گذری و نظری بر کتاب کنشگران مرزی – ۲
دکتر لفته منصوری : نویسندگان و روشنفکران تلاش کردند سرّ عدم توفیق جامعه ایرانی در نیل به اهداف سیاسی و اجتماعیاش را در چارچوب فرهنگی، اجتماعی و تاریخی تحلیل کنند. رهیافتی که ۵۰، ۶۰ سال است در پاسخ به پرسشی از نوع عباس میرزایی که تبدیل به حقارتی عمیق برای ما ایرانیان شده است: رهیافت […]
دکتر لفته منصوری : نویسندگان و روشنفکران تلاش کردند سرّ عدم توفیق جامعه ایرانی در نیل به اهداف سیاسی و اجتماعیاش را در چارچوب فرهنگی، اجتماعی و تاریخی تحلیل کنند. رهیافتی که ۵۰، ۶۰ سال است در پاسخ به پرسشی از نوع عباس میرزایی که تبدیل به حقارتی عمیق برای ما ایرانیان شده است: رهیافت «چرا ایران عقب ماند؟» را در چارچوب نظریههای مختلف ارائه کردهاند که برخی از آنها طی دو یادداشت از نظر شما خواهد گذشت.
فراستخواه در کنشگران مرزی از تقدیرگرایی تاریخی و اینکه ما به «درماندگیِ آموختهشده» دچار شدهایم (ص ۱۶) گریزان است. او میگوید: میتوانیم بهجای تقدیرگرایی ساختاری، قدری هم در خصوص خطاهایِ فاعل ایرانی کنجکاو شویم. بهجای اینکه ایراد را در تقدیری تاریخی به نحو پیشین ببینیم، مشکل را در نحوهی عملِ اجتماعی پیجویی کنیم؛ یعنی قدری نگاه تجربیتر و پسینتر داشته باشیم. کنشگران ما، کنشگران ایرانی و فاعلان ایرانی خطاهایی داشتند؛ نه اینکه تقدیر ساختاریمان چنین بود. مسئله را از این زاویه بنگریم که نخبگان تغییر در ایران، مرتکب خطاهای محاسباتی شدند، پس اگر خطاهایشان را تحلیل کنند و درست محاسبه کنند، درست نتیجه میگیرند. (ص ۱۷)
۱- جلال آل احمد در کتاب «غربزدگی» (۱۳۴۱)؛ وابستگی فکری و فرهنگی و تکنولوژیکی به غرب را از اهم عوامل عقبماندگی برشمرده است.
۲- محمدعلی جمالزاده در کتاب «خُلقیات ما ایرانیان» (۱۳۴۵)؛ دروغگویی، تنبلی، عدم تحرک و پویایی و تکاپو، عدم ریسکپذیری، مخفیکاری، تقلب، عدم صبر و حوصله در کارهای تحقیقاتی، عدم انضباط و … را از اهم عوامل برشمرده است.
۳- احمد اشرف در کتاب «موانع تاریخی رشد سرمایهداری دوره قاجاریه» (۱۳۵۹)؛ به تداخل شیوهی تولید عشایری با شیوههای دیگر تولید، برهم خوردن توازن موجود در شیوههای تولید؛ اشاره کرده است.
۴- همایون کاتوزیان در کتاب «اقتصاد سیاسی ایران» (۱۳۶۶)؛ به عدم پیدایش فئودالیسم، مالکیت دولتی بر زمین و استثمارگری دولت، وابستگی طبقات به دولت، عدم وجود قانون، تزلزل دولت، استبداد وسیع دولتی، انحصار قدرت دولت، درهمریختگی و فساد مزمن اجتماعی؛ پرداخته است.
۵- عبدالهادی حائری در کتاب «نخستین رویارویی اندیشهگران ایران با دورویهی تمدن بورواژی» (۱۳۶۷)؛ عقب ماندن از کاروان دانش، یورشهای بیگانگان، گسترش بیماریها در سده ۱۸، شکلگیری روابط استعماری در طول تاریخ ایران و غرب را برشمرده است.
۶- حسین عظیمی در کتاب «مدارهای توسعهنیافتگی در اقتصاد ایران» (۱۳۷۱)؛ به عدم تحرک و پویایی در تولید، ساختار نامناسب تولید، گسترش نامتناسب بخش خدمات، دوگانگی ساختار اقتصادی، وابستگی تولید به دنیای خارج، عدم تناسب سیاستهای پولی و بانکی، نحوه عمل دستگاههای دولتی؛ اشاره کرده است.
۷- سید جواد طباطبایی در کتاب «زوال اندیشه سیاسی در ایران» (۱۳۷۳)؛ به سقوط امپراتوری اسلامی، یورش مغولان، خودکامگی نظام حکومتی از صفویان به بعد؛ اهمیت میدهد.
۸- جمشید بهنام در کتاب «ایرانیان و اندیشهی تجدد» (۱۳۷۵)؛ نوسازی وابسته، عدم هماهنگی تجدد با جامعه، قشرهای اجتماعی و مناطق، عدم پدیدار شدن زمینهی فکری – فلسفی تجدد، عدم توجه به همهی ابعاد تجدد؛ را از اهم عوامل برشمرده است.
۹- فرامرز رفیعپور در کتاب «توسعه و تضاد» (۱۳۷۶)؛ به تغییر ارزشها در اثر توسعه نامتوازن، آشفتگی و نابرابریهای اجتماعی، هزینههای بالای معاملاتی، سوء مدیریت سیاسی، آشفتگی سازمانی، استبداد، اقدامات کشورهای مداخلهگر، از بین بردن نیروی متفکر، فراهم نمودن زمینهی فرار مغزها، از بین بردن سازمان تولید متفکران، تأثیر بر روی دولت؛ اشاره کرده است.
۱۰- موسی غنی نژاد در کتاب «تجددطلبی و توسعه در ایران معاصر» (۱۳۷۷)؛ به بالا بودن هزینههای معاملاتی، فقدان مالکیت صنعتی، درآمدهای نفتی (اقتصاد تکمحصولی)، شیوه تفکر، ارزشها و عادات، عدم توجه به مبانی فکری و ارزشی مدرنیته، بیقانونی؛ پرداخته است.
۱۱- جان فوران در کتاب «مقاومت شکننده» (۱۳۷۷)؛ به اقتصاد تکمحصولی، اقتصاد وابسته در زمان قاجاریه، عدم وجود طبقه مستقل سرمایهدار و عوامل متعددی که ایران را از صفویه به بعد از مدار اقتصاد جهانی بیرون رانده؛ پرداخته است.
۱۲- علی رضاقلی در کتاب «جامعهشناسی نخبه کشی» (۱۳۷۷)؛ به استبداد، حاکم بودن ارزشهای قبیلهای بر بروکراسی، بهرهوری پایین، فقدان امنیت اجتماعی، وجود روحیهی دلالی و عدم اراده و روحیه برای تولید، عدم کارایی فارغالتحصیلان و نقص آموزشی؛ پرداخته است.
۱۳- صادق زیباکلام در کتاب «ما چگونه ما شدیم؟» (۱۳۷۷)، به افول چراغ علم، فضای خردستیز و ضد فلسفه، شرایط اقلیمی: کمبود آب و ساختار سیاسی منتج از آن، پراکندگی و دور بودن مناطق زندگی، جنگهای متعدد، هجوم قبایلی همچون قوم مغول، مناسبات پدرسالاری و قبیلهای، اشاره کرده است.
ادامه دارد …
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰