ردای ادبی

عارف خصافی : سالهاست او را ندیدم. فضای مجازی بعد از سالیان مرا به استادم وصل کرد. هر از گاهی به او زنگ می زنم و جویای حالش می شدم. او مرا به یاد قصیده ی “*الصمت الرهیب*” می اندازد. قصیده ای که در زیبایی شهرت دارد و این قصیده سالیان درازی است، با من […]

عارف خصافی : سالهاست او را ندیدم. فضای مجازی بعد از سالیان مرا به استادم وصل کرد. هر از گاهی به او زنگ می زنم و جویای حالش می شدم. او مرا به یاد قصیده ی “*الصمت الرهیب*” می اندازد. قصیده ای که در زیبایی شهرت دارد و این قصیده سالیان درازی است، با من زندگی کرده است.

تا اینکه دیروز دعوتنامه ای برایم ارسال شد.مراسم بزرگداشت شاعر بزرگ *دکتر عباس طایی* بود.سعادتی شد تا بار دیگر تجدید دیدار کنم.آخرین باری که او را دیدم درست ۲۳ سال پیش بود.دیدن او مرا به گذشته برد درست به سال های ۱۳۷۰ الی ۱۳۷۴ سیر کردم.

دکتر عباس با شعر زندگی کرد.طوری بود که گویی شیطان شعر اوزان و کلمات را بر زبانش می چیند.مراسمی بسیار زیبایی بود.او تغییر آنچنانی نکرده، فقط کمی از ناحیه پا رنج می برد.

برخی از دوستداران شعر و ادب در مدح او شعر می گفتند.از بین شاعران تنها یک نفر نظرم را جلب کرداو شاعری است که فی البداهه نغز بر زبان جاری می کرد و در ببن آنها دوشیزگانی بسیار با وقار و در خواندن اشعار دکتر عباس با ادای زیبا و صداگذاری جذاب توانسته اند توجه حاضرین را جلب نمایند.

وقتی به اهدای جوایز رسیدیم شخصی با لباس زیبای محلی برخاست و بسوی شاعر بزرگ؛ *دکتر عباس طایی* رفت و عبای خود خود را بر اکتاف دکتر نهاد. این کار باعث ایجاد هیجان در بین حاضران شد

چنین رفتاری از سوی *ابوشیاع* ، ارزش و بهای مراسم را فزونی داد.زیرا اهدای عبا در چنین مراسم ادبی معنای بسیار بالایی دارد. چنین رفتار را نزد پیامبر گرامی خوانده بودم: وقتی کعب ابن زهیر قصیده بانت سعاد را در مدح پیامبر سرود حضرت ردای خود را به او هدیه داد.

درست همین رفتار توسط امیر قطر عبای خود را بر شانه های فوتبالیست بزرگ جهان “مسی” نهاد.این رفتار آنقدر زیبا و پر معناست که ارزش معنایی را مضاعف می کند.