نشعانیات ؛ کنش و واکنش – ۲

سید نشعان آلبوشوکه : وقتی چشمامو باز کردم فکر کردم توی بخش مراقبتهای ویژه هستم ،اما اینطور نبود ، عین اس انگلیسی روی زمین پهن شده بودم ، مردم گوشی بدست درحال فیلم و عکس گرفتن بودند، احساس کوفتی شدیدی در کل بدنم حس میکردم جمعیت همدیگرو هل میدادند تا بتوانند از زوایای بهتری عکس […]

سید نشعان آلبوشوکه : وقتی چشمامو باز کردم فکر کردم توی بخش مراقبتهای ویژه هستم ،اما اینطور نبود ، عین اس انگلیسی روی زمین پهن شده بودم ، مردم گوشی بدست درحال فیلم و عکس گرفتن بودند، احساس کوفتی شدیدی در کل بدنم حس میکردم جمعیت همدیگرو هل میدادند تا بتوانند از زوایای بهتری عکس بگیرند، صدای آشنایی بگوشم رسید
آقا لطفاً یکم جا بدهید ، خانم بی زحمت بروید کنار .همان خانم خوش پوش بود ، بالای سرم که رسید اخم کرده و گفت آقای آرنولد به لطف شما گوشی آیفون ۱۴پرومکسم خورد و خاکشیر شد ،اگر الان دست دزدها بود امیدی به ردیابی آن داشتم ولی با قهرمان بازی جنابعالی گوشی من صد تیکه شد ،امیدوارم که قطع نخاع بشوید، در حالیکه هنوز دسته کیف خانمه دستم بود با چشمهای بی رمق به او زل زدم،
یکی صدا زد آقا پس کو این اورژانس ؟
اورژانس هههههه
یحتمل سه ساعت دیگه میرسه
نه آقا استاندارد زمانی اورژانس در کلانشهر بین ۱۰ الی ۱۲ دقیقه است
آقاجان الان یکساعته که این بدبخت اینجا ولو شده!!!
خانمی در حال تقلا بین جمعیت گفت آقایون لطفاً به خانم ها هم جا بدهید

اره والله شما که تو آسانسور مارو مقدم میکنید لااقل اینجام هم اینطور محترمانه رفتار کنید

شیوا جون قربون دهنت من به فالوورام قول ی لایو خفن دادم ولی آقایون مثلا محترم هی مارو فشار میدهند
یکی داد زد : زنده باد گروه فشاااار
خانمی گفت: نکبت بی فرهنگ
نگاهی به سر و وضعم انداختم شلوارم از چند جا جر خورده بود پیراهنم هم چاک چاک شده بود ای وای هنوز بدهی آنها را تصفیه نکرده بودم، بدنم سرد شد چشمام سیاهی رفت.

چشمام باز کردم طبق معمول در چنین موارد دردسرساز صالح برادرم بالای سرم حاضر بود
سرم درد میکرد وصالح شروع کرد به قر زدن آقای محترم من کلی کار سرم ریخته و باید اضافه کاری کارکنان رد کنم آخه چرا هم برای خودت هم برای بقیه دردسر درست میکنی؟
به صالح گفتم ش ش شی شیر
گفت نه والا شیر خودتی
نه منظورم شیره
خوب منم منظورم شیره
پفییییوز شیر خشک میگم
خوب حالا شیر خشک میخوای الان برات شیر موز میارم مقوی تره
خانمم کنارش ایستاده بود ومرتب اشک می‌ریخت صالح رو به خانمم کرد گفت فکر کنم اثرات ضربه باشه و عیال در حالیکه گریه میکرد گفت نه بابا ،خیر سرم یعنی رفت شیر خشک برای حسام بخره

ادامه دارد…