شهیدی که نامه هایش روحیه بخش برادر اسیرش بود!

این آقا حاج “علی عگبی” است. یکی از آزادگان دفاع مقدس و جنگ بین ایران و عراق است. امروز ازش پرسیدم:”چه حسی داشتی وقتی از اسارت برگشتی ایران؟ خیلی خوشحال بودی؟اونم بعد از هشت سال؟!!!!!” چندان هم خوشحال نبوده…برام تعریف می کنه که همراه برادر بزرگش “محمد” در سن ١۴ سالگی از شوش به جبهه […]

این آقا حاج “علی عگبی” است. یکی از آزادگان دفاع مقدس و جنگ بین ایران و عراق است. امروز ازش پرسیدم:”چه حسی داشتی وقتی از اسارت برگشتی ایران؟ خیلی خوشحال بودی؟اونم بعد از هشت سال؟!!!!!”

چندان هم خوشحال نبوده…برام تعریف می کنه که همراه برادر بزرگش “محمد” در سن ١۴ سالگی از شوش به جبهه رفته بود که اسیر می شود.در طول اسارت هشت ساله امیدش به نامه ها و عکس هایی بود که از بردارش “محمد” می رسید. اما… از یک جایی به بعد فقط نامه می رسید و خبری از عکس نبود. اگر عکسی هم بود، عکس های دیگر برادران بوده. شک می کند که اتفاقی برای “محمد” افتاده باشه، ولی دستخط همان دستخط برادر بود.

روزی که همراه دیگر آزادگان از مرز خسروی وارد ایران می شود، بی صبرانه منتظر دیدار برادر رزمنده اش “محمد” است که او را نمی بیند.در کرمانشاه و اهواز هم مشتاقانه منتظر است. خانواده اش آمده اند اما “محمد” بین شان نیست. حدس می زند اتفاقی افتاده باشد. تمام هیجان آزاد شدن در آن لحظات برایش رنگ می بازد! .برایش می گویند که بعد از شهادت محمد در عملیات والفجر هشت (فاو) “سید توفیق” از دوستان خانوادگی که همرزم شهید و خوش خط بوده، خط “شهید محمد” را تقلید می کرده و نامه می نوشته تا “علی” در دوران اسارت متوجه شهادت برادر نشود و روحیه اش را نبازد!

خودش می گوید:”حس رنجش شدید داشتم. داد می زدم! فقط محمد را می خواستم! حاضر نبودم همراه خانواده بروم شوش.”خلاصه اینکه کمی طول کشیده تا تونسته با فقدان برادر کنار بیاد و طعم شیرین آزادی رو بچشه.بیست و ششم مردادماه سالروز ورود آزادگان به ایران را گرامی بداریم!آزادگانی که تاثیرات جسمی و روانی دوران اسارات را هنوز با خود دارند و رنج هایشان تمام نشده است.

دکتر زینب شریفی