یک پزشک یا سومین نفری که گم شد! / دکتر غلامرضا جعفری

اگر در بلبشوی بازار مکاره ای که اجتماع نام دارد کسی گم شود، برای یافتنش باید به کجا مراجعه کرد؟ پاسخ چنین پرسشی به طور معمول چندان پیچ و تابی ندارد و در صورت پیش آمدن چنین موردی نخستین ایستگاه جستجو، پاسگاه و کلانتری است؛ حالا بیایید تصور کنیم که برای یافتن یک گمشده به […]

اگر در بلبشوی بازار مکاره ای که اجتماع نام دارد کسی گم شود، برای یافتنش باید به کجا مراجعه کرد؟ پاسخ چنین پرسشی به طور معمول چندان پیچ و تابی ندارد و در صورت پیش آمدن چنین موردی نخستین ایستگاه جستجو، پاسگاه و کلانتری است؛ حالا بیایید تصور کنیم که برای یافتن یک گمشده به اتفاق مخاطب که شما باشید به نخستین ایستگاه رفته ایم و در حال حاضر به تخیل مان امکان یک گفتگو با افسر نگهبان پاسگاه را دهیم.

۲۰۱۵۰۶۱۲_۱۸۴۶۰۹

بالطبع نخستین کلام مراجع که ما باشیم سلامی است و در این میان مقداری مشخص از ثواب سلام را عاید شده ایم و در پی این عایدی، امکان ثبت یک فقره ثواب سلام برای آن افسر نگهبانی را که گفتیم باعث می شویم، البته این در صورتی است که افسر مورد نظر از جمله آدم هایی باشد که جواب سلام رابا سلام می دهند نه از دسته ای که در برابر کلام شکرین سلام،یک ((ها چی میخوای)) تلخ نصیب مخاطب و مراجع می کنند، به هر حال ماتصور قبل را ادامه میدهیم و پاسخ سلام را علیکم السلام می نویسیم. در ادامه خواسته خود را مطرح می کنیم،اینکه گمشده ای داریم که نمی دانیم کجاست؛ گم شده ای که تا همین چندماه پیش به اتفاق ما و مخاطب محترم و پدر و برادران مان و حتی پدربزرگی که هنوز دشداشه می پوشد و چفیه بر سر می زند از این سر خیابان و شهر بدان سر شهر می رفتیم و دریغ اگر خبری از یک بیمار به گوش ما و آن یک گوش گمشده می رسید که آنوقت تمام کوچه های شهر را در پی درمان این بیمار منتظر به هم می ریختیم و تا دور شدن شخص عزرائیل را به عینه از بیمار نمی دیدیم،

غیرممکن بود از تیمار داریش خسته شویم و تازه تر اینکه حتی اگر ما خسته از بیمار کذایی می شدیم شخص گمشده ابدا اظهار خستگی نمی کرد و آنچنان می ایستاد تا شخص شخیص عزرائیل از رو می رفت و از گرفتن جان این یکی بیمار، ناامید به سمت دیگر جهان کوچ می کرد. مطمئنا این همه تصویر و صفت و حرکت و خدمتگذاری در شناسایی شخص گمشده به افسر نگهبان کمکی نخواهد کرد و برای ثبت خواسته مان ناگزیر از ارائه اطلاعاتی دیگر بودیم و این بار سیر ثبت خواسته را به عهده مخاطب می گذاریم، مخاطبی که شاید نزدیکتر به شخص گمشده باشد.

شخص مخاطب در پی رسیدن به گمشده اش از قد و قامت رعنایش گفت، از اینکه صدایش شبیه صدای بلبل نیست اما حالا اگر کسی صدایش را بشنود لابد خوش نوایش خواهد یافت، اینکه این شخص گمشده نشانی اش معروف است وشاید همه همشهریان و حتی شما هم نشانی اش را بدانید، اما دانستن این نشانی برای یافتنش کافی نیست،چرا که پیشتر هم نشانی اش را می دانستیم چنانکه خود گفته بود،اینکه اهل تبعیض نیست ،اینکه می خواهد مردم را از شر بیماری های واگیر و غیر واگیر خلاص کند، مخاطب محترم در برابر مبهوت ماندن افسر مورد اشاره ناچار اضافه کرد که شخص گمشده از اتفاق پزشک است اما نمی توان در مطبش یافت، پزشک است و چند ماه ما را سرگردان این کوچه و خیابان و آن یکی کرد تا به مردم بفهمانیم که درمان دردهای بیشمارتان پزشک می خواهد، شما از این به بعد لازم نیست ویزیت بپردازید و همینکه به مطب بیایید منشی دکتر که حالا نامش شده رئیس ستاد دکتر،ناگزیر است شما را بدون ویزیت و نوبت به نزد وی بفرستد، کافی است فقط در روز منتظر، نام دکتر را فراموش نکنید و البته مردم، بیچاره مردم، که نام را نوشتند و حالا مانده اند و مانده ایم که ایشان کجاست؟

از کجا باید نشانی اش را بیابیم، قبلا می شد در بیمارستانی و جایی امید دیدنش را داشت هر چند که ویزیتش را باید از قبل می پرداختیم حالا ولی تو گویی آب شده و نیست. راستش اینکه مخاطب محترم انگار بیشتر از ما شور گم شدن گمشده را دارد و از انصاف به دور بود اگر نمی گفتیم که عده ای می گویند یکی دو هفته اخیر شخص شخیص گمشده را در میان گروهی از مدیران بخش اجتماعی درمان دیده اند، بخشی که به نام کارگر و به کام دیگران روزگار می گذراند، بخشی که رویه تبعیض در رگ و پی حتی ساختمان هایش ریشه دوانده، تو گویی در این سازمان تبعیض، جزئی لایتجزا از مدیریت امور درمان اجتماعی است و این نکته جالبی است؛ شخص گمشده می گفت اهل تبعیض نیست و رای مردم را پاس خواهد داشت اما تقریبا نخستین نشانه حضورش را با سازمانی که تبعیض را وظیفه ای سازمانی میداند آغاز کرده، البته گمشده عزیزمان می تواند نام مدیران سازمان را نه، اصلا نام سرایدارها را به قول گوگل بازها سرچی کند، حتما نشانه های کریه و بدبوی تبعیض را خواهد یافت، مخاطب محترم با شنیدن این بخش روایت به افسر پاسگاه گفت؛ برادر عزیز ما را ببخش ما گمشده ای نداریم، درواقع رایی داریم که دو باره گم کرده ایم و اگر امکان دارد رای مان را پیدا کنید، از پاسگاه بیرون آمدیم و مخاطب محترم دستی در جیب و دستی به روی شناسنامه گذاشت تا باغدهای واهی و تئوری های بی پایه شناسنامه اش را مجددا باطل نکند و ما هم هنوز باد درو می کنیم و …