روایت عشق و طرب

دکتر لفته منصوری : من و خانواده شیرازیم، دیشب را در جوار حافظ به سر کردیم و امروز سر بر آستان سعدی نهادیم. و این پرسش یقه ی ذهن مرا گرفت که این همه عشق و طرب و شادی از کجاست؟ آیا گفتمان عشق در جامعه‌ی امروز ایرانی قابل ترویج و تجویز است؟ نسبت روایت […]

دکتر لفته منصوری : من و خانواده شیرازیم، دیشب را در جوار حافظ به سر کردیم و امروز سر بر آستان سعدی نهادیم. و این پرسش یقه ی ذهن مرا گرفت که این همه عشق و طرب و شادی از کجاست؟

آیا گفتمان عشق در جامعه‌ی امروز ایرانی قابل ترویج و تجویز است؟ نسبت روایت عشق با روایت‌های بزرگ نظیر روایت دین، روایت ناسیونالیسم، روایت لیبرالیسم و دیگر کلان‌روایت‌ها چیست؟ اساساً در بحران‌ها و گسست‌ها یک راه‌حل فردی می‌تواند الهام‌بخش و تحرک‌آفرین و نویدبخش گردد؟
بدون اینکه بخواهم در این موضوع، دغدغه‌های جامعه‌شناسانه خود را بیان بکنم در ادامه، این پرسش حیرت‌آور را مطرح می‌کنم که چگونه قله‌های بلند و ستبر ادبیات عاشقانه این سرزمین در عصر حافظ و سعدی بر شانه‌ی شکست‌های زمانه‌ی این ملت پدید آمدند؟

سعدی در اوایل سده‌ی هفتم سال (۶۰۶ – ۶۹۰) هجری در شیراز چشم به جهان گشود و در زمانی که سراسر ایران از هرطرف مورد ترک تازی و هجوم مغولان قرار داشت، که هرکس و هرچیز را پیش روی می‌دیدند؛ بی‌رحمانه نابود می‌کردند. او در طفولیت، عبدالله پدر خود را از دست داد و دوره‌ی جوانی را در زادگاهش گذراند اما به‌خاطر بی ثباتی سیاسی حاکم بر جامعه ناچار راهی بغداد شد:
سعدیا حب وطن گرچه حدیثی‌ست صحیح / نتوان مُرد به‌سختی که من اینجا زادم
اما او در میان این شکست‌ها‌ و تحقیرها خرم دل و غنیمت شمار است:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست / عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسی صبح / تا دل مرده مگر زنده کنی کاین دم از اوست

حافظ هم متأخر از سعدی شاعر بلندآوازه در سال (۷۲۷ – ۷۹۲) هجری چشم به جهان گشود و زمانه‌ی پر محنت و رنجی را تجربه کرد. شما ببینید فقط در فاصله‌ی سال‌های ۷۳۹ تا ۷۴۵ قمری حکومت فارس ۸ بار دست به دست شد. در زمانی که حافظ جوانی بیست ساله بود؛ درگیری‌های ایلی ۳ تن از ۴ فرزند ذکور محمود شاه ایجو را به کام مرگ فرستاد.او در این شرایط بسیار تلخ صدایی خوش‌تر از عشق نمی‌شنود:

از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر / یادگاری که در این گنبد دوّار بماند.

و این‌چنین باده‌به‌دست به طرب می‌سراید:

ساقی به نور باده برافروز جام ما / مطرب بگو که کار جهان شد به کام ما
ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم / ای بی خبر ز لذت شرب مدام ما
هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق / ثبت است بر جریده عالم دوام ما

 

به‌راستی چگونه این دوام تاریخی تحقق یافت و از درون آتش و خون این قله‌های رفیع و پرشکوه هنر و ادب شکوفا گردید. بدون تردید روایت عشق روایت حیرت‌انگیز و فسون‌ساز است.

*شیراز – لفته منصوری*
*روز چهارشنبه ۱۲ مهرماه ۱۴۰۲*