سیدهادی ، گنجینه شعر و ادب بود

ماجد تمیمی: زخمی دیگر کنار زخم هایمان دهان باز می کند؛ این بار زخمی لاعلاج و ترمیم ناپدیر، حدود دو ساعت پیش خبر مرگ سید هادی آلبوشوکه را شنیدم؛ در کسری از ثانیه تصاویر مختلفی در ذهنم شکل گرفت. سید هادی کسی بود که می توان با او از همه چیز سخن گفت! از سینمای […]

ماجد تمیمی: زخمی دیگر کنار زخم هایمان دهان باز می کند؛ این بار زخمی لاعلاج و ترمیم ناپدیر، حدود دو ساعت پیش خبر مرگ سید هادی آلبوشوکه را شنیدم؛ در کسری از ثانیه تصاویر مختلفی در ذهنم شکل گرفت. سید هادی کسی بود که می توان با او از همه چیز سخن گفت! از سینمای لارنس فون تریه تا شعر شعبی.

آخرین بار هم درباره ی فیلم شکستن امواج فون تریه با هم صحبت کردیم. دیدارها و مکالمه هایمان حاشیه و مقدمه نداشت؛ همیشه موضوعی برای صحبت بود. در بیشتر مکالمه هایش این جمله هوشنگ گلشیری را یادآوری می کرد: 《سقف خانه من همین کلماتند》 امروز کدام کلمه بر سرت سایه انداخت؟! مرگ!

ای عاشق محمود درویش و احمد رضا احمدی و تارکوفسکی و مظفر النواب و ام کلثوم و بنان با هم.. سید هادی عزیزم چقدر شعر اسماعیل براهنی را دوست داشتی، چقدر درد و رنج اهواز را می دانستی؟! می گفتی به جبر جغرافیا و جبر نمی دانم هزار کوفت و زهر مار باید تحمل کرد. سیاست را می دانستی و دوست داشتی و سیاست بازان را نه. می گفتی حالم به هم می خورد. همیشه از درد عرب ها می گفتی! از استخوان شکسته ایی که با عیب و نقص خوب شده است! ( العرب طایبین علی اعیاب!)

سید هادی چقدر می توان درباره تو نوشت؛ ذهنت یک پاورقی همیشه گشوده بود! آخر چطور می توان هم از ابوذیه عبود الحاج سلطان لذت برد و هم سینما فیلم های کورساوا و دیوید لینچ را فهمید! هم موسیقی آلترناتیو را دوست داشت و هم از موسیقی ریف لذت برد. هم عشیره را درک کرد و هم درباره فوکو و ژیل دلوز صحبت کرد!

خبر نبودنت تلخ و درد آور است. کاش دیرتر سقف مشترک مان را ترک می کردی! سید هادی می دانم تو کتاب خاطرات سوگواری رولان بارت را خوانده ایی، می خواهم این چند جمله را برایت بازگو کنم : 《 سوگواری من سوگواری ارتباط محبت آمیز است و نه سوگواری بازسازی زندگی! احساس سوگواری از سر کلمات عاشقانه ایی است که در سرم می چرخد.》