ویروس ….. – قسمت اول

عارف خصافی : وقتی که در حلقه ای از حلقه های نامرئی قرار گیرید،نمی توان بی تفاوت ماند و نظاره گر شد.زیرا بی شک سود و زیان آنها به تو خواهد رسید.در جهانی بزرگ و در عین حال کوچک، جهانی وسیع و در عین حال متصل ، قرار گرفته ایم.پدرم دامپزشک است و همیشه با […]

عارف خصافی : وقتی که در حلقه ای از حلقه های نامرئی قرار گیرید،نمی توان بی تفاوت ماند و نظاره گر شد.زیرا بی شک سود و زیان آنها به تو خواهد رسید.در جهانی بزرگ و در عین حال کوچک، جهانی وسیع و در عین حال متصل ، قرار گرفته ایم.پدرم دامپزشک است و همیشه با دام ها سرکار دارد و آزمایش های گوناگونی را از دامها انجام می دهد .او به دامپروری های مختلفی سر می زند.و کار معاینه بر دامها را نیز انجام می دهد.

چنانچه حیوانی بیمار گردد ، معالجه می کند گاهی وقتها من با او همراه می شوم زیرا ماندن در خانه خسته کننده است.او به حیوانات و پرندگان و نیز جانوران علاقه خاصی دارد .کل زندگی خود را صرف مطالعه حیوانات کرده بود.مادرم نیز جامعه شناس بزرگترین دانشگاه شهر است، و همیشه در نشست های مختلف اجتماعی از قبیل مراسمات و یا تحلیل از آسیب های اجتماعی تشکلهای تازه تاسیس شرکت می کند و نظرات خود را ارائه می دهد.

او و پدرم وقتی در خانه هستند همیشه به بحث های اجتماعی و یا بهداشت و رعایت آن و یا معضلات موجود در اجتماع روی می آورند.من هم هر روز صبح ، وقتم را در مدرسه می گذارنم و بعد از ظهر ها نیز به کلاس های متعدد چون موسیقی و ورزش می روم.در روز های تعطیل همه با هم در یکی از مزارع و یا دامپروری های اطراف شهر می رویم تا هم تفریح را در هوای آزاد داشته باشیم و هم با حیوانات انس بگیریم.روزی از روزهای تعطیل پدر ، ما را به یک دامپروری های اطراف شهر برده بود ، ناگهان چند مرغ مرده را دیدم که دور افتاده بودند .

پدر را صدا زدم وقتی پدر مرغ های مرده را دید کمی بفکر فرو رفت.بسوی دامپروری رفت با مسئول آنجا صحبت کرد هنگامی که برگشت ، فکر آشفته ای داشت. طوری که نمی توانست بطور سریع به سوالات ما پاسخ دهد.فقط یک جمله گفت: باید زود به خانه برگردیم.

ادامه دارد