هور الدورق دیگرم آرزوست!! + تصاویر

آقای عامریان فعال محیط زیست اهل فلاحیه عرق صورتش را که از شدت شرجی بیشتر شده بود پاک کرد و گفت : فقط بیست درصد هور آب دارد و ندادن حق آبه هور الدورق مشکل اساسی کم آبی و خشکی زمینهای حاصلخیز فلاحیه و تشنگی نخیلات آن است.به دشت نمک مشرف به جاده عبادان و […]

آقای عامریان فعال محیط زیست اهل فلاحیه عرق صورتش را که از شدت شرجی بیشتر شده بود پاک کرد و گفت : فقط بیست درصد هور آب دارد و ندادن حق آبه هور الدورق مشکل اساسی کم آبی و خشکی زمینهای حاصلخیز فلاحیه و تشنگی نخیلات آن است.به دشت نمک مشرف به جاده عبادان و بندر امام رفتیم ضلع جنوبی هور با صحنه ای هولناک مواجه شدیم تا چشم کار می کرد زمینی سفید و بی انتها می دیدیم عامریان با دستش قطعات بزرگ نمک را می کند و با بغضی در گلو گفت : علاوه بر نمک فلزات سنگین همچون نیترات و گوگرد که ناشی از پساب نیشکر است در این شوره زار وجود دارد بطوریکه احیا مجدد حیات آن در اثر آب باران در زمستان غیر ممکن جلوه می نمود در اینجا دیگر حیات وجود ندارد .

هور مرده است!

این پساب تنوع زیستی و حیات وحش منطقه را از بین برده است، ماهی های محلی از بین رفته اند دیگر از شبوط و بنی خبری نیست فقط ماهی غیربومی ، گوشتخوار و با ارزش غذایی پایین همچون تیلاپیا وجود دارد که خود بلای جان ماهیان قلیل بومی هور شده است ازسوی دیگر، ذخیره گیاهی تالاب به شدت تحت تاثیر قرارگرفته است و دیگر به ندرت با پرندگان مهاجر برخورد می کنیم.

علاوه بر پساب، سال هاست که فاضلاب شهرفلاحیه به درون هور ریخته می شود که این عامل علاوه بر حیات وحش ، زندگی انسانها و محصولات کشاورزی را نیز تهدید می کند .از کارون چهار نهر مالح ؛ سلمانه، مارد، حرث وارد هور می شد که متاسفانه به علت مدیریت بد منابع آبی و سد سازی افراطی چند سال اخیر و پایین رفتن سطح آب کارون کلیه کانال ها خشک شدند تنها امید به رود جراحی است که با ساخت سد مارون یک و سد در حال احداث مارون ۲ و دو بند رامهرمز و خلف آباد عملا هیچ آبی وارد هور نمی شود در چند سال اخیر با طرح هدایت پساب نیشکر (با هماهنگی سازمان محیط زیست) به هور می خواستند این بی آبی را جبران کنند که متاسفانه این طرح مشکلات تالاب را دو چندان کرده است.

ام قاسم بشکه های بیست لیتری آب را سوار بر چینکوه(نوعی قایق کوچک) کرده و به سمت وسط هور بطرف گاومیش ها می رفت ام قاسم می گوید شیر جاموس هایمان(گاومیش) نصف شده است گاومیش هایمان آب هور را نمی خورند و مجبورم روزانه با قایق آب خوردنشان را با برایشان ببرم .عامریان پک عمیقی به سیگارش زد و به دور دست ها به زمین سفید و بی انتها نگاه کرد شاید آینده مبهم و نه چندان روشن شهر و فرزندانش را تصور می کرد.

ناله نخل

به طرف بازار فصلی فروش خرما حرکت کردیم کف بازاراچه از شیره خرما چسبناک شده بود زنان و مردان انواع و اقسام خرماها و رطب ها را بساط کرده اند برحی، سعمران، گنطار، لیلوی، حلاوی، خضراوی و…چهره سوختشان نشان از کار در زیر گرما و زحمت بسیار را می داد با این همه به وضوح می توان اراده، معصومیت و زیبایی را در چهره شان دید .حدیث روزشان کم آبی است .ام سلمان با عبایی سیاه رنگ که بروی ابروانش دگه ای نقش بسته ، چند سینی رطب در جلویش بساط کرده بود لبخند زد و گفت : “هلا یما اکتب احنا عطشانین” بنویس تشنه ایم!!!

ابو خزعل از کشاورزان منطقه عبودی با پای برهنه و گلی از نخل بالا می رفت و با عگفه(چاقو قطع محصول نخل) خوشه خرما) را می برید نخل بشدت تکان می خورد اما گویی به استواری نخل هایش ایمان داشت تکانه های سعف(برگ نخل) تشعشع آفتاب را به رقص در می آورد .خرما کیفیت سابق را ندارد و نخل ها سرسبز و شاداب نیستند شاید نخل هایم تا سه سال دیگر بیشتر دوام نیاورند اینها را از بالای درخت توضیح می داد این نهر را می بینی و به کانال خشک زیر نخل اشاره کرد ما در این نهر شنا می کردیم پسر عمویم را در اینجا از غرق شدن نجات دادم باور می کنی!!!! در بین نخل ها محصولات بسیاری را همچون بامیه، خربزه، لوبیا، خیار، سبزیجات، وباقلا می کاشتیم و سال تا سال به بازار می رفتیم اما الان بزور آب کفاف نخل هایمان را می دهد.

اینجا بفروش می رسد

در شهر دوری می زنیم شهری که به زعم کارشناسان حوزه اجتماع در حال فروش می باشد و مهاجرت از آن در چند سال اخیر رشد مضاعفی را داشته است. نمای ساختمانها همچنان قدیمی است گویی که از زمان جنگ دست نخورده مانده اند بازارچه شهر سنتی ، زیبا، و برای عابرین و مسافرینی که آن دوره را سپری کرده اند بسیار آشنا جلوه می کرد. رودخانه وسط شهر کاملا خشک و پر از آشغال و خاکروبه است.ملا فرحان در بازار روبروی رودخانه مغازه کوچک دمپایی فروشی دارد عکس روی دیوار مغازه اش را نشانم داد نهری پر از آب و مملو از قایق هایی که مردانی دشداشه پوش سوارشان بودند گفت این همین رود خشک روبروست به سکوهای اطراف اشاره کرد و گفت اینها را ساختند که آب وارد بازار نشود .

اتصدق!!!

دو پسرم به اهواز رفته اند اینجا کار نیست الحمدلله وضعشان خوب است .این را گفت و آهی کشید و دوباره به عکس نگاه کرد. شاید به گذشته فکر می کرد زمانی که بچه های کوچکش در کنار رود روبروی مغازه اش بازی می کردند و به آنها می گفت ” یبا لا تقتربون لنهر “

گزارشی بقلم : ابراهیم زهیری
عکاس :  ابتسام زهیری