هویت های تکواره سدی در برابر همزیستی و همگرایی! (قسمت پایانی)

من چه کسی هستم؟ سوالی است که شاید خیلی از ما در خیلی از شرایط از خود پرسیده و به پاسخ آن بر اثر تعاملات اجتماعی و تحت تاثیر آموزش مسقیم و غیر مستقیم پرداخته اییم ، از سویی دیگر یکی از مهمترین تعاریف هویت مضمون این سوال پر ابهام است ، براستی چه کسی […]

من چه کسی هستم؟ سوالی است که شاید خیلی از ما در خیلی از شرایط از خود پرسیده و به پاسخ آن بر اثر تعاملات اجتماعی و تحت تاثیر آموزش مسقیم و غیر مستقیم پرداخته اییم ، از سویی دیگر یکی از مهمترین تعاریف هویت مضمون این سوال پر ابهام است ، براستی چه کسی هستم! حال اینکه وقتی توجه خودمان را از مفهوم انطباقی با خود به اتصال و ارتباط باافراد گروهی خاص که دارای اشتراک و مشابهت با هویت فردی مان هستند جستجو می کنیم در واقع بدنبال هویت اجتماعی و اشتراکی هستیم .

 

براین اساس جداسازی مردم براساس هویت های فردی و مستقل از یکدیگر منجر به رویکردی میشود که تکواره گرا بوده و حال اگر این تکواره گرایی در دسترسی به منابع و تصادم خیالی یا واقعی تاریخی قرار گیرند منجر به بروز خشونت مابین هویت های تکواره ای میشود، شاید بدین لحاظ است که جمله معروف لوتر که بیان میدارد : برای از بین بردن خشونت بین کشورها باید تاریخ را برداشت و مرده ها رابخشید، یکی از راهکارهای تفاهم مسالمت آمیز بین آحاد جوامع تلقی شود، اصولا نیز رویکر تکواره ای براحتی میتواند برای همه اجتماعات بشری سوئ تفاهم را ایجاد نماید که بکی از آسیب های آن خود برتر بینی و جدا دیدن خود از سایرین است، هویت های تکواره بعلت خود برتر بینی غالبا ستیزه جو و فاقد اصول عقلانی هستند بنابراین در اینگونه هویت ها میبنیم ، تحکم احساس و تخدر احساسی سکان هدایت افراد را بدست گرفته و خویش را حق مطلق و دیگران را تخطئه نموده و به ااصطلاح اجتماعی انحصارطلبی را بین خط مشی فکری اطرافیان خود نهادینه مینمایند.

ذکر این نکته نیز ضرورت دارد که هویت های اشتراکی که برای هویت های دیگران ارزش و مکانت قائل نیستند از مهمترین عوامل بروز درگیری بین اقوام و مذاهب محسوب میشوند ، هر چند جامعه یکپارچه انسانی در همه زمینه ها از هم تاثیر و تاثر پذیرفته و تمدنها ی بشری غیر قابل تفکیک هستند اما باید پذیرفت در برخورد با این حوزه ها ؛ باز هم هویت های تکوار گرا موجب اختلاف و حتی برخورد آنها با هم شده اند، خشونت های بر پایه مذهب ؛ قومیت ، نژاد، گرایش سیاسی، گروهای شغلی، سرزمین و،،، به نوعی آلارم انحصارطلبی و خودخواهی را براساس این گفتمان متبادر میسازد ، میتوان دارای هویت مسلمان، ایرانی ، قومیت، گروه شغلی، گرایش سیاسی ، علاقمندی به ورزشی خاص و،،، داشت و به همه اینها افتخار کرد و هیچکدام از هویتها باعث نقض هویت دیگر نشده و چنانچه خوب مدیریت شوند نه تنها تهدید محسوب نمی شوند بلکه در ثبات و امنیت پایدار نقش اساسی را ایفا میکنند، زیرا احساس هویت و پذیرش آن از سوی حاکمیت نه تنها متواند منبا غرور مثبت و لذت شود بلکه وفاداری و اعتماد متقابل را با خود به ارمغان خواهد آورد، هر چند احساس هویت داشتن امری ممدوح است.

اما باید این خطر را از ذهن دور ندانست که وابستگی شدید به یک گروه و فاصله و جدا افتادن از سایر گروها ممکن است ناسازگاری و برخورد بین گروهها را موجب شده و باب گفتگو را بعنوان یکی از دستاوردهای بشر مدرن و پیشرفته را به خطر اندازد، هویت ها در هر نقشی که باشند دارای شاخص های تعامل و گفتگو هستند ، دین و مذهب ریشه جغرافیایی ،سیاست ،جنسیت، طبقه ، شغل ،تیم و غذای مورد علاقه ، و،،، اشتراکاتی هستند که گروه های انسانی را نه تنها از هم مجزا نمینماید بلکه این اشتراکات مرزها را در نوردیده انسانها را بهم مرتبط میسازد . انحصارا نیز میتوان بیان داشت بسیاری از خشونت ها در میان ملل و حتی کشورها پرداختن به تکواره بودن هویتی و نفی اشتراکات و یا دست پایین گرفتن آنهاست

اکنون و در حالی که میبینیم قرنها از تقابلات قومی و مذهبی میگذرد و بشر در حال تکوین جامعه جهانی است و بخیال خود از اینگونه تعصبات جاهلانه رهایی یافته ولیکن شاهد بروز پدیدهایی از قبیل داعش و امثالهم هستیم، که با باز سازی عصبیت و خود برتر بینی مجددا بشریت را دچار چالش نموده اند و این نیست مگر نگاه کور به هویت و برتر دانستن آن نسبت به سایر هویتها! البته نگاه و برداشت و قرائت هر فردی در برابر پدیده ها قابل کنکاش و بررسی و محاوره ای است اما چنانچه این برداشت ها بخواهد مرزهای امنیت اجتماعی و پیشرفت را مورد هجمه قرار دهد باید با آن با شیوه های خاص خود برخور مناسب بعمل آید ، که مثال آن دواعشی است که بجز زبان قهریه زبان دیگری را نمی فهمند.

برای درک بهتر احترام به هویتها توجه به این نکته ضروری است که جامعه جهانی و بخصوص کشور ما در بسیاری از رفتارها نشان داده که در حال کوچ از حوزه سیاست به حوزه فرهنگ است و این پیش در آمد خوبی است که بیان شود در حوزه فرهنگی باب گفتگو و تفاهم بسیار بهتر از باب سیاست گشوده تر و منطق پذیرتر است، در این باره سرمایه اجتماعی بعنوان یک معیار اثر بخش زندگی اجتماعی که در آن میزان اعتماد مردم به حاکمیت و ارتباط موثر مابین مردم یک کشور را مورد ارزیابی قرار میدهد ،به وضوح نشان میدهد که اشتراکات هویتی با رعایت و احترام به تفاوتها موجب بهبود روند زندگی در جامعه مورد اشاره را باعث شده و رضایت مندی مطلوب تری را برای مردم بدنبال خواهد داشت، در اینجا خوب است گفته شود که نباید تفکر و تصمیمات را بر مبنای هویت تکواره ترسیم کرد زیرا در آن صورت این منبع ثروت بعنوان احساس بودن و بشمار آمدن تبدیل به یک منبع خشونت و زیان بخش خواهد شد.

شاید در یک پژوهش منصفانه به این اصل برسیم که بسیاری از نابرابری های سنتی چه در بحث دین یا قوم و یا حتی جنسیت ریشه در همین برتر دانستن یک هویت بر هویت های دیگر است ، جداسازی مردم بر اساس سنت ها و باور های ایشان نباید موجب رویارویی آنها با هم شود بلکه این تفاوتها خود زمینه ارتقا و پیشرفت فرهنگ را بدنبال داشته و موجب میشود این یادگیری از یکدیگر احترام و گفتگوی پیشروانه را بدنبال داشته باشد ، بطور واقعی نیز باید گفت : چنانچه آحاد مردم در هر طبقه و صنفی و نیز حکومت ها برای زیستن سایرین و احترام به هویتهای آنان به اندازه کافی احترام اثر بخش بگذارند ، شاید بسیاری از این گروههای رایکال و تندرو ماهیت خویش را از دست داده و شاهد خشونتی بر پایه فرهنگی و هویتی نمی شدیم! در این راستا شاید جامعه و بخصوص نخبگان ما نیازمند این هستیم که آگاهی خود را بر پایه نوع دوستی نوسازی کنیم و با توجه به اینکه تکنولوژی کنونی نیز از حالت منولوگ به دیا لوگ تغییر جهت داده ابزار بسیار خوبی است که در آن میتوان از هر فرد یک سازمان ارشاد بوجود آورد که در آن مفاهیم و کارکردهای همزیستی مسالمت آمیز و لذت بخش را معنا وجامه عمل پوشاند ، البته این مسیر طبعا کوتاه و آسان نبوده و لیکن بدلیل اهمیت و استراتژی بودن آن اجتناب ناپذیر میباشد!

فاضل _ خمیسی