مرارتهای یک تصویر! / دکتر غلامرضا جعفری

مرا ببخش، مرا ببخش که در هیاهوی روزها و شبها و در پیچ و خم نام های بیمراد،تو را از یاد بردم تو را که مادر همه مایی،مرا ببخش مادر شرم از عبای کهنه ات، شرم از نگاهت، شرم از گردن نحیفت در هجوم آن بار سنگین، شرم از خدایت، شرم از شریعتی که خفتن […]

مرا ببخش، مرا ببخش که در هیاهوی روزها و شبها و در پیچ و خم نام های بیمراد،تو را از یاد بردم تو را که مادر همه مایی،مرا ببخش مادر شرم از عبای کهنه ات، شرم از نگاهت، شرم از گردن نحیفت در هجوم آن بار سنگین، شرم از خدایت، شرم از شریعتی که خفتن همسایه ای را بی خبر از همسایه اش،تعبیری تلخ می کند،

IMG-20160526-WA0262

شرم از خاکی که در کف پای تو است، خاکی که توتیای چشم باید، پایی که بر بهشت گام می نهد، شرم از خدای تو، شرم در رگان و جان پریشان مان به سنگینی سنگی سخت در برابر لطف آبهای کهن است، شرمی که جان مان را تلخ کرده وقتی که به یاد می آورم دست های خسته ات را، کلام مهربانت را که می گویی، یوما خسته هستم، یوما الدنیا خراب و من خرابتر از همه جهان می شوم، تلخ تر از کیان تاریک تلخکامی با کامی سراپا خون و خجالت، از نامی که خداوند بر تو نهاد، مادر این جسم لطیف، این دایره مملو از عشق، این کیان سراپا روشنایی، این نگاه تازه، در کنار این گونی های خشک، این بار کریه، این کالای آویخته بر گرده ات،

عکس را و خیابان را و نگاه مرا در تحقیری سیری ناپذیر در هم می پیچد و من شرم از نگاه خود در آیینه جانت دارم، جانی که در کنار این پسماندهای نشسته در گونی لبخندی کوهسار بر لب می نهد و مرا حیران صبوری جانی مومن می کند، این صحنه سند تلخی است از نامدبری نام های کبیر بر صفحه سایت ها و نشریه ها، نام هایی که به حجم تیتر نام خود عاشقانه نگاه می کنند و از حجم تلخی جان تو هیچ نمی فهمند، نام هایی که خبر را در لفافه پوشالی خنده هایی کریه می پیچند و بی خبری خود را در حجم لبخندی کریه گم می کنند، لبخندی نه از جنس نسیم خنک خنده های تو، خنده هایی که نام مادر را میان برگ ها و ساقه ها و ریشه نخل های اهواز متجلی می کند، با این همه مرا ببخش مادر، مرا و ما را که فرزندان خوبی برایت نبودیم و حتی به اندازه گونی های کهنه آویخته بر گرده ات، همراهت نبودیم، ما را ببخش، ما را که نخل ها را رها کردیم تا در تشنگی مزمن بمانند و حالا مادران مان را تا در زباله ها، پسمانده جانهایی کریه را بر خود بیاویزند و نام های درشت و حک شده بر روزنامه ها و روزی نامه ها را در میان این حجم سنگین زباله بازیافت کنند،

ما را ببخش یوما.