جامعه‌ شناسی دینی و دیوار کوتاهش!

دکتر لفته منصوری :دوست فاضل و گران‌مایه‌ی من، جناب آقای عزیز مزرعه بعد از جُستار امامزاده قاسم که در دو قسمت ۱- درآمدی به زیارت‌های ما و ۲- نگاهی به مردم‌شناسی زیارت منتشر شد. پرسش‌هایی را متوجه «جامعه‌شناسی دین» کرد و از من پاسخی روشن، قانع‌کننده و بی‌تکلف خواست. او در طلیعه‌ی این پرسش‌ها، جامعه‌شناسی […]

دکتر لفته منصوری :دوست فاضل و گران‌مایه‌ی من، جناب آقای عزیز مزرعه بعد از جُستار امامزاده قاسم که در دو قسمت ۱- درآمدی به زیارت‌های ما و ۲- نگاهی به مردم‌شناسی زیارت منتشر شد. پرسش‌هایی را متوجه «جامعه‌شناسی دین» کرد و از من پاسخی روشن، قانع‌کننده و بی‌تکلف خواست.

او در طلیعه‌ی این پرسش‌ها، جامعه‌شناسی را دانشی بیگانه و وارداتی و شاید مشکوک تلقی کرد. گرچه می‌توان با بیگانه و وارداتی بودنِ جامعه‌شناسی همراهی کرد؛ اما چرا مشکوک؟! مگر هر دانشی که خاستگاه مغربی داشته باشد، مشکوک است و باید از آن بر حذر گشت؟

ابتدا پرسش‌های جناب آقای عزیز مزرعه را مطرح می‌کنم و در ادامه در حد فهم و درک خود پاسخ خواهم داد:

نگاه جامعه‌شناختی به دین در جامعه‌ای که در آن افراد اغلب بر مبنای باورهای دینی و اعتقادی‌شان به امور عالم و به خود دین می‌نگرند، در وهله‌ی نخست چیزی غریب و نا منتظر به نظر می‌آید. اگر غریب هم نباشد دست‌کم غریبه است؛ دانشی بیگانه و وارداتی و شاید مشکوک. ازاین‌رو، این رشته‌ی علمی باید درباره‌ی خودش و طرز نگاهش توضیح بدهد و در این کار هیچ تردیدی به خود راه ندهد و از تکرار مکررات نیز ملول نشود (از توضیح نکات ساده گرفته نظیر این‌که همه‌ی علوم جدید وارداتی و غربی‌اند و این غرب‌زدگی معرفتی ما امر تازه‌ای نیست بلکه در قرون اولیه و میانی تمدن اسلامی نیز متفکران مسلمان نظیر کندی، فارابی، بوعلی، ابن رشد و غیره دانش فلسفی یونانیان را وارد فرهنگ اسلامی کرده‌اند تا توضیح نکات پیچیده‌تر نظیر بحث از چرخش در نگاه انسان مدرن درباره‌ی امور گوناگون عالم و ازجمله خود دین).

دکتر منصوری مخاطب شما به‌درستی انتظار دارد که وقتی از جامعه‌شناسی دین سخن می‌گویید بتوانید پرسش‌ها و ابهامات او پاسخی روشن و قانع‌کننده و بی‌تکلف بدهید. معمولاً پاره‌ای از پرسش‌ها زودتر به ذهن خطور می‌کنند و به زبان می‌آیند و پاره‌ای پس از کمی تأمل و اندیشه‌ورزی مطرح می‌شوند. برخی از مهم‌ترین این پرسش‌ها این‌ها هستند جامعه‌شناسی دین چگونه به دین نظر می‌کند؟ با چه روشی دین را مطالعه می‌کند؟ آیا جامعه‌شناسی دین حقیقت اعتقادات دینی را زیر سؤال می‌برد؟ آیا جامعه‌شناسی دین الوهی و وحیانی بودن دین را نفی می‌کند؟ آیا جامعه‌شناسی دین همه‌ی ادیان را در یک تراز قرار می‌دهد؟ آیا دین را صرفاً به جلوه‌ها و نمودهای اجتماعی‌اش تقلیل می‌دهد؟ آیا دین را صرفاً در اعمال و عبادات و مناسک دینی می‌جوید یا به درون دنیای انسان دین‌دار هم سرک می‌کشد؟ آیا دین را امری فطری و ضروری و اجتناب‌ناپذیر تلقی می‌کند و جزوی از ناموس عالم می‌داند یا آن را پدیده‌ای می‌داند مثل بسیاری دیگر از پدیده‌های عالم در معرض تغییر و تحول و افول و خلاصه دارای شدت و ضعف و حیات و ممات؟ اصلاً دین چیست و چگونه تعریف می‌شود؟ بر اساس کدام معیار می‌توان و باید آن را تعریف کرد: با معیارها و ویژگی‌های درونی و جوهری یا با آثار و تبعات بیرونی؟ و بالاخره جامعه‌شناسی دین بگوییم یا «جامعه‌شناسی دینی»؟

از دین شروع می‌کنم. دین، مجموعه‌ای از حقایق و ارزش‌هایی است که از طریق وحی به‌وسیله‌ی کتاب و سنت برای هدایت انسان‌ها به دست بشر می‌رسد؛ اعم از اینکه مضامین آن از راه‌های عادی به دست آیند یا اینکه حس و عقل و شهود بشری از آن آموزه‌ها محروم باشد.

دین، مظهر توجه انسان به وجود الهی یا نیروهای فوق طبیعی و یا دست‌کم احساس ساده وابستگی بدان‌ها است، به‌منظور بازیابی تبیینی از هستی خود در این جهان و معنایی برای بودنش. آن‌چنان‌که در جُستار زیارت نوشتم که انسان در رویارویی با شاهد قدسی؛ تجربه‌ای عمیق از امور معنوی، آرامشی بدیع و معنا دهی و نظم‌بخشی به امور زندگی و تلطیف رنج‌ها و دردهایش را جستجو می‌کند؛ و هیچ جامعه‌ی شناخته‌شده‌ای نیست که در آن شکلی از دین وجود نداشته باشد. گرچه اعتقادات و اعمال مذهبی از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر فرق می‌کند.

شکی نیست که دین یکی از قدیمی‌ترین و درعین‌حال پویاترین نهادهایی است که توجه جامعه شناسان را به خود جلب کرده است. بنیان‌گذاران جامعه‌شناسی همچون کنت، اسپنسر، مارکس، وبر، دورکیم و زیمل به نقش دین در جامعه‌ی عصر جدید توجه کرده‌اند و تحقیقات این متفکران، هنوز راهنمای پژوهش‌های جامعه شناسان درباره‌ی دین است.

از نظر جامعه‌شناسی، دین تاری است که پود زندگی ذهنی و اجتماعی به آن بافته شده است و دارای همان نقش تعیین‌کننده‌ی اقتصاد و سیاست در زندگی است. بدون آنکه بتوانیم یا حتی بخواهیم دین را در حد یک «نهاد اجتماعی» فرو بکاهیم. چراکه دین کلیتی است که از جنبه‌های ارزشی و اعتقادی و مناسک و رفتارها و اعمال آن باهم توأم است.

اما تعریف جامعه‌شناسی چیست؟ و اگر آن را مضاف بر دین کنیم چه معنایی از این مضاف و مضاف‌الیه به دست می‌آید؟ و آیا جامعه‌شناسی دین یا جامعه‌شناسی دینی امر ممتنعی است؟!

جامعه‌شناسی عبارت از رشته‌ای از معرفت بشری (Human Knowledge) است که با به‌کارگیری روش علمی، روابط متقابل اجتماعی نسبتاً پایدار، با ساخت اجتماعی را در حالت‌های مختلف آن که موضوع‌هایی عینی (Objective) و نه ذهنی (Subjective) و قابل‌اثبات جمعی (Publicly Verifiable) هستند را مطالعه می‌کند.

اگر منطق ارسطویی کلاسیک که برای تمایز علوم از یکدیگر سه ملاک در نظر می‌گیرد و عبارت‌اند از: موضوع، غایت (اهداف) و روش را بپذیریم. بدین معنا کدام علم درباره‌ی چه موضوعی بحث می‌کند یا چه اهدافی را دنبال می‌کند و با چه سبک و روشی، بحث خود را بررسی کرده و مطالعه می‌کند؟ معیارِ تمایز جامعه‌شناسی از دیگر علوم قرار دهیم؛ واضح و شفاف می‌گویم که خودِ «دین» در این رشته موردمطالعه نیست؛ زیرا مطالعه دین از مسائل رشته‌ی کلام است. حالا چه کلام قدیم یا جدید. اینکه دین از چه ریشه‌ای سرچشمه گرفته است و سبب پیدایش آن چیست؟ این یک سؤال کلامی است.

بنابراین اگر دین را به‌عنوان یک واقعیت (Fact) مسلم بدانیم (حالا ریشه و منشأ آن هر چه باشد) و رابطه‌ی متقابل اجتماع و دین را در نظر آوریم؛ در این صورت ما درباره‌ی موضوع اجتماع دینی، بحث می‌کنیم. قطعاً این موضوع در ردیف مسائل جامعه‌شناسی که رنگ دینی دارد، قرار می‌گیرد و موضوع رشته‌ی «جامعه‌شناسی دینی» را به وجود می‌آورد. ازآنجاکه تأثیر متقابل مذهب و مسائل اجتماعی موردمطالعه است، می‌توانیم به‌جرئت موضوع جامعه‌شناسی دینی را «پدیدارهای اجتماعی مذهبی» که یکی از آن‌ها «زیارت» است، بدانیم.

البته در جامعه‌شناسی دینی، به مفهوم دین الهی و به‌ویژه نوع اسلامی آن‌که مدنظر ماست، اصول موضوعه‌ی خود را نه از علوم و فلسفه‌ی مقبول عصری، بلکه از کلام خدا و سنن نمایندگان منصوب وی اخذ و اقتباس می‌کند و مفهوم خدا تابع هیچ‌گونه تبدیل و تحویلی قرار نمی‌گیرد؛ آن‌گونه که جامعه‌شناسی سده‌ی نوزدهم میلادی اصول موضوعه و مفروضات ادیان را از علوم و فلسفه‌ی مقبول همان عصر استخراج کرده و مفهوم خدا در این مکاتب تبدیل به مفاهیمی تقلیل یافته و زمینی شده، از قبیل جامعه (دورکیمی)، خودآگاهی طبقاتی (مارکسی) و نظام عقلانی – حقوقی یا تلفیقی فرهمندانه‌ی (وبری) شده بود.

جامعه‌شناسی دینی به‌ویژه نوع اسلامی آن، چون دیگر شاخه‌های جامعه‌شناسی نظیر جامعه‌شناسی شهری، روستایی، صنعتی و … مبتنی بر اصول موضوعه و مفروضات منتج و متخذ از نظام فکری اسلام است که سعی می‌کند با به کار بستن روش‌های علمی، در قالب تفکر اسلامی به شناخت موضوعات اجتماعی در تمام حالت‌های ایستایی و پویایی‌شناختی و تمام سطوح خرد و کلان، از لایه‌های سطحی تا عمقی آن، همت گمارد.

بنابراین جامعه‌شناسی اسلامی، به‌عنوان یکی از شاخه‌های جامعه‌شناسی دینی دارای دو تفاوت مبنایی و عمده با جامعه‌شناسی دورکیم، مارکس و وبر است:

نخست آنکه در این مکتب، خدا به مفهوم متداول هستی شناسانه، «تنها وجود» و «یگانه معبود» در نظر آورده می‌شود و تجلی او در متن قوانین جهان هستی، به‌ویژه در کلام الهی و سنن انبیاء و امامان نمودار است.

دوم آنکه اصول موضوعه نیز بایستی از همین کلام و سنن، استخراج و استنباط شود، نه از اصول موضوعه‌ی مکاتب علمی یا فلسفی موجود. تنها در این صورت است که این شاخه از جامعه‌شناسی حق حضور در پدیدارهای اجتماعی دینی پیدا می‌کند.