مدرسه بومیان عصر دیجیتال
دکتر لفته منصوری : روز سهشنبه هفته جاری برای اطلاع از وضعیت درسی محمدرضا، خواهرزادهام و نیز دیدار با دوست قدیمیام سعید رضوانی مدیر دبیرستان غیردولتی شهدای گروه ملی به این دبیرستان رفتم. دبیرستانی در منطقهی گلستان اهواز که با بهرهگیری از کادری مرکب از مهارت، تجربه، دانش و فهم اجتماعی و بر بستری از […]
دکتر لفته منصوری : روز سهشنبه هفته جاری برای اطلاع از وضعیت درسی محمدرضا، خواهرزادهام و نیز دیدار با دوست قدیمیام سعید رضوانی مدیر دبیرستان غیردولتی شهدای گروه ملی به این دبیرستان رفتم. دبیرستانی در منطقهی گلستان اهواز که با بهرهگیری از کادری مرکب از مهارت، تجربه، دانش و فهم اجتماعی و بر بستری از مشارکت فعال خانوادههای دانشآموزان، امروز یکی از مدارس پیشرو اهواز محسوب میشود.
علیرغم همهی انتقادات به حقی که به نظام آموزشوپرورش وارد است؛ اما نمیتوان منکر پیشرفتهای این نظام آموزشی، متناسب با شرایط زمان یا جبر زمان؛ شد. اگرچه این پیشرفتها عموماً در مدارس خاص، غیرانتفاعی یا غیردولتی و حتی برخی مدارس دولتی بوده، اما مشعلی از امید ایجاد کرده است.
من هنوز و هر وقت وارد مدرسهای بشوم، خاطرهی تلخی را از کلاس دوم ابتدایی در سال تحصیلی ۵۲-۱۳۵۱ به یاد میآورم. خاطرهای از نظام آموزشوپرورش مبتنی و متکی بر تنبیه دانشآموزان که چه ضربههای روحی، روانی و جسمی به دانشآموزان وارد میکرد؟!
۵۱ سال پیش زمانی که ۷ ساله و در کلاس دوم ابتدایی مدرسهی نوروز روستای جلیعه، در صف غمبارِ حیاطِ بدون دیوار مدرسه به تماشای فلک کردن تعدادی از دانشآموزان که در ثلث اول نمرهی تک گرفتهاند؛ ایستاده بودم. شکنجهای وحشتناک، بیرحم، قساوتبار و پذیرفتهشده از طرف خانوادهها و جامعهی بیسواد ما، در جلوی چشمان باز و از حدقه درآمدهی ما کودکانِ روستایی با سنگدلی هرچهتمامتر اجرا شد. شکنجهای که از یک هفته قبل معلم، بارها و بارها در تنها کلاس مدرسه که هر ۵ پایهی اول تا پنجم در آن چپانده شده بودیم وعدهی آن را داده بود. آن روز برای کودکان محکومبه فلک هیچ جا امن نبود، نه مدرسه، نه دامان پرمهر پدر و مادر و نه دنیای بزرگ ما که همان روستای کوچک جلیعه بود.
معلم یک روز قبل از آیین فلک کردن دو نفر از دانشآموزان قلچماق کلاس پنجم را برای جمعآوری ترکههای انار از باغ مرحوم ملا عزیز اعصامی روبروی پل بندقیر فرستاد. وقتی ترکهها را آوردند در سر کلاس این ابزار تربیتی را به همهی ما نشان داد تا هر چه بیشتر برای تأدیبِ فردا آماده سازد؛ و درس عبرتی برای کسانی که درس نمیخوانند شود.
نوبت صبح گذشت و برای نهار به خانههای خود برگشتیم. به قول سعدی علیهالرحمه: گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست/رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر! همه چون اسیرانی بیپناه به مدرسه برگشتیم اعم از تماشاگر عبرت گیرنده و محکوم مجازات شونده! همه میدانستند امروز قرار است چه اتفاقی در مدرسه بیفتد؛ اما نهتنها هیچکس نبود که علیه این نظام دهشتبار تأدیبی اعتراض کند، بلکه این روش را برای رشد دانشآموزان کارآمد و اثربخش میدیدند و میپسندیدند.
معلم همه را در حیاطِ مدرسه بهصف کرد. بچههایی که نمرهی زیر ده در ثلث اول گرفته بودند را جدا کرد و در یک صف قرارداد. برخی از اهالی روستا که در مجاورت مدرسه سکونت داشتند دور مدرسه را گرفته بودند که این صحنه را تماشا کنند. همان دانشآموزان قلچماق که از باغ ملا عزیز ترکهی انار آورده بودند یکییکی کودکان را به روی زمین خواباندند. دانشآموز باید خود کفشش را درمیآورد و اگر این کار را نمیکرد ۲۰ ضربه فلک بیشتر جریمه داشت. قلچماقهای کلاس پنجم پاهای کودک را بالا میآوردند و روی چوبی میگذاشتند که به آن فلک میگویند. سپس طناب را به دور مچ پاهای او میبستند. با پیچاندن چوبفلک، طناب به دور مچ پاها بسته میشد بهطوریکه دیگر توانایی تکان دادن و خارج کردن پا از فلک را نداشت. در این حالت، دو نفر چوبفلک را تا حدی بالا میآوردند تا کف پا به سمت بالا باشد. سپس معلم، با ترکهی انار به کف پاهای کودک میزد. تعداد ضربات را با توجه به معدل ثلث اول یا نمراتی که دانشآموز زیر ۱۰ گرفته بود قبلاً تعیین میکرد. این تنبیه برای بچهها بسیار دردناک و غیرقابلتحمل بود؛ نالهها، گریهها و التماس آنان ما را در وحشتی عمیق فرومیبرد. کودکان در حین فلک شدن، تحقیر میشدند با الفاظی چون: تنبل، بیشعور، نفهم، کودن و… گاه معلم روی پای چپ معلق به فلک با خودکار، درشت مینوشت: «پسر» و روی پای راستش «تنبل» و این هم آزردگی روحی – روانی دیگری است. پاهای متورم، زخمی و خونآلود و بدتر از همه خود ادراری که ناشی از ترس و نیز آسیب اعصاب کف پا که به بیضهها ارتباط دارند و نیز مشکلات قلبی، جنسی و … در بزرگسالی؛ چون برچسب ننگی تا زمانی که دانشآموز زنده است به آن شهرت پیدا میکند. آن دوران سپری شد و ما و آموزشوپرورش وارد دوران جدیدی شدیم.
آقای رضوانی گزارشی از عملکرد خود و همکارانش در قالب فعالیتهای خارج از کلاس درس کارآفرینی، دورهمی درسی تحت عنوان پانسیون آموزشی همراه با صبحانهی سالم که توسط مادران دانش آموزان تهیه میشد؛ برپایی نماز جماعت توسط دانشآموزان با امام جماعتی از خودشان؛ برگزاری جشن تولد ماه دانشآموزان و دیگر فعالیتها به من ارائه داد. سپس پیشنهاد داد که سر کلاس هفتم متوسطهی اول بروم و با آنها دربارهی حقوق شهروندی یا دربارهی تفکر و سبک زندگی صحبت کنم.
من و آقای رضوانی سر کلاس هفتم رفتیم. او پس از معرفی من، از کلاس خارج شد. در ابتدای کلاس از بچهها خواستم که موضوعها یا مسئلههای مهمی که به نظرشان میرسد را بیان کنند. سه مسئله در حوزهی امنیت عمومی، کتابخوانی و پاکیزگی شهری را با مشارکت دانشآموزان انتخاب کرده و سه گروه از بچهها با تشکیل جلسه «طوفان فکری» دربارهی ارتقای امنیت عمومی؛ زیباتر شدن شهر و عادت به مطالعه به ارائه نظر پرداختند. مسئول هر گروه موظف شد که نظرات مشارکتکنندگان را بدون قضاوت و ارزیابی، ثبت کند.
بچهها با اشتیاق فراوان در گروههای سهگانه مشارکت کردند و مسابقهی غیر تعریفشدهای در ارائه نظرات بیشتر بین سه گروه، شکل گرفت. من نه بهعنوان «معلم» بلکه بهمثابه یک «تسهیلگر» تلاش کردم مشارکت بچهها را جلب کنم و آنها را بر موضوعها و ارائه راهحلها تمرکز دهم. بعد از پایان کلاس، دو نفر از مسئولان گروهها گفتند که این نظرات را تایپ کرده و در اختیار من قرار خواهند داد. کوشش دانشآموزان، اطلاعات آنها، احساس مسئولیت و شناخت آنان از محیط پیرامون؛ ستودنی بود.
من و بچهها تلاش کردیم با محور قرار دادن مسئله، بیان موقعیت ابهامآمیز، تمرکز بر مسائل واقعی، ایجاد تعامل و روابط فعال با معلم، ایجاد تعامل و روابط فعال با همکلاسیها؛ برقراری همکاری و کار تیمی؛ ایجاد درگیری در فرآیند حل مسئله؛ توجه به روحیه کنجکاوی و کاوشگری دانشآموزان؛ مرکز قرار دادن یادگیرنده در فرآیند یادگیری، توجه به ساخت ایده در یادگیری، ملاک قرار دادن نیازها و خواستههای دانشآموزان و نیز توجه به تجربههای آنها و … الگویی از مشارکت فعال یادگیرندگان را تمرین کنیم.
بچههای امروز بهعنوان بومیان عصر دیجیتال با دوران ما بسیار متفاوت هستند. دیگر نظریههای «رفتارگرایی» و «شناختگرایی» دامنهی محدودی را در یادگیری دانشآموزان ایفا میکنند. امروزه توجه به نظریههای جدید ازجمله «سازندهگرایی» و «ارتباطگرایی» در امر آموزش از ضرورتهای روزگار ما است؛ اما من نمیخواهم از دوردستی بر آتش داشته و آموزشوپرورش را قضاوت کنم. من معتقد به پارادایم پیچیدگی در امر تحلیل مسائل آموزشوپرورش هستم. آموزشوپرورش نهاد حساس و پیچیدهای است. باید با حزم و احتیاط و صبر و حوصله با آن مواجه شد.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰