خانه بر آب!

اینجا مویلحه؛ روستایی یا کوی‌ای از شهر ویس است. نهر آبی (که عرب‌ها به آن عباره می‌گویند) برای آبیاری زمین‌های کشاورزی از میان خانه‌ها می‌گذرد و چه صحنه‌ی زیبایی از همزیستی انسان و آب! نخل‌های سرافراز و درختانی که در دو سوی عباره قد کشیدند و سایه پرمهر خود را بر آب انداختند. مردم مویلحه […]

اینجا مویلحه؛ روستایی یا کوی‌ای از شهر ویس است. نهر آبی (که عرب‌ها به آن عباره می‌گویند) برای آبیاری زمین‌های کشاورزی از میان خانه‌ها می‌گذرد و چه صحنه‌ی زیبایی از همزیستی انسان و آب! نخل‌های سرافراز و درختانی که در دو سوی عباره قد کشیدند و سایه پرمهر خود را بر آب انداختند. مردم مویلحه به آب لگد نمی‌زنند! سرِ آب را با سنگ نمی‌شکنند! آب را آلوده نمی‌کنند! آب به‌آرامی و غرور از میان مردمانی نجیب و نستوه می‌گذرد!. در کوچه‌پس‌کوچه‌های مویلحه، وقتی از زیرخط فقر[۱] گذشتیم و به کوچه‌ی رنج رسیدیم، دقیقاً در نقطه‌ای که بعدازآن پرتگاهی به ارتفاع ۷ یا ۸ متر از سطح رودخانه، خانه‌ای بر آب ایستاده است! و من در حیرتم که این خانه چگونه ایستاده است؟!

نسرین؛ شوهرش را ازدست‌داده، پسرش در زندان است، دخترش بیماری صعب‌العلاج روده دارد، مادر و عمه‌ی بچه‌هایش براثر سایش روزگار آب رفتند، کوچک شدند و به آرامش آلزایمری خو گرفته‌اند! و او، خانه‌اش و نخل حامی آن‌ها بر لبِ پرتگاه ایستاده‌اند.حافظ منصوری مسئول کمیته امداد امام خمینی شهرستان باوی، مردی که نسرین برای او مرتب دعا می‌کرد؛ بدون اطلاع قبلی، ما را به دیدن خانه‌ی نسرین برد. وقتی درِ خانه را زدیم، زنی با عبای عربی و چهره‌ای مصمم ما را به خانه دعوت کرد. او به روی خود نیاورد، به ما می‌گوید: «ببخشید! خانه به‌هم‌ریخته، خانه‌تکانی عید دارم». خانه‌ی بلوکی یک هال و یک اتاق کوچک؛ زیلوی مندرس و پاره‌پاره قادر نیست رطوبت زمین را بپوشاند. تمام سطح زمین خیسِ خیس است. دیوارها تا ارتفاع نیم متر مرطوب هستند. ساعت ۱۱ قبل از ظهر، سفره‌ای کوچکی با یک‌کاسه نیمه‌پُر که نمی‌دانم شیر یا ماست دارد و چندتکه‌ی نان بر زمین پهن‌شده است! دو پیرزن آلزایمری به ما زُل زده‌اند. دخترِ بیمارِ خانه، خود را در پتوی کهنه پیچانده و به ما چشم دوخته! ظروف روییِ ضربه دیده و دوباره و دوباره صاف‌شده، بر زمین پراکنده‌اند. دستشویی و حمام در آخرین نقطه‌ی خانه، درست بر لب پرتگاه رودخانه قرار دارند. نخل به رسالت سترگ خود در حفاظت از کرامت مریم اینجا هم ایستاده است. آنجا با سایه‌ها و رطبش و اینجا با ریشه‌هایش! نخل به دیواره‌های پرتگاه چنگ زده تا خانه‌ی نسرین را از سقوط حفظ کند. به عکس‌ها نگاه کنید زمین با نخل می‌جنگد و ترک‌هایی پای نخل انداخته، اما نخل و خانه و نسرین ایستاده‌اند!

من در این جنگِ فقر و زندگی نسرین را می‌بینم که پیروز است. فقر با تمامی دهشت و ترس و مصیبتش هجوم آورده است؛ اما او زندگی می‌کند. زندگی بر فقر پیروز است. «زندگی حتی وقتی انکارش می‌کنی، حتی وقتی نادیده‌اش می‌گیری، حتی وقتی نمی‌خواهی‌اش از تو قوی‌تر است… از هر چیز دیگری قوی‌تر است. آدم‌هایی که از بازداشتگاه‌های اجباری برگشته‌اند دوباره زاد ولد کردند. مردان وزنانی که شکنجه دیده بودند که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس‌ها دویدند، به‌پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. اورکردنی نیست اما همین‌گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی‌تر است…

باید یک‌بار به خاطر همه‌چیز گریه کرد. آن‌قدر که اشک‌ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه‌چیز را از نو شروع کرد…!»[۲]حافظ منصوری (۰۹۱۶۶۰۱۶۱۸۵) می‌گوید: کمیته امداد امام خمینی شهرستان باوی برای تهیه مسکن نسرین و بیمارانش تا ۲۰ میلیون تومان کمک بلاعوض می‌کند. ثانیه‌ها به احترام نگاهت ایستاده‌اند. تحویل سالِ دل را قبل از ساعت ۱۹ و ۴۵ دقیقه و ۲۸ ثانیه روز سه‌شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶ به جلو بینداز! بگذار تا کودکان بخندند. بگذار من یادداشت دیگری با مداد سبز بنویسم!

اهواز – لفته منصوری

 

پانوشت:

[۱] – ایرنا نوشت: رئیس ستاد اجرایی فرمان حضرت امام (ره) گفت: وضعیت فقر در کشور بسیار نامناسب است به‌گونه‌ای که ۱۲ میلیون تن، زیرخط فقر مطلق قرار دارند و ۲۵ تا ۳۰ میلیون تن، زیرخط نسبی فقر بسر می‌برند.https://www.khabaronline.ir/detail/683843/society/social-damage

[۲] – بخشی از رمان «من او را دوست داشتم» نوشته‌ی خانم انا گاوالدا ترجمه الهام دارچینیان توصیه می‌کنم در تعطیلات نوروزی این رمان را بخوانید.