زندگی روزمره منبع نظریههای جامعهشناسی
همکار، همسایه و دوست خوبم جناب آقای صفر نوری طی یادداشت کوتاه زیر نقدی بر «جگرکی در آخرین امتحان» نوشتند. ضمن تشکر از خامهی آن شخصیت ارجمند که همواره از اندیشه و سلوک وی بهره بردهام؛ ضمن ارائه اصل نقد پاسخ آن را خواهم داد: «سلام: جناب منصوری مدتی است که مطلبی منتشر نکردی و […]
همکار، همسایه و دوست خوبم جناب آقای صفر نوری طی یادداشت کوتاه زیر نقدی بر «جگرکی در آخرین امتحان» نوشتند. ضمن تشکر از خامهی آن شخصیت ارجمند که همواره از اندیشه و سلوک وی بهره بردهام؛ ضمن ارائه اصل نقد پاسخ آن را خواهم داد: «سلام: جناب منصوری مدتی است که مطلبی منتشر نکردی و ما دلتنگ نوشتههایت بودیم، تا اینک قصه جگر خوردن در شوشتر را نوشتی، ما هم میگوییم نوش جان و گوارای وجود، اما عزیز برادر از دکان جگرکی پنبه جامعه شناسان را زدن کمی عوامزدگی است. جامعه شناسان، مردم شناسان، روشنفکران و خلاصه علمای علمالاجتماع مهندسان جامعه هستند و بدون نظریهپردازی آنان بسیاری و بلکه کل رمز و راز جوامع و کنش و واکنش درونی آن ناشناخته و برنامهریزی که از ارکان اصلی حیات جامعه برای عبور از مراحل تمدنی است صورت نمیگیرد و جامعه در حد امور تجربی باقی میماند مثل جوامع بدوی. پرواضح و مبرهن است که برای مدعای فوق فراوان بدیل و مصداق وجود دارد.
جوامع پیشرفته غربی که امروزه مدینه فاضله و منتهای آرزو و دست آورد انسان متمدن امروز است بیهیچ شک و شبه ای محصول اندیشیدن جامعه شناسان و روانشناسان و انسان شناسان و در یککلام علوم انسانی است. از طلیعه رنسانس تا به امروز و به ضرس قاطع در آینده پیشرفت جوامع بشری مرهون توجه ویژه و عمیق به علوم انسانی و مکاتب برآیند آن مانند اومانیسم و لیبرالیسم و سوسیالیسم و اگزیستانسیالیسم بوده و خواهد بود.
قبل از عصر روشنفکری و در دوران تباهی که خصیصه آن تسلط بیچونوچرای کلیسا و زعامت کشیشان دگماندیش و یگانگی حکومت و قانون شرع بود و ماحصل فکری آن نیز اندیشه قرونوسطایی اسکو لاستیک که مبتنی و متکی صرف بر قول و عمل قدما بود، هرگونه اندیشه انسانی و جامعه نگر را مردود میشمرد و دادگاههای انگیزاسیون هزاران هزار اندیشهورز را محاکمه و مجازات نمود. رویکرد اصلاحات مذهبی مانند کال ونیزم و پروتستانیسم و جان گرفتن ایدههای اومانیستی بود که سرآغاز عصر روشنفکری را رقم زدند و نکته بدیع اینکه توسعه علوم طبیعی و صنعتی نیز از بطن رهآوردهای توسعه علوم انسانی صورت گرفت.
حقیر معتقد است که مرز میان توسعهیافتگی و عقبافتادگی جوامع در دنیای امروز توجه و یا عدم توجه به علوم انسانی است و متقن است که علوم انسانی نیز مرهون تئوریهای جامعه شناسان و دیگر رشتههای مرتبط با انسان است. برخلاف دیدگاه شما نظریهپردازیهای درون کتابخانهها توسط علمای علمالاجتماع موتورهای محرکه پیشرفت و سعادتمندی انسان امروز است. هر آنچه از توسعه علم و تکنولوژی در تمام زمینهها وجود دارد سرآغاز و پیدایی آن ابتدا در حوزه علوم انسانی مانند رمان، قصه و داستان علمی و یا نظریهپردازی فلسفی بوده است. سخن دراز نشود و شما تحت تأثیر فضای جگرکی آنگونه تز دادی و بنده هم تحت تأثیر خلسه روشنفکری به قیاس اقیانوسی به عمق یک میلیمتر اینگونه. یا حق- نوری»
* در این بخش پاسخ خود را به یادداشت فخیم جناب آقای نوری خواهم نگاشت؛ اما پیش از آن باید تأکید کنم که تلاش اینجانب برگشودن قلمروهایی در زندگی روزمره است که تاکنون کمتر محل اندیشه ورزی قرارگرفتهاند. موضوعهای متنوعی که در یادداشتهای خود منتشر میکنم با این رویکرد است که «مسئله اجتماعی» را از بطن رودخانهی جامعه صید کنم. بهزعم من مسئلهی اجتماعی نقطهی عزیمت اندیشه ورزی است؛ بنابراین از این نظر من زندگی روزمره را مملو از مسائل اجتماعی میدانم:
«هایدگر درواقع اولین فیلسوفی بود که به شرح زندگی روزمره و نقش تکنولوژی و فرهنگ در دنیای مدرن پرداخت. او برای نخستین بار متوجه شد که زندگی روزمره خلاف آنچه متافیزیک غربی میپندارد، محل وقوع حوادث تکراری و بیارزش نیست بلکه ساحتی است که حتی اگر آدمی قرار است به اصالت برسد، باید در متن آن به تعالی دست یابد.
زندگی روزمره به تعبیر مایک فدرستون، زیست – جهانی است که زمینهای غایی را برای تمام مفهومپردازیها، تعاریف و روایتهای ما فراهم میسازد. این مقوله فارغ از دانشهای قوامیافته و روشمندیهای مرسوم عمل میکند و تأکیدی دارد بر آنچه روزمره اتفاق میافتد. درواقع منظور، برنامههای یکنواخت و تجارب تکرارشونده بدیهی انگاشته شده و باورها و اعمال جهان معمولی پیشپاافتاده است که وقایع بزرگ و امور خارقالعاده – به تعبیر فدرستون – بر آن هیچ تأثیری ندارد. زندگی روزمره به یک معنا امر پیشپاافتادهای محسوب میشود و به همین دلیل ممکن است در نگاه اول چندان جدی و قابلمطالعه به نظر نرسد اما این جمله هگل که «امر آشنا ضرورتاً هم شناختهشده نیست» موردتوجه فیلسوفان زندگی روزمره بوده است. از همین رو مطالعه زندگی روزمره متضمن این ضرورت است که فعالیت خود فرد تابع همان معرفت عملی و روالهایی است که درباره ناهمگونیها و بینظم و نظام بودن آنها بهندرت نظریهپردازی میشود. باوجوداین، درست همین بدیهی انگاشتگی زندگی روزمره است که آن را به یک موضوع پژوهش اجتماعی ارزشمند تبدیل میکند.
زندگی روزمره همیشه یکی از مفاهیم اساسی در تحلیلهای اجتماعی بوده است. بهعنوانمثال سنت هرمنوتیکی آلمانی (مفهوم تجربه)، تحلیل وبر از جامعه مدرن که با مفهوم عقلانیت صوری توضیح داده میشود (وبر: کنش کمی و محاسبهپذیری چون کنش عقلانی معطوف به هدف بر دنیای ما انسانها چیره شده است)، بحث مارکس درباره بت وارگی کالا و مبادله کالایی که زندگی روزمره را تسخیر کرده است، روش فروید در آسیبشناسی روانی زندگی روزمره (فروید: ما از کنار بسیاری کنش پریشیها همانند لغزشهای زبانی، فراموش کردن اسامی خاص و تپق زدن بهآسانی عبور میکنیم اما همین رویدادهای معمولی در زندگی همه ما جاری است و منبع مهمی برای تحلیل و رخنه به ناخودآگاه محسوب میشود)، بحث لوکاچ درباره شیء وارگی کالا (لوکاچ: مبادله کالایی و پیامدهای ساختاری آن بر تمام زندگی روزمره تأثیر گذارده است)، تحلیل دقیق زیمل از تجربههای زندگی روزمره (پول، فرد جستوجوگر، ویرانه، خسیس، بیگانه و …) و برداشت اندیشمندانی نظیر بنیامین (در پروژه پاساژها) و باختین (در مفهوم کارناوال) و از همه بیشتر پستمدرنها همه به این مفهوم معطوف بوده است. اینها برخی از تحلیلها بخشی از سنت جامعهشناسیاند که سرمشق اینجانب در کاوشهای جامعهشناختی قرارگرفته است.
اساساً مطالعه اجزای زندگی روزمره که معمولی و دمدستی مینماید به ما کمک میکند که منطق فرهنگی هر جامعهای را بهگونهای انتقادی درک کنیم. با بسط و گسترش درک انتقادی درباره زندگی روزمره است که میتوانیم از توصیف صرف فعالیتهای پروبلماتیک کنشگران اجتماعی در درون شبکههای اجتماعی خاص فراتر رفته (اتفاقی که در دانش جامعهشناسی رخ نمیدهد) و به تعبیر گاردینر– به شیوهای تحلیلی – این فعالیتها را به تحولات اجتماعی – اقتصادی گستردهتری مربوط سازیم.
من در «جگرکی در آخرین امتحان» و دیگر نوشتههایم، تلاش کردم که بین جامعه شناسان و مردم رابطهای بر اساس «واقعیت اجتماعی» ایجاد کنم؛ اما متأسفانه مدتهاست که جامعه شناسان در حصار دانشگاه گیر افتادهاند. همین برج عاج نشینیِ جامعه شناسان رابطهشان را با جامعه و مردم مخدوش ساخته است تا آنجا که گویا دو طرف این رابطه، یعنی مردم و جامعه شناسان، در دوجهان متفاوت زیست میکنند و دیگر حتی زبان یکدیگر را هم نمیفهمند.من در یادداشت «جگرکی در آخرین امتحان» و دیگر نوشتهها تلاش میکنم که این رابطه را ترمیم کنم. سعی میکنم پلی با مصالح واقعیتهای اجتماعی بین جامعه شناسان و مردم در حوزهی عمومی ایجاد کنم.»
اهواز – لفته منصوری
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰