دوست دخترم لیلا!
دکتر لفته منصوری : دیروز حس غریبی مرا به دانشکدهی مهندسی علوم آب و محیطزیست دانشگاه شهید چمران اهواز کشاند! برای شرکت در دفاع از رسالهی دکتری دوست دخترم لیلا هاشمی، با عنوان: «بررسی تأثیر خصوصیات جریان غیر ماندگار و زاویه برخورد جریان بر آبشستگی» رفته بودم. حسی ناشی از تغییرات سریع زمانه در جامعهای […]
دکتر لفته منصوری : دیروز حس غریبی مرا به دانشکدهی مهندسی علوم آب و محیطزیست دانشگاه شهید چمران اهواز کشاند! برای شرکت در دفاع از رسالهی دکتری دوست دخترم لیلا هاشمی، با عنوان: «بررسی تأثیر خصوصیات جریان غیر ماندگار و زاویه برخورد جریان بر آبشستگی» رفته بودم. حسی ناشی از تغییرات سریع زمانه در جامعهای که گذشته و حالش را یکجا میتوان دید. در گذشته، دیدن «دختر» در «رخت عروسی» نهتنها بزرگترین که افتخارآمیزترین و متمایزترین لحظات زندگی پدران و مادران محسوب میشد؛ و اما امروز لحظههای دیگری هم در سبک زندگی دختران به وجود آمده است؛ و من دیروز دریکی از این لحظههای ناب حضور یافتم.
لحظهی ایستادن دختری در دفاع از رسالهی تحقیقش، در دفاع از دستاورد پژوهشش، در دفاع از هویت علمیاش، در دفاع از فهم و درک دخترانهاش؛ درجایی که او از بلندای سالن ایستاده و سخن علمی میراند و استادانی برجسته و دانشمند نشستهاند و گوش فرا میدهند!
و اینیکی از زیباترین و قدرتمندترین لحظههای دختران این سرزمین پُر از استعداد است که البته یکی از بزرگترین و محوریترین دستاوردهای انقلاب اسلامی که نتایج آن در سالهای اخیر جلوه بارزتری یافته است و آن فراهم کردن فرصتهای مساوی و تضمین دسترسی به امکانات آموزشی برای آحاد مختلف و فراهم کردن شرایط برای رشد قابلیتها و تواناییهای دختران این مرزوبوم بوده است.
و سکوت عمیق سالن در لحظهی زایش یک «راهحل» برای یک «مسئله»؛ و مگر این کل فلسفهی تِز دکتری نیست؟! و شاید تمامی جهد، جهاد، لذت و افتخار مقام و کرسی «استادی» همین باشد؛ که من در چهرهی گشوده و پر از شوق استادان حاضر در جلسهی دفاع، دیدم.
گویی دکتر سید محمود کاشفی پور، دکتر مهدی قمیشی، دکتر محمد بهرامی یاراحمدی، دکتر جواد احدیان، دکتر ایوب زاده و دکتر سجادی در مجلس بزم و طرب علمی حضور داشتند!
و پدری که با ۳۰ هکتار زمین کشاورزی در حمیدیه و کار شبانهروزی بذر زندگی میآفریند و مادری که به بها و بهانهی خانواده و فرزندان، زندگی میپروراند! آنها به قامت ایستاده و پیشانیبلند و شخصیت درخشان دخترشان نگاه میکردند و اشک شوق میریختند!
و من سرشار از ترس و امید برای آینده لیلا در خود فرومیروم؛ برای فردایش! برای ازدواجش! برای اشتغالش! برای مسئولیت زنانهاش! برای تربیت نسل آگاه و دانشورش! و برای هر آنچه خداوند در نهاد دختران به ودیعت گذاشته است تا دنیایی کاملتر و زیباتر از ما مردان، بسازند.
آیا در این استان پر از کار و مملو از رنج بیکاری، مدیر غیور و بلندنظری هست که فردا به لیلا هاشمی تماس بگیرد و او را به کاری متناسب با تخصص و توانش و در طراز با عشق و امیدش به آبادانی ایران اسلامی که در سوگند نامه ی پایان دفاعش گفت؛ فرابخواند و به کار گمارد؟! نمیدانم ولی امیدوارم!
وقتی در سالن دانشکده علوم آب وارد شدم، استادان از حضورم تعجب کردند، استاد دکتر قمیشی که بهحق از استادان برجسته و دانشمند ما هستند از دلیل حضورم در جلسه دفاع پرسید و من به او گفتم برای «دفاعِ دوستِ دخترم لیلا هاشمی» آمدهام که او و همهی استادان خندیدند! تا اینکه لیلا سررسید و گفت که من از کلاس سوم ابتدایی دوست و همکلاسی مهندس کوثر، دختر آقای منصوری هستم و بدین ترتیب پرده از این جملهی پُر از ایهام برداشت!
من این موفقیت در دفاع قدرتمند، مسلط و ارزشمند و کسب نمره ۱۹/۵ را به سرکار خانم دکتر لیلا هاشمی و خانواده گرامیاش، استادانش و مردم عزیزم تبریک و تهنیت عرض میکنم و از خدای بزرگ برای ایشان و دختران سرزمینم، همهی تقدیرهای خوب و پر از امید و نشاط را درخواست میکنم.
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰