کندوکاوی در امنیت غذایی مردم – قسمت آخر

عنوان یادداشت من «توسعه قارچ» نیست. عنوان این یادداشت مضاف و مضاف‌الیه است. از نوع اضافه‌ی استعاری؛ در اینجا قارچ در معنایی غیر از خودش به‌کاررفته است.دکتر محمود سریع‌القلم می‌گوید: ۲۸ هزار کتاب اقتصادی، سیاسی و اقتصاد سیاسی در ۳۴۰ سال گذشته در دنیا چاپ‌شده، یک اصل ثابت قابل‌شناسایی است؛ هر کشوری پیشرفت کرده یک […]

عنوان یادداشت من «توسعه قارچ» نیست. عنوان این یادداشت مضاف و مضاف‌الیه است. از نوع اضافه‌ی استعاری؛ در اینجا قارچ در معنایی غیر از خودش به‌کاررفته است.دکتر محمود سریع‌القلم می‌گوید: ۲۸ هزار کتاب اقتصادی، سیاسی و اقتصاد سیاسی در ۳۴۰ سال گذشته در دنیا چاپ‌شده، یک اصل ثابت قابل‌شناسایی است؛ هر کشوری پیشرفت کرده یک اقدام را مبنا قرار داده؛ بین‌المللی شدن![۱]
این را من از قارچ دزفول دریافتم. برادران اسلامی از سال ۱۳۷۲ در جستجوی دانشِ روز برای کار کارگاه تولیدی خودشان بودند. همانی که در گزارش پیشین نوشتم؛ اینان جهانی فکر می‌کنند و محلی عمل می‌کنند.
*من و دوستانم در جستجوی این هندسه‌ی پیچیده در خوزستان هستیم. این فروغ و آن غروب‌ها از چیست؟ در یک صنعت غذایی مانند قارچ این فراز و آن‌همه فرود در کدامین منظومه‌ی عقلی و منطقی قابل‌فهم است؟*
مهندس علی اسلامی زاده می‌گوید ما دو اصل مهم در کار خود رعایت می‌کنیم: ۱- نظم پادگانی ۲- بهداشت بیمارستانی زیر چتر خرد توسعه، در کنار وحدت، اخوت و ایمان این ۶ برادر، یک «گرامر اجتماعی» برای توسعه ساخته است.
چنانچه که مقصود فراستخواه می‌گوید: توسعه الگویی از زیستن مبتنی بر یک گرامر اجتماعی (دستور زبان اجتماعی) ارتقاءیافته‌ای است که در حین عمل اجتماعی و از طریق مشارکت در پایه‌ای‌ترین سطوح حیات جمعی مانند همسایگی و هم‌محلگی و در مدارس و سازمان‌ها و انجمن‌ها و نهادهای مدنی، در میان‌مدت / بلندمدت (و نه فورس ماژور) آزموده و آموخته می‌شود. به‌عبارتی‌دیگر: ارتقای سطح سازمان‌یافتگی درون‌زای جامعه برای افزایش قابلیت‌های تجمعی انسانی به‌منظور رفاه و کیفیت زندگی و گسترش انتخاب‌ها.[۲]
*من از کلان روایت‌های توسعه بیزارم! از اینکه بنویسند ایران در افق ۱۴۰۴ بر بام خاورمیانه بنشیند؛ تعجب می‌کنم! از اینکه بگویند برنامه هفتم توسعه معجزه می‌کند، خنده‌ام می‌گیرد!*
اینکه قارچ دزفول اراده بکند و کمپوست فاز ۳ تولید کند و در خاورمیانه بی‌همتا گردد! اینکه بتواند طول دوره‌ی رشد قارچ را از ۶۰ روز به ۴۵ روز کاهش بدهد! اینکه بتواند رزق و روزی را با پرورش قارچ از ۶ دوره به ۹ دوره در سال افزایش بدهد! اینکه بتواند ضریب تبدیل قارچ نسبت به کمپوست مصرفی را بدون استفاده از مکمل قضایی به ۲۶ درصد برساند! اینکه بتواند کل زنجیره‌ی تولید قارچ را از تولید کمپوست و بذر و قارچ و بسته‌بندی و صادرات را یکجا انجام بدهد! اینکه معذب به انواع عذاب‌های دولتی است و از هم نپاشد! *این بارک‌الله ندارد؟!*
این گرامر اجتماعی در تولید را نباید تکثیر کرد؟! این سازمان‌یافتگی درون‌زا را نباید ارتقاء داد؟! این قابلیت خانوادگی را نباید بیشتر کرد؟! *آهای دولت کجـــــــــــــــــــایـــــــــــــــی؟!*
*هرگز وجود حاضرِ غایب شنیده‌ای؟ / من [دولت] در میان جمع و دلم جای دیگر است[۳]*
اجازه بدهید در پایان این گزارش مطلبی از زنده‌یاد دکتر حسین عظیمی که فارغ‌التحصیل دکتری اقتصاد توسعه از دانشگاه آکسفورد و معلم نسلی از اقتصاددانان بوده است. او علاوه بر معلمی و پژوهش تجربه‌ی حضور در سازمان برنامه را نیز داشته است. به عبارتی در هر دو سوی میز بوده است. دستی بر قلم و دستی بر اجرا. نامش بلند بود اما عمرش کوتاه. زود از میان ما رفت.
مهم‌ترین نهادی که مانع کار در ایران است نهاد دولت [حکمرانی] است. دولت آن‌چنان مقررات پیچیده‌ای در اطراف خودساخته و فرهنگی ایجاد کرده که واقعاً همه‌جا مانع اصلی بر سر راه توسعه است. ما به‌طور مدام بر آدم‌های خوب تأکید کردیم ولی فراموش کردیم که آدم‌های خوب نیاز به نهادهای خوب دارند؛ لذا ما، بدون شناخت، نهادهای ناقص و ناکارآمدی ساختیم که حافظ و تقویت‌کننده‌ی انسان‌های خوب نیست. در حقیقت واقع‌بین نبوده‌ایم. فکر کرده‌ایم که وقتی آرمان ما خوب است و فکر ما خوب است پس آن کار هم مطلوب است. توجه نکرده‌ایم که رسیدن به هدف خوب نیازمند وسیله و ابزار مناسب است و در صورت عدم توجه به این اصل اولیه، جز ضرر و زیان چیزی حاصل نمی‌شود.[۴]

*از خدا می‌خواهم زندگی مردم عزیزم خیس باران شود و قارچ‌ها چتر بگشایند و برادران و خواهران اسلامی و دزفولی و خوزستانی و ایرانی‌ام زنده بمانند و مهم‌تر که زندگی کنند و توسعه یابند! این آرزوی من است.*

پانوشت:
[۱] – لشکر بلوکی، مجتبی (۱۴۰۱)، استراتژی توسعه ایران؛ چرا ایران عقب ماند؟ چگونه پیشرفت کنیم؟ تهران: فرهنگ صبا، چاپ پنجم، ص ۲۵.
[۲] – همان: ص ۸۶.
[۳] – سعدی، دیوان اشعار، غزلیات، غزل شماره ۶۳، بیت دوم.
[۴] – لشکر بلوکی، همان، ۵۱-۵۰.