برای اهواز عزیزم – (قسمت اول)
دیروز برای معاینهی چشم همسرم به شیراز، شهرِ دکتر علیاصغر خدادوست رفته بودیم. تشخیص پزشک متخصص اهوازی برای بیماریِ چشم همسرم CSR بود. CSR بیماری است که در آن مایع زیر مرکز بینایی در شبکیه جمع شده و شبکیه از لایه زیرین خود فاصله گرفته و دید بیمار کم میشود. از علائم این بیماری تاری دید، محو و کج […]
دیروز برای معاینهی چشم همسرم به شیراز، شهرِ دکتر علیاصغر خدادوست رفته بودیم. تشخیص پزشک متخصص اهوازی برای بیماریِ چشم همسرم CSR بود. CSR بیماری است که در آن مایع زیر مرکز بینایی در شبکیه جمع شده و شبکیه از لایه زیرین خود فاصله گرفته و دید بیمار کم میشود. از علائم این بیماری تاری دید، محو و کج دیدن و کمرنگ دیدن تصاویر است. استرس علت ایجاد و تداوم این بیماری است. پزشک اهوازی به همسرم تأکید کرد که این بیماری تا آخر عمر همراه شما است. باید با این بیماری زندگی کرده و آن را تحملکنید. هر وقت توانستید استرس را از زندگی خودتان دور کنید، چشمهای شما بهتر میشود. آیا میتوانید این کار را بکنید؟!
ما از طریق یکی از دوستان شیرازی خود، وقت معاینهای از آقای دکتر مرسل مهریار متخصص چشم و فوق تخصص شبکیه در شیراز گرفتیم و این استاد بازنشسته دانشگاه علوم پزشکی پس از معاینه دقیق و گرفتن عکس در پاراکلینک فوق تخصصی خود، هم بیماری CSR را تائید کرد؛ اما با یک تفاوت که گفت: خوشبختانه مایع به مرکز بینایی شما آسیب نزده و لذا در مرحله خطرناک نیست و در اکثر موارد اینچنین مایع زیر شبکیه جذبشده و بیمار خودبهخود بدون هیچ درمانی خوب میشود و ما که نگران تزریق چشمی یا لیزر بودیم، بسیار شادمان و خرسند شدیم. او فقط یک قرص تقویتی و یک قطره چشم تجویز کرد و توصیه کرد که خودتان را کمتر در معرض استرس قرار بدهید و انشاالله یک سال دیگر برای معاینه مجدد بیایید.
هدف من از بیان داستان فوق ارائه گزارش سفر خانوادگی نیست؛ بلکه ارائه دو نمونه از اخلاق پزشکی در دو شهر بافاصله ۵۳۷ کیلومتر است؛ فاصلهی مابین خوردن صبحانه در اهواز و نهار در شیراز تا این حد نزدیک! ملاحظه بفرمایید تشخیص هر دو پزشک درباره علت و نوع بیماری یکی است؛ اما تفاوت آنها در ایجاد «یاس» و «امید» است. فاصلهای چون فصل تابستان اهواز و بهار شیراز در اردیبهشتماه است! در حقیقت سفر شیراز ما با «امید به بهبودی» به پایان رسید. عبارت عربی زیبا و دلنشین پایانبخش این یادداشتم خواهد بود: «جمیل أن یموت الإنسان من أجل وطنه، ولکن الأجمل أن یحیى من أجل هذا الوطن.»زیباست که انسان برای وطن و زادگاهش بمیرد ولی زیباتر آن است که برای این وطن زنده بماند. مردمی بزرگ برای اهواز و خوزستان و ایران جان دادند و امروز با مقدسترین واژه چون «شهید» آنان را گرامی میداریم.
اما سروران عزیزی که امروز خود را برای نامزدی انتخابات شورای اسلامی شهر آماده کردهاند. آیا میتوانند زندگی بهتری آنگونه که در شأن اهوازی است برای او بسازند؟! به نظر من مهمترین مشکل جامعهی اهوازی ما «مدیریت حوادث» است. همه خودشان را به رتقوفتق حوادثی که پیدرپی میآیند، مشغول کردهاند. برنامهریزی برای آینده وزندگی بهتر کمتر دیده میشود. حتی برخی این یادداشت مرا یک موضوع «فانتزی» و از سر بی دردی خواهند خواند. موضوعی که در اولویت نیست. اولویت هایی که آنها بر زندگی مردم تحمیل کردند، در حقیقت فوریتهایی ناشی از سوء مدیریت و عدم لیاقت خودشان در خدمت به اهواز و اهوازی است. آنان چنان ما را به این فوریت ها مشغول کردهاند که از آرزوی بهترینها برای زندگی خویش خجلتزدهمان میکنند.
اهواز – لفته منصوری
لینک کانال تلگرام ” یادداشت های لفته منصوری”
https://t.me/joinchat/AAAAAD8Jw8pWoqS3PHtNBQ
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰