از طبیعت زیبای ام الدبس استفاده کنید ولذت ببرید

هادی امین جلالی : دل نهادن به طبیعت وجنگل، وبیرون رفتن از غوغای شهر، از نظر روانی وروحی، تاثیرات زیادی بر افراد دارد وباعت بالا بردن معنویات می گردد، بخصوص اگر جمع، همفکر وهم مرام باشند، بر تعادل روحی ونفس افراد تاثیر گذار است. آن افکار رویائی وآرمانی به واقعیت می پیوند، ونگاه به زندگی […]

هادی امین جلالی : دل نهادن به طبیعت وجنگل، وبیرون رفتن از غوغای شهر، از نظر روانی وروحی، تاثیرات زیادی بر افراد دارد وباعت بالا بردن معنویات می گردد، بخصوص اگر جمع، همفکر وهم مرام باشند، بر تعادل روحی ونفس افراد تاثیر گذار است.
آن افکار رویائی وآرمانی به واقعیت می پیوند، ونگاه به زندگی در آن لحظات شاد و مثبت، واقعی تر و روایت جمع را قشنگ تر می کند.یاد آن جمع برادرانی، که باهم دلی قصد سفر به منطقه ام الدبس را داشتیم .

منطقه(ام الدبس) که منطقه ای باتپه های شنی وجنگلی که حد فاصل مزارع کشاورزی در شمال رودخانه کرخه، بستان و درجنوب کوه های مشداخ است، و فاصله این جنگل تا شهر بستان تقریبا ۲۰ کیلومتر وتا شهر سوسنگرد ۴۰ کیلو متر ، و تا اهواز حدودا ۱۰۰ کیلومتر است، وجه تسمیه ام الدبس گویا شخصی از اهالی بصره، که در کار شیره خرما(دبس) تجارت می کرد، آنچه گفته شده بود، اومرد با ایمان ودرستکاری بود، که در آن منطقه با مشاهده موشی ها یی مرده در تجارت خود، همه شیره خرمای خود را در آن منطقه ریخت، وبعد ها آن منطقه، به ام الدبس معروف شد.

💠 منطقه ام الدبس با وسعت چند هزار هکتاری طبیعت بکری دارد. زمینی شنی با انواع درخت های متنوع و گونه های مختلف از پرندگان وحیوانات بری غیر اهلی وگیاهان وحشی، در آن منطقه چشم هر بیننده را مسحور خود می کند.

با وجود باران، رحمت الهی زیبایی جنگل، دو چندان شده است. زمینی سر سبز با گل های متنوع وبا رنگ های زیبای خود در قشنگی آن منطقه ، گویی به مانند فرشی که با تار وپود خود، از رنگ های طبیعی گل ها چشم هر ناظری را متحیر می کند. قبل از غروب خورشید به آن منطقه رسیدیم.

خورشید هر لحظه در حال پایین آمدن بود وقصد رفتن را دارد.اما با آن رنگ زردش افق منطقه را زیبا تر کرده،وگویی هشدار می داد که محمل های خود را بر پا کنید تا لشکر سیاهی بر شما غلبه نکند. اما قبل از رفتنش برای دلبریی ما رنگ زردش را بر شاخه های درختان جنگل چنان نور افشانی نمود، که سینه جنگل را طلایی کرد، گویی سینه ریزی بر سینه معشوقه ای که می خواهد نظر دلبرش را مسحور زیبایی خود کند، هنر نمایی می کرد.

همه جنگل زیبا بود وهمه جای آن قشنگ است.ولی ما دوست داشتیم در قلب جنگل اطراق کنیم، تا ضربان قلب جنگل را بیشتر درک کنیم ولذت ببریم.گویی جنگل از نیت ما با خبر بود. چادر را در قلب جنگل با هماهنگی دوستان نصب کردیم، تا با نبص قلب هایمان هماهنگ کنیم.

جنگل جهت خیر مقدم و شادی قلب هایمان شروع به وزیدن نسیمی خنک کرد واین نسیم گویی مامور بود با بر خورد به شاخه های درختان صدایی دلنواز بدهد تا بیشتر به ما خوش بگذرد وانرژی مثبت ما را مضاعف کند.

هر چند آسمان آن شب مهیای باران رحمت الهی بود. بعد از نصب چادر صدای اذان از موبایل های دوستان سکوتی مطلق فارغ از همه صدا ها وغوغای شهر بر جنگل حاکم شد.همه در مقابل خدا به نماز ایستادیم وبرای همه انسان ها سلامتی را آرزو کردیم. سپس دوستان شروع به تهیه شام مشغول شدند تا قور قور شکم ها را ساکت کنند.
در حال پهن کردند سفره شام بود، که گویی آسمان هم می خواهد در شادی مان شرکت کند وبا قطرات باران، بر چادر برزنتی مان همراه با طبل های موزون
خود همنوازی کرد، ویک جو رومانتیکی خلق کرد، که فراموش شدنی نبود. با این بارش، جو جنگل سالم از تمام حشرات موذی شده است.

بعد از شام نوبت چای وقهوه بود. چای کتری، که به چای دودی معروف است همراه با دود شعله های هیزم آرام، آرام دم می کشد و دود هیزم ها طعم خاصی را به چایی می داد. قهوه هم داستان خود را دارد، که با آن طعم تلخ اش باعث ایجاد انرژی مثبتی می گردد.

در آن طبیعت زیبا ودور از غوغای شهر، برادران در آن دور همی شان با طرح گفتمان هایی در زمینه های مختلف در یک جو صمیمانه نظرات وتحلیل های خودرا ارائه می دادند ودر باره تحلیل ها نقد های سازنده ای صورت می گرفت.افزون بر آن در استراحت های بین گفتمان ها ازطرف دوستان لطیفه هایی گفته می شود که باعت خنده وشادی دوستان می گردد.

شب را با این حالت گذراندیم ولی با این وجود از تاریکی شب بر حذر بودیم وهر چند ساعتی یک تیری شلیک می کردیم تا فضای شب را بشکند، تا مبادا نامردی خلوت شبانه ما را بهم بزند. همانطور شب را ادامه دادیم تا وقت اذان صبح شد. سپس در آن فضای روحانی وسکوت مطلق همه به نماز ایستادیم، ویک بار دیگر شکر خدا را بجا آوردیم وبرای همه انسان ها دعا کردیم، که‌در صلح ودوستی زندگی کنند.

منتظر طلوع خورشید شدیم. انتظار ما طولی نکشید واز پشت تپه های شنی دور جنگل، خورشید نیمه تنه خود را بالا کشید. پرندگان جهت خوش آمد گویی او هر کدام با آواز ورقص خود بر شاخه های درختان به استقبال اش شادی کردند.ما هم با بصر خودوبصیرتمان طراوت وبوی خوش طبیعت را احساس کردیم وچه زیبا گفت سعدی:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست.
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست.

بعد از صرف صبحانه بعضی از دوستان به گشت وگذار به اطراف جنگل رفتند تابا این طبیعت بکر بیشتر آشنا شوند واز آن لذت ببرند. بعد از نماز ظهر همه به تهیه نهار مشغول شدیم. بعد از صرف نهار وچای وقهوه واستراحتی چند ساعته وقت خدا حافظی با این طبیعت زیبا که در این مدت کوتاه با او انس گرفتیم قصد ترک آن را داشتیمبه قول حافظ شیرازی:

مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد می دارد که بر بندید محملها.

با همکاری یک دیگر محمل ها را جمع کردیم وبا طبیعت زیبا ی خدا حافظی کردیم. این قافله عمر چه زود می گذرد.از این فرصت استفاده کنید وبا دوستان خود از این منطقه بکرو سرسبز ساعاتی را به خوشی بگذرانید واز زندگی لذت ببرید.