با چشم های باز کوری را بخوانید! / به قلم لفته منصوری کارشناس ارشد جامعه شناسی

ژوزه ساراماگو (José de Sousa Saramago )، شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس، یکی از برجسته ترین چهره های ادبی پرتغال است که در سال ۱۹۲۲ در ده کوچکی در Golega در یک خانواده فقیر کشاورز به دنیا آمد. چهل ساله بود که نگارش را آغاز کرد. اولین رمانش با نام کشور گناه در ۱۹۴۷ به […]

ژوزه ساراماگو (José de Sousa Saramago )، شاعر، نویسنده و نمایشنامه نویس، یکی از برجسته ترین چهره های ادبی پرتغال است که در سال ۱۹۲۲ در ده کوچکی در Golega در یک خانواده فقیر کشاورز به دنیا آمد. چهل ساله بود که نگارش را آغاز کرد. اولین رمانش با نام کشور گناه در ۱۹۴۷ به چاپ رسید. به دلیل ناکامی در یافتن ناشر برای رمان دوم، نوشتن را کنار گذاشت. داستان های او که با لحنی طنزآمیز نگاشته شده اند، معمولا شرح رویدادهای تاریخی و یا حوادث تخیلی اند که در واقع به انتقاد وضع موجود در جامعه می پردازند. انتقاد به سنت های مذهبی و بی عدالتی اجتماعی در محور آثار این نویسنده قرار دارند. این نويسندة پرتغالي، كه بارها نامزد جايزة نوبل ادبيات شده بود، سرانجام ، و دير هنگام – در سن 76 سالگي – در سال 1998 موفق شد اين جايزه را از آن خود و كشورش كند. آثار اين رمان نويس و شاعر كه به عبارتي رئاليسم را با انتقادات گزندة سياسي مي‌آميزد به 25 زبان دنیا ترجمه گردیده است. در ایران 67 ترجمه از آثار ساراماگو به زبان فارسی برگردانده شده است. رمان کوری که به گفته منتقدان از بهترین آثار ساراماگو است با 11 ترجمه، توسط اسدالله امرایی، مینو مشیری، مهدی غبرایی، زهره روشنفکر، عاطفه اسلامیان، عبدالحسین عامری ‌شهرابی، کیومرث پارسای، کوروش پارسا، حبیب گوهری راد، ترمه شادان، نسیم احمدی به فارسی برگردانده شده است. ساراماگو سرانجام پس از 18 سال دوری از وطن در 18 ژوئن سال 2010 در جزایر قناری از دنیا رفت و پیکر وی برای خاک سپاری به پرتغال منتقل شد.

SAM_0748

فهرست آثار:
1947ـ رمان «سرزمین گناه» (The Land of Sin)
1966 ـ مجموعه شعر «اشعار محتمل» (Possible Poems)
1970ـ مجموعه شعر «شاید شادمانی» (Probably Joy)
1971 ـ مجموعه مقالات «از این جهان و آن دیگری» (From this World and the Other)
1973ـ مجموعه مقالات «چمدان مسافر» (Traveller’s Baggage)
1974ـ کتاب «عقاید دی ال هاد» (The Opinions the DL Had)
1975ـ شعر بلند «سال 1993» (The Year of 1993)
؟197ـ مجموعه مقالات سیاسی «یادداشت ها» (Notes)
1977ـ رمان «فرهنگ نقاشی و خوش نویسی» (Manual of Painting and Calligraphy)
1978ـ مجموعه داستان «تقریبا یک شیء» (Quasi Object)
1979ـ نمایش نامه «شب» (The Night)
1980ـ نمایش نامه «من باید با این کتاب چه کنم؟» (What shall I do with this Book?)
1980ـ رمان «برخاسته از زمین» (Risen from the Ground)
1981ـ کتاب «سفر به پرتغال» (Journey to Portugal)
1982ـ رمان «بالتازار و بلیموندا» (Baltazar and Blimunda)
1984ـ رمان «سال مرگ ریکاردو ریش» (The Year of the Death of Ricardo Reis)
1986ـ رمان «بلم سنگی» (The Stone Raft)
1987ـ نمایش نامه «زندگانی دوباره فرانسیس اسیسی» (The Second Life of Francis of Assisi)
1989ـ رمان «تاریخ محاصره لیسبون» (The History of the Siege of Lisbon)
1991ـ رمان «انجیل به روایت عیسی مسیح» (The Gospel According to Jesus Christ)
1993ـ کتاب«روزنوشتهای لانزاروته» (Lanzarote Diaries)
1994ـ رمان «گذرنامه ای برای پرتغال» (Passport to Portugal)
1995ـ رمان «کوری» (Blindness)
1997ـ رمان «همه نام ها» (All the Names)
1999ـ کتاب «پرتغال» (Portugal)
1999ـ رمان «قصه جزیره ناشناخته» (The Tale of The Unknown Island)
2000ـ رمان «غار/دخمه» (The cave)
2004ـ رمان «دوبل» (The Double)
2005ـ نمایش نامه «دون جیووانی»
2005ـ رمان «ضربان مرگ / مرگ مکرر»

رمان کوری
رمان کوری ( به پرتغالی : Ensaio sobre a Cegueira ) ( به انگلیسی : blindness ) اثر ژوزه ساراماگو ( ۱۶ نوامبر ۱۹۲۲ – ژوئن ۲۰۱۰ ) نویسنده پرتغالی، در سال ۱۹۹۵ منتشر و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1998 شد. ترجمه مهدی غبرائی. تهران: نشر مرکز. چاپ پانزدهم 1388 .

خلاصه رمان کوری
در اين رمان، شخصيت هاي داستان نام ندارد و عنوان هاي آنها رمز گونه است و به نقش اجتماعي هر يك اكتفا شده است. خلاصه ي رمان كوري چنين است: ‌در پشت چراغ قرمز ، راننده ي اتومبيلي ناگهان كور مي شود . اين مرد به كوري عجيبي دچار شده، ‌يعني همه چيز را سفيد مي بيند و گويي در درياي شير فرو رفته است. مرد ديگري او را به خانه اش مي رساند، اما اتومبيل اين كور را مي دزدد. همسرش او را به چشم پزشكي مي رساند، اما علت كوري كشف نمي شود. چشم پزشك و دزد اتومبيل هم به همين ترتيب كور مي شوند، چشم پزشك مسئولان بهداشت را با خبر مي سازد. اين فاجعه را هيولاي سفيد مي نامند. مسئولان براي جلوگيري از سرايت آن، كورها و نزديكان شان را در ساختمان متروک تيمارستاني قرنطينه مي كنند، تیمارستان از 2 ساختمان مجزا تشکیل شده بود. یک ساختمان را برای افراد کور، و ساختمان دیگر را برای کسانی که مشکوک به کوری شده بودند اختصاص دادند. اما روز به روز تعداد كورها بيشتر مي شود.

همسر چشم پزشك كور نمي شود، اما خودش را به كوري مي زند تا از همسرش جدا نشود، او تنها كسي است كه تا پايان داستان بيناست. در قرنطينه چه بلاهايي كه بر سر كورها نمي آيد! همسر چشم پزشك از رفتارها و مصيبت هاي آن ها گزارش عبرت‌انگيزي مي دهد. بسياري از كورها به دست سربازان و نگهبانان قرنطينه كشته مي شوند. اما سربازها هم كم كم كور مي شود.بزرگ ترين مشكل براي كورها برآوردن نيازهاي اوليه يعني خوراك و مستراح است و با اين كه دولت به آن ها غذا تحويل مي دهد، اما تقسيم كردن و استفاده از آن بسيار دشوار مي شود. آن دزد اتومبيل به دليل دست درازي به دختر عينكي زخمي و به دست سربازان كشته مي شود. دولت و رسانه ها وعده هاي دروغين مي دهند كه كوري در حال كنترل است. نظم و ترتيب شهر از بين مي رود و كساني كه يك باره كور مي شوند، همه چيز را از بين مي برند، اتوبوس ها و هواپيماها، ‌سقوط مي كنند و نظم شهر از بین می رود .

ظرفیت قرنطینه تقریبا 300 نفر بود و زمانی که مسئولان تصمیم گرفتند عده بیشتری را به آن جا منتقل کنند دستور دادند که چون افرادی هم که مشکوک به کوری هستند دیر یا زود کور می شوند، کورهای جدید را به سمت بخشی بفرستند که افراد در آن مشکوک به کوری بودند. آن شب بلوایی در قسمت افراد مشکوک به کوری ایجاد شده بود و در چند ثانیه همه افراد کور شدند. حالا همه آدم هایی که در آسایشگاه بودند کور شده بودند و تنها کسی که می توانست ببیند همسر چشم پزشک بود. قرنطينه كه به مثابه كشور مستقلی است، دسته اي از كورهای اوباشِ مسلح،‌ كنترل غذا را به دست مي گيرند. از بقيه كورها مي خواهند كه به خواسته هاي آنها تن دهند وگرنه غذاي هر بخش را قطع مي كنند، كورها هم براي زنده ماندن تن به همه چيز مي دهند، ابتدا پول و جواهرات و وسايل آن ها را مي گيرند و در مرحله بعد زن هاي هر بخش را مي خواهند .

همسر چشم پزشك كه بيناست، قهرمانانه سر دسته اوباش را از پا درمي آورد و لشگري درست مي كند تا با اوباش بجنگند . با چند كشته، بالاخره بخشي كه اوباش در آن هستند به وسيله همين زن به آتش كشيده مي شود، ‌اما آتشقرنطينه را فرا مي گيرد. كورها فرار مي كنند، اما از سربازهاي نگهبان، اثري نمي بينند. گروه گروه به شهر مي آيند، اما شهر را زباله داني متروك، ويرانه، بدون آب، برق،‌ گاز و ديگر امكانات مي يابند .همه كور شده‌اند و كورها كه خانه هايشان را گم كرده اند، گروه گروه با هم به حركت در آمده و به دنبال غذا همه جا را خراب مي كنند .آن زن كه همسرچشم پزشك است گروه خود را راهنمايي مي كند و به خانه خود مي برد و برايشان غذا تهيه مي كند. با هم به عشق و محبت مي رسند، كودكي و سگي نيز با آنهاست. چشم پزشك و همسرش در پايان داستان به كليسا مي روند و اين كوري را آزمايشي آسماني ارزيابي مي كنند و آن زن مي بيند كه مجسمه هاي كليسا نيز چشم هايشان بسته شده است !بالاخره همان كسي كه نخستين بار كور شده بود و در اين گروه بود به طور ناگهاني بينا مي شود و ديگران نيز يكي يكي با شادي فرياد مي زنند كه مي بينند و در شهر اين فريادها شنيده مي شود .

به جای نقد و بررسی

1) زاویه دید ساراماگو در رمان کوری در نقش دانای کل (سوم شخص) است. اما دانای کل محدود، گرچه گوینده داستان همان نویسنده است، ولی او با تمهیدی خود را پشت سر همسر چشم پزشک پنهان کرده و از دید او داستان می گوید و جنبه بی طرفانه ای به وقایع تلخ داستانش می دهد. در چنین حالتی راوی فقط می تواند با استناد به دیده ها و شنیده هایش سخن بگوید. به همین دلیل در مواردی علل و دلایل رخدادها را بصورت کامل و اقناعی برای مخاطب توضیح نمی دهد؛ تا مخاطب فرصت تفسیر و تأویل داشته باشد.

2) رمان کوری در تقسیم بندی داستان های سنتی، مدرن و پست مدرن در دسته اخیر می گنجد. این را می توان از نسبیتی که در جای جای اثر موج می زند، فهمید. نویسنده سعی کرده که نشان دهد در دنیا همه چیز نسبی است و هیچ اطلاقی وجود ندارد؛ هر کار و رفتاری در هر موقعیتی با موقعیت و شرایط دیگر متفاوت است . اعمال انساني در « موقعيت» معنا می شود و ملاک مطلقی برای قضاوت وجود ندارد، زيرا موقعيت انسان ثابت نيست و در تحول دائمی است. دغدغه عمده ذهن ساراماگو در اين رمان فلسفی مسئله سرگشتگی انسان معاصر يا « انسان در موقعيت» است كه از خلال ابعاد و لايه های مختلف و واكنش های آنان بررسی می شود.در نظریه های جامعه شناسی معاصر، هربرت ميد ، عضو مکتب شیکاگو با عنوان کردن پديده نسبيت، هرگونه تصور موقعيت و فضا و زمان مطلق را به هم ريخت. بنابراين نظریه، هويت امرى نسبى است و هر کس در فضا و زمان خاص هويتى متفاوت از خود نشان مى دهد. در واقع هويت نامى است که بر ارتباط ها و برخوردهاى هر فرد با هر پديده در زمان و مکان خاص گذاشته مى شود.

3) داستان های پست‌مدرنیستی همواره در لایه‌ای از ابهام روایت می‌شوند تا به خواننده اجازه دهند برداشت‌های چندی از جهان داستان داشته باشد. عدم وضوحی که در این نوع آثار دیده می‌شود نوعی تفسیر و تاویل پذیری مفرط و نسبی‌انگاری را بازتاب می دهند. ساراماگو تمامی قواعد دستوری جمله بندی را زیر پا می گذارد و در سراسر اثر تنها از دو علامت کاما و نقطه استفاده می کند. جملات که گاه آن قدر طولانی هستند که حتی زمان در آنها تغییر می کند، پشت سر هم می آيند و خواننده خود، بايد گوينده را بيابد و به این شکل خواننده با متن درگير می شود. بنابراین «با چشم های باز کوری را بخوانید!»

4) ساخت و پرداخت شخصيت ها در رمان کوری بر مبناي تفاوت است نه هويت، اين شخصيت ها همواره نه فقط با ديگر شخصيت ها بلکه با خويشتن خويش تفاوت دارند. خصائل شخصي شان نه که تکرار نمي شود بلکه به طور مرتب نقض مي شود و گرفتار نوعي عدم انسجام هستند. به همین جهت شما در این رمان؛ اثری از نام شهر، خیابان ها و اشخاص نمی بینید. چشم پزشک، زن چشم پزشک، مرد کور اول و زنش، زنی که عینک دودی می زند، پیرمردی که چشم بند سیاه دارد، پسرک لوچ و … ساراماگو به وضوح می خواهد این شخصیت ها را نمادی از نوع بشریت در یک نا زمانی و نا مکانی معرفی کند.

5) از آنجاییکه مکتب پست مدرنیسم از اندیشه و مشرب های مختلفی شکل گرفته است؛ لذا انسان پست مدرنیسم هم چند چهره است. از این منظر انسان ها از لحاظ اخلاقی نه ذاتاً خوب هستند و نه ذاتاً بد؛ بلکه آن زمانی که رو در روی یکدیگر قرار می گیرند، از خود خصیصه ی آزمندی نشان می دهند و بر اساس روحیه ی آزمندی با هم برخورد می کنند. در واقع سیمایی که پست مدرنیسم از انسان ترسیم می کند، شخصیتی چند چهره، آزمند، منفعت طلب، خود دوست و دین زدا است. از سویی دیگر این انسان تحت شرایط و جبر تاریخی قرار دارد. انسان پست مدرن در انتخاب معیارهای نفسانی و موازین اجتماعی، گزینه ی اول را انتخاب می کند. انسان پست مدرن، با اینکه شخصیتی چند چهره دارد، اما موجودی تک بعدی است که انگیزه ای جز منافع شخصی و فردی ندارد و برای نیل به سود نفسانی، مصالح و موازین اجتماعی را زیر پا می گذارد. این انسان همواره سردرگم و مبهوت است.

6) در این رمان انسان ها به كوري- نه كوري سياه و تاريك كه كوري سفيد و تابناك – مبتلا شدند. گویی در دریای شیر غوطه ور هستند. از نظر روان شناسی رنگ ها؛ به رنگ سفید رنگ حسی و بی زبان می گویند. رنگ سفید معرف سکوت است. سفید بازتاب تمام رنگ هاست و این نشان دهنده تراکم همه رنگ ها در طیف سفید است.
ساراماگو می‌گوید: این کوری واقعی نیست، تمثیلی است. کور شدن عقل و فهم انسان است. ما انسان ها عقل داریم و عاقلانه رفتار نمی‌کنیم. یعنی به نوعی کوری سفید افراد، حاکی از آن است که انسان ها بالقوه شناخت و توانایی را در خود دارند، اما از آن استفاده نمی کنند. ساراماگو در پایان رمان جمله پیچیده و چند پهلوی خود را از زبان زن چشم پزشک می گوید:« چرا ما كور شديم، نمي دانم، شايد روزي بفهميم، مي‌خواهي عقيده ی مرا بداني، بله، بگو، فكر نمي‌كنم ما كور شديم، فكر مي‌كنم ما كور هستيم، كور اما بينا، كورهايي كه مي‌توانند ببينند اما نمي‌بينند.» ساراماگو در این جمله با صراحت به «کوری معنوی» تأکید می کند.
7) قرنطینه نمادی از جامعه است.

8) زن به عنوان جنسیت حاشیه شده در رویکرد سنّتی و مدرنیستی، جایگاه ویژه ای را در ادبیّات پست مدرن دارد. به همین دلیل است که رویکرد فمنیستی ساراماگو در رمان کوری کاملا مشخّص و مشهود است. زن در رمان کوری همطراز با مردها یا از هر نظر بالاتر از آنها هست . ساراماگو این پیام اخلاقی را سرلوحه رمان خود قرار داده است: «وقتی می توانی ببینی، نگاه کن. وقتی می توانی نگاه کنی، رعایت کن» اما در این میان، تنها یک نفر است که با وجود حضور در جمع کوران، دچار این بیماری مسری نمی شود: «همسر چشم پزشک». او تنها کسی است که کور نمی شود و در واقع تنها کسی است که: می بیند، نگاه می کند و رعایت می کند!

9) ساراماگو در رمان کوری با طنزی سیاه و هجوی تلخ به شدت، بی رحمانه و تلخ، زشتی ها، بدی ها و نابسامانی های جامعه را به ریشخند می گیرد. نوک پیکان کنایه های ساراماگو معمولاً حکومت های خودکامه و نابرابری های اجتماعی است.بنیاد رمان کوری بر نسبیت اخلاقی قرار دارد. استاد شهید مرتضی مطهری در «کتاب تعلیم و تربیت در اسلام» نسبیت اخلاقی را اینگونه تعریف می کند: «اگر یک خوی یا خصلت و یا یک فعل به عنوان اخلاقی توصیه شود آیا این امرمطلقی است؟[…] یا اینکه نه، نسبی است؟ اگر گفتیم نسبی است. یعنی هیچ خصلتی وهیچ خویی را و همچنین هیچ فعلی را به عنوان فعل اخلاقی نمی توان به طور مطلق توصیه کرد و آن را در همه زمان ها و در همه مکان ها و در همه شرایط و برای همه افراد صادق دانست. » شهید مطهری معتقد است طرفداران نظریه نسبیت اخلاق، مفهوم واقعی اخلاق را درست درک نکرده و به عبارتی خلط بین مفهوم و مصداق کرده اند، یعنی توجه نکرده اند که: آنچه در باب حق و عدالت و اخلاق متغیر است شکل اجرایی و مظهر عملی آن هااست نه حقیقت و ماهیت شان. شهید مطهری در رابطه با پیامد های نظریه نسبیت اخلاق می نویسد: «با قبول نسبی بودن اخلاق نمی توانیم یک طرح اخلاقی برای همه بشر آن هم در همه زمان ها ارایه کنیم و هر طرح اخلاقی از طرف هر مکتبی اعم از اسلام و غیر اسلام عرضه شود باید محدود به منطقه خاص و زمان خاص و شرایط مخصوص باشد و طبعا در جای دیگر باید چیز دیگری به جای آن حکومت کند.» علاوه بر این به تاثیر نسبیت در تربیت نیز اشاره کرده و می گوید: «اگر اخلاق نسبی باشد دیگر نمی توانیم اصول ثابت و یکنواخت برای تربیت پیشنهاد کنیم. » و در نهایت با قبول نسبیت اخلاق، «دیگر اخلاق از جنبه اخلاقی بودن خارج شده و به صورت یک سلسله آداب در می آید، نه آن امر مقدسی که واقعا فضیلت و خیر است. »

لفته منصوری – کارشناس ارشد جامعه شناسی

ارجاعات

1) واتیکان در سال ۱۹۹۸ زمانی که ساراماگو به دریافت جایزه نوبل نائل شد (این اولین باری بود که ادبیات پرتغال، جایزه نوبل را از آن خود می کرد)آن را تأسف بار خواند و از تصمیم گیری سیاسی در اهدای جایزه به وی نام برد. ژوزه ساراماگو در سال 1992 «جبهه ملی دفاع از فرهنگ» را در لیسبون پایه‌گذاری کرد و به دلیل دفاعش از «کمونیسم آنارشیست» با کلیسای کاتولیک پرتغال درگیر شد. در سال 1993 دولت پرتغال معرفی رمان «انجیل به روایت عیسی مسیح» (The Gospel According to Jesus Christ) ـ که در سال 1991 منتشر شد ـ به جایزه ادبیات اروپایی را وتو کرد. بهانه دولت پرتغال برای این اقدام، اهانت آن به عقاید کاتولیکها و موج مخالفتهای آنان با این رمان بود. در نتیجه این اقدام، ساراماگو و همسرش، اقامتگاه خود را به جزیره «لانزاروته» (Lanzarote) در جزایر قناری کشور اسپانیا تغییر دادند.

2) جورج هربرت ميد George Herbert mead جامعه شناس آمریکایی با طرح نظریه کنش متقابل نمادین که یکى از دیدگاه‏هاى نظرى جامعه‏شناسى معاصر است که در دهه‏هاى اخیر بحث‏هاى فراوانى را برانگیخته است. اذعان دارد که حقیقت در جهان واقعى وجود ندارد، بلکه در ضمن عملکرد ما در جهان ساخته مى‏شود. بنابراین، بر طبق این مبناى معرفت‏شناختى حقیقت ثابت نیست و ممکن است بر اثر کنش‏هاى متقابل بین افراد حقایق متعددى در یک مسئله به وجود آید، و این منجر به نسبیت و پلورالیزم معرفتى مى‏شود.
3) در آخر رمان، زن چشم پزشک به کلیسا پناه می برد با این امید که مذهب به او کمک کند اما “آن مرد میخکوب شده به صلیب، چشم بند سفید داشت” و به نحوی خود مذهب هم کور است! و این اوج یاس و ناامیدی را به همراه دارد. “همسر مردی كه اول كور شد، علي رغم سختيها و نامراديها هنوز سفت و سخت معتقد است كه خدا كور نيست، و می گويد فقط خدا ما را می بيند، و زن چشم پزشک جواب مي دهد حتی او هم نمي بيند!”

4) « مردها همه شان سر و ته یک کرباسند، فکر می کنند چون از شکم یک زن درآمده اند همه چیز را درباره ی زنها می دانند.»
5) black humor
6) bitter satire
7) تعلیم و تربیت در اسلام، چاپ یازدهم، 1367، ص 138.
8) همان ص 158.

9) همان ص 119.
10) فطرت: م.آج 3، چاپ دوم، 1372، صص 527-530.