تلاوت آیههای زمینی – قسمت سوم (بوی نفت)
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت/مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست/گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی/گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست.روز شنبه ۷ مرداد بعد از اجرای استندآپ کمدی مهران مدیری و چند نمایش توسط بازیگران دورهمی، مهران مدیری مهمانش را معرفی کرد. فریبا متخصص بازیگر […]
محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت/مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست/گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی/گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست.روز شنبه ۷ مرداد بعد از اجرای استندآپ کمدی مهران مدیری و چند نمایش توسط بازیگران دورهمی، مهران مدیری مهمانش را معرفی کرد. فریبا متخصص بازیگر و گوینده مهمان برنامه دورهمی بود. پدر فریبا بروجردی و مادر تهرانی است و ۳۰ سال بر سفرهی نفت آبادان زندگی کرده است. همهی دستاورد «نفت» برای خوزستان و خوزستانی همین است.
نفت در خوزستان نه طبقهی اقتصادی ساخت! نه شهر ساخت! نه شهر ساختهشدهای را به خواهرخواندگی شهری آنطرف آب درآورد! نه روستایی را به آبادی تبدیل کرد! و نه حتی مدار توسعهاش به پشت فنس ها و دیوارهای زیبایش نفوذ کرد! نفت برای خوزستانی فقط یک نوستالژی است! آنگونه که امروز نفت سفید چون شهر ارواح است و مسجدسلیمان بالاترین نرخ بیکاری را دارد و بیشترین افراد تحت پوشش بهزیستی و کمیته امداد در آبادان، خرمشهر و شادگان به خاک افتادهاند! این مرثیهی بلند خوزستان است. نفت اگر طبقه ساز نبوده اما چرا برای برخی خانواده ساز بوده است. آنگونه که فریبا و صدها و هزاران چون او از سفره نفت خوزستان متخصص شدند! آنها در اینجا زندگی نکردند بلکه ۳۰ سال در خوابگاه خوزستان بودند و رفتند و خواهند رفت. تا همیشه دهانگشاد تاریخ فریاد بزند که در آزمایشگاه خوزستان «متخصصها» پرورانده شوند و بعد از ۳۰ سال، خوزستان را به دیار خود ترک کنند.
درست روبروی بیمارستان صحرایی امام حسین (علیهالسلام)، شرکت نفت و گاز اروندان در همین زمین بی دارودرخت، روییده است؛ و خوزستان این سرزمین عجایب، همواره این ذهن لعنتی را درگیر خودش میکند؛ که اینجا کجای تاریخ و جغرافیاست؟ در امتداد ۴۰ کیلومتر جاده خرمشهر – اهواز و در پهنهای که چشمت یارای دیدن کرانهی آن نیست، سبز آب نیشکر چون دریای بستر بیابان را پوشانده و در میان آب دکلهای همیشه فروزان نفت شعلهوراست. این سرزمین عجایب، سرزمین تضادها! آبوآتش! فقر و غنا! حاشیه و متن! خدایا این چه همجواری است؟ و در کجای دنیا غیر از خوزستان این همنشینی وجود دارد؟ برای نی بُران دارخوینیِ خیسِ عرق، غرق در فلاکت و بدبختی؛ چه فرق میکند که شرکت نفت و گاز اروندان کیست و چیست و چه جایگاهی در تولید ناخالص داخلی و اقتصاد ملی دارد؟ نگاه آنان به این شرکت و امثال آن از حسرت گذشته و به نفرت رسیده است. ای خوزستانی! چه دنیای بزرگی است، اینجا! تا چشم کار میکند جای تو خالی است…و من به صرافت افتاده بودم از دیوارنوشتهای در کنار جاده که بر آن نوشتهشده بود: «اگر پا بر سر و سینهمان میگذارید، بگذارید؛ اما مراقب باشید پا بر روی خونمان نگذارید» عکسی ترکیبی – هنری که پشت آن شرکت نفت و گاز اروندان بیفتد، برای شما بگیرم که تویوتای دو کابین حراست شرکت نفت رسید و مانع عکاسی ما شد و ما را اسکورت کردند که از حریم نفت به برهوت خوزستان رهسپار شویم؛ مبادا عکسی بگیریم که این پارادوکس خون شهید و نفت را برملا سازد!
خوزستان همچون جایی است که اگر دردمنداست، اگر مجروح است، اگر دلشکسته است، اما همچنان شریف و عزیز است؛ و آن به خاطر همین خونی که در لایههای زمین بالاتر از نفت برای ایران و ایرانی ذخیره کرده است؛ اما برای نسلهایش چه باید کرد؟ برای افتانوخیزان شدن فرزندانش چه چارهای باید ساخت؟ آیا گناه این است که در خوزستان زاده شدهاند؟ و درود خدا بر تو ای دختر پاکنهاد ایرانزمین، پروین اعتصامی که گفتی: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست!
اهواز – لفته منصوری
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰