سوزنی به خود!

دکتر فاضل خمیسی : صحنه از این واضح تر نیست! شاعری جوان در انبوه جمعیت مشغول شعر سرایی است که ناگهان صدای شلیکی او را به زمین میافکند و این «نارسم» تیراندازی باز هم جانِ خانواده ای را می گیرد. گویا شعار «لا اطلاق النار» و صدای منبرها نیز نتوانسته مانع این جهل وارداتی گردد! […]

دکتر فاضل خمیسی : صحنه از این واضح تر نیست! شاعری جوان در انبوه جمعیت مشغول شعر سرایی است که ناگهان صدای شلیکی او را به زمین میافکند و این «نارسم» تیراندازی باز هم جانِ خانواده ای را می گیرد. گویا شعار «لا اطلاق النار» و صدای منبرها نیز نتوانسته مانع این جهل وارداتی گردد!

در هر قوم و دسته ی انسانی مناسک منحصر بفردی وجود دارد که باعث خط تمایز فرهنگی و حتی عقیدتی است ، در قومیت عرب ، «کلام» والاترین امتیاز را بین سایر شاخص ها به خود اختصاص داده است.

«شعرعرب» از چنان حسی برخوردار است که حتی انسان غیرعرب را به سحره میبرد و بقول نویسنده ای :« برخی از اشعار حماسی عرب عقل را به تعطیلی می کشاند، بطوریکه هیچ عملی به جز گوش دادن برای شنونده متصور نیست!»
حال با این گنجینه ی معنوی چه نیازی به صدای گوشخراش شلیک تفنگ و باروت است! به چه دلیل «خلوص کلام» را با اقدامی نابخردانه و جهالت انگیز آلوده کرده و تلخی را به کام مردم فرو میدهیم..

اما سخن وارده: اگر تیراندازی و برخی «نارسوم» آزارمند بخشی از رفتارهای سنتی بشمار آید ، برای رفع و حل آن در کوتاه مدت ! باید از طریق ساختارهای عشیره ای اقدام کرد، اگردر رأس مناسبات عشیره ای عنوانی بعنوان «شیخ» وجود داشته و این جایگاه متولی حوزه ی انسانی مرتبط است ، مسوولیت اجتماعی «شیخ» ایجاب میکند که نسبت به زدودن رفتارهای غیرفرهنگی و ضدتمدن اقدام کند!

واژه ی بزرگ عشیره و قبیله فقط برای پُز و به رخ کشیدن نیست ، بلکه مسوولیتی سنگین در برابر جامعه ی خُرد و کلان است.«شیخ» قبل از هر عنوان باید مصلحی واقع بین و روشن ضمیر باشد که بدنبال ترقی و پیشرفت گروه انسانی مربوط به خود است در غیر اینصورت «وی» از موانع روزآمد شدن جامعه است!

تا زمان مدنیت کامل اجتماع باید بپذیریم که ساختارهای قبیله و سُنت هنوز اثربخشی خویش را دارا هستند بنابراین لازم است اصلاح این ساختارها «درونی» و با ساز و کار داخلی رخ دهد.معلم بازنشسته ای تعریف میکرد: قبل از انقلاب بعنوان سپاه دانش در یکی از روستاهای دور افتاده مشغول خدمت بود، آنموقع روستاییان «سپاه دانشی» را نماینده دولت بشمار میآوردند و از او خیلی حساب میبردند، ایشان میگفت: وقتی دانش آموزان درس نمیخواندند و تنبلی میکردند ، او به جای تنبیه آنان، بدنبال پدرانشان میفرستاد و پدران را چوب میزد وقتی پرسیدم : نتیجه گرفتی ؟
خنده ای کرد و گفت : بچه ها که هیچ ، حتی پدرها از ترس باسواد شدند!!