آیات عدنانی و جمی در آیینه خاطرات طبیشی!

خودرويي كه با ان طي طريق كرده و اين فاصله طولاني شمال تا جنوب استان پهناورمان را با آن در نورديده بودند غير وطني بود اما از ساخت ان سالها گذشته بود و شايد ازعوامل خستگي اين جماعت و وظيفه رانندگي با جناب دكتر بخشنده نازنين بود به مرحوم عدناني اطلاع دادم كه دوستان از […]

خودرويي كه با ان طي طريق كرده و اين فاصله طولاني شمال تا جنوب استان پهناورمان را با آن در نورديده بودند غير وطني بود اما از ساخت ان سالها گذشته بود و شايد ازعوامل خستگي اين جماعت و وظيفه رانندگي با جناب دكتر بخشنده نازنين بود به مرحوم عدناني اطلاع دادم كه دوستان از راه رسيدند سيد كه خيلي عصباني و آشفته بود با بي اعتنايي به من نگاهي انداخت از همان نگاه هاي عاقل اندر سفيه خيلي نگران شدم .

139310011557326464348313

همراهي سيد واقاي جمي براي ما خيلي حياتي بود ممكنه در سطح كلان در روند انتخابات زياد موثر نباشد اما براي استان ما تاثير گذار موقعيت اجتماعي و جايگاه ومنزلت اين دو بزرگوار در بين مردم و عشاير انكار ناپذير بود در ضمن مي توانست وزنه ما را در برابر بسياري جريانات سنگين تر كنه علي الخصوص در برابر بعضي روحانيون و حصن حصيني براي ما در منطقه ايجاد كند. جو جلسه زياد دوستانه نبود و سنگين و ملال آور اما نا اميد نبودم چون اين اراده را در همه مي ديدم كه اين مهم را به انجام برسانند.

انتظار من از اقاي كربلايي بيشتر بود چون مي دانستنم ايشان اين قابليت و توانايي را دارد كه جو را تعديل و تلطيف كند اين را قبلا ودر جاهاي مختلف از ايشان ديده بودم از ان دو عزيز ديگر شناخت چنداني نداشتم البته تا آن لحظه بلندشدم تا به بچه ها بگم كه براي مهمانان چاي و قهوه بياورند رفتن من چند دقيقه اي طول كشيد وقتي برگشتم ديدم ورق برگشته بود و همه لبخندي از رضايت بر لب داشتند دكتر پيش بين كه كلاه باراتايي خودش را ازسر برداشته و در جلوي خود گذاشته بود در حالي كه بلند مي خنديد به شوخي همه تقصيرها را بر گردن ما حواله كرده بود كه اقا ما با ايشان هماهنگي لازم را كرده بوديم كه ممكنه ديربرسيم ( اين را از جهت ياد آوري عرض كنم كه مدتي قبل كه براي ديدن دوست خوبم اقاي ابراهيم عچرش به سازمان منطقه ازاد اروند رفته بودم براي يك لحظه استاد پيش بين را ديدم واز اينكه سالم و تندرست بود خيلي خوشحال شدم )

من كه همان لحظه وارد شده بودم مانده بودم كه چه بگم ديدم دكتر كيانوش با لبخندي معنا دار به من نگاه ميكند كه هيچي نگو خدا را شكر كردم و اين را هم گذاشتم به همان الطاف وانفاس خداوندي نسبت به سيد خندان ما كه إن الله إذا أراد بعبده خيرٍ و عز، جعل في قلوب الناس محبةُ و و جعل اسباب العزة و النجاح له ، فلا نصر إلَّا به، ، ولا نجاح إلَّا بتوفيقه. … و اينكه مردان خدا چه راحت همديگر را پيدا ميكنند تا در كنار هم بسوزند وبسازند و پيرامون خود راروشنايي ببخشند ….. قرار شد بعد از اداي فريضه نماز مغرب وعشا در مورد انتخابات و اينكه اقاي جمي و عدناني چگونه ورود كنند و كمك نمايند صحبت شود .

خصوصي از سيد خواهش كردم كه اجازه بدهد تا جهت پذيرايي وصرف شام دوستان را به منزل ببرم كه نپذيرفت و فرمود كه همينجا باشند بعد از نماز صحبت هاي خوب و دوستانه اي رد وبدل شد و تصميماتي گرفته شد و اقايون كه ظاهرا بايد جاي ديگري مي رفتند شام نخورده منطقه را ترك كردند من كه قبل از امدن دوستان به اهواز و بعضي شهرستانها رفته بودم و كاملا با فعاليت بسياري از دوستان اشنا بودم ديده بودم كه با چه شور و شوقي مشغول كار و تلاش هستند ان هم با كمترين امكانات و با محدوديت هاي بسيار و تنگناهاي وحشتناك در اهواز بعضي از دوستان شبانه روز كار ميكردند در ماهشهر اقايان شريفي و روشن و مزارعي و بقيه همفكران انها سنگ تمام گذاشته بودند در ساير شهرستانها هم اينگونه بود اما احتياج به تلاش و كوشش بيشتري بود نبايد ريسك ميكرديم و از تمام طرفيتهاي موجودبايد بهره مي برديم البته منظور ظرفيت هاي مردمي است چون از ساير ظرفيت ها دست ما كوتاه بود. اين را فراموش كرده بودم كه بگويم كه روز قبل از اين نشست از طرف يكي از روحانيون مطرح استان كسي نزد مرحوم عدناني امده بود و حامل پيامي بود كه سيد با قاطعيت جواب منفي داده بود اين را خود سيد به من گفته بود……

( ممكنه بعضي اتفاقات را به خوبي روايت نكنم و حق افراد را بخوبي بجا نيارم ولي خدا را شاهد وناظر بر خود مي گيرم در ضمن اثار پيري را هم فراموش نكنيد