مچاله……

دکتر فاضل خمیسی: استاد مصطفی ملکیان مبحثی دارد مبنی بر اینکه «رنج را به کار تبدیل کنیم» زیرا نتیجه ی رنج ناامیدی و کار موجب امید است ، اگر نوشتن را نوعی کار قلمداد کنیم ، بنظرم از رنج نوشتن نوعی تاباندن نور بر واقعیت های موجود است ، بدیهی است اگر رنجی نباشد از […]

دکتر فاضل خمیسی: استاد مصطفی ملکیان مبحثی دارد مبنی بر اینکه «رنج را به کار تبدیل کنیم» زیرا نتیجه ی رنج ناامیدی و کار موجب امید است ، اگر نوشتن را نوعی کار قلمداد کنیم ، بنظرم از رنج نوشتن نوعی تاباندن نور بر واقعیت های موجود است ، بدیهی است اگر رنجی نباشد از رنج نوشتن بیگاریست!

خیلی مواقع است که واقعیت های جاری زندگی شخصی و پیرامونی آنقدر هولناک میگردد که آدمی مجبور است برای خود یک دنیای ذهنی بیافریند تا در این دنیای مجازی کمی از دغدغه ها دوری گزیند .هر چند که ریشه ی کام ها و ناکامی ها در واقعیت بیرونی است ، اما قدرت ذهنی به انسان کمک میکند برای در امان ماندن از مشکلات روز مره برای خودش جهانی خاص تر بیافریند، به عرفان یا هنرمندی و یا به کتاب و کتابخوانی رو بیاورد ، اما وای به زمانی که نتواند واقعیت های تلخ را بپذیرد و یا با آنها همراهی کند و یا جایگزینی مسکن آوری برای آنها تجویز کند ، آنگاه است که این وقایع رنج آور که مشهود عینی و فکری او شده اند او را «مچاله» میکنند .

دانسته هایی در گلو مانده که بنا به شرایط واقعیت اجتماع به هر نحو غیر قابل بیانند به تدریج او را زجرکُش میکنند ، و شاید به این دلیل است که داستایفسکی می‌گوید :« اگر هنر نبود ، واقعیت های زندگی آدمیان را خفه میکرد» ، و نیز وقتی از دختری کره شمالی که با مشقت از کشور استبداد زده اش فرار و به کره جنوبی پناهنده شده ، سؤال شد چرا در کشورش علیرغم اینهمه ظلم و ستم ، اعتراض چشمگیر و مردم شمولی را شاهد نیستیم ؟ پاسخش دهشناک و قابل تأمل است:

« در کشورم ( کره شمالی) حتی میترسیدیم ، بیاندیشیم ،ما ایزوله و تبدیل به انسانهایی مکانیکی شده که حتی معنی عشق ورزیدن ، شفقت و ترحم را از یاد برده ایم ، …»مطلب این دخترِ پناهنده نشان میدهد که قدرت ها می‌توانند آدمیان را طوری تحت فشار قرار بدهند که فکر کنند زندگی و جهان فقط همان است که در آن بسر میبرند و یا واقعیت ها را طوری تغییر ناپذیر تحمیل کنند که برای مصلحان و دگر اندیشان راهی بجز پناه به دنیای ذهن باقی نمیگذارند ….