویسنده عمداً این نشانهها را گذاشته تا با استفاده از تکنیکهای جدید لایههای پنهان تفکر خود را که موافق باسیاستهای آمریکایی است، عرضه کند.
در تمام رمان، هزارههای شیعه کور، شل، معیوب، عقبمانده و نوکر هستند؛ اما پشتونهای سنی همه سرور، آقا، مالک و قدرتمند هستند. حتی وقتی میخواهد آصف طالبانی را که از قوم پشتون است نکوهش کند. او را بهعنوان یک دورگه، مادر آلمانی و پدر پشتونی که خوی سبعیت و تجاوز را از مادر آلمانیاش به ارث برده، معرفی میکند. خالد حسینی در بادبادکباز به موضوع قومیت، مذهب، جنگ، نژادپرستی، آدابورسوم افغانستان پرداخته است. او تلاش کرده است تا شخصیتهای رمان خود را که نمایندگان تیپ جامعه هستند در تقابل باهم قرار دهد و پس از نقد رفتار آنها پیشنهاد وحدت و دوستی دهد. نویسنده در شخصیتپردازی رمان خود که بیش از 20 شخصیت در آن نقشآفرینی میکنند به جزئیات زیادی پرداخته و گاه عمداً از کنار برخی از مهمترین مسائل تاریخ سه دهه افغانستان که مقطع زمانی این رمان را تشکیل میدهد، بهراحتی گذشته است. او از منظر جامعهشناسی سیاسی خواسته است که نقش آمریکا در ایجاد القاعده و طالبان و تجاوز به افغانستان را به بهانه مبارزه با آنها تطهیر کرده و از این کشور یک منجی بشریت بسازد.
اهواز – لفته منصوری
پانوشت:
[1] – گلدمن، لوسین (1381). جامعهشناسی ادبیات؛ دفاع از جامعهشناسی رمان. ترجمه محمدجعفر پوینده. تهران: نشر چشمه ص 15.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰