زندگی کوچنده ؛ اختیار، اجبار یا عادت؟ – قسمت آخر

دکتر لفته منصوری : عشایر کوچنده بر تپه‌ها، چادر می‌زنند. تپه‌ها، کد پستی ندارند. شماره ندارند. اصلاً اسم ندارند. ما از تپه‌ی چادر فرهنگ و مستراح فرنگی‌اش به تپه‌ی چادر آموزش و معلمان شهری‌اش، سرازیر شدیم و ازآنجا به تپه‌ای که جواد رحمتی فر و خانواده‌اش اسکان یافته است؛ رفتیم. جواد در ۲۰ اسفند ۱۳۵۶ دو تپه آن‌طرف‌تر متولد شده است همین‌جا! […]

دکتر لفته منصوری : عشایر کوچنده بر تپه‌ها، چادر می‌زنند. تپه‌ها، کد پستی ندارند. شماره ندارند. اصلاً اسم ندارند. ما از تپه‌ی چادر فرهنگ و مستراح فرنگی‌اش به تپه‌ی چادر آموزش و معلمان شهری‌اش، سرازیر شدیم و ازآنجا به تپه‌ای که جواد رحمتی فر و خانواده‌اش اسکان یافته است؛ رفتیم. جواد در ۲۰ اسفند ۱۳۵۶ دو تپه آن‌طرف‌تر متولد شده است همین‌جا! در فتح‌المبین! در کوچ! در چادر! اما فرزندانش به مدد نیسان آبی در بیمارستان و به ضرب‌وزورِ سزارین به دنیا فراخوانده شده‌اند! وقت نیست؛ رَمَه[۱] منتظر است.
این دگردیسی فرهنگی، تنها به نشانه‌ی نیسان آبی بسنده نمی‌کند و پنل خورشیدی نشانه دیگری است که با انرژی خورشیدی ۲۲۰ ولت و توان بالا، قادر به روشن کردن تلویزیون، پنکه، چند لامپ LED، شارژ موبایل، ریش‌تراش، رادیوضبط، لپ‌تاپ و دوربین مخصوص عشایر را دارد؛ و برزنت عشایری از الیاف مصنوعی، ضد آب، ضد باد، ضد حریق، ضد رطوبت، ضدپوسیدگی، ضد کپک، بادوام و عمری طولانی که زود برپا و زود برچیده می‌شود؛ و سیلندر گاز و انواع پخت غذاهایش! این حجم عظیمِ تغییرِ نشانه‌های اجتماعی در زندگی کوچنده را می‌بینید؟ بزرگی رخداد را تصور می‌کنید؟! نوعی نازمانی و نامکانی دیگری رقم خورده است. پیوندها و گسست‌های جدیدی در زندگی کوچنده رخ داده است. دیگر نوستالژی‌های قدیمی در کوچ امروزی غریبه هستند!
از جواد می‌پرسم آیا فرزندانت کوچ را ادامه خواهند داد؟ با قاطعیت گفت: اصلاً! آری او درست می‌گوید در عشایر همه‌چیز در پیوند با قاعده‌های ریزودرشت رسمی و غیررسمی، خودتنظیم یا انشاء شده از مراجع بیرونی می‌گذرد. حتی زبان جواد تغییر یافته است. گویی به فارسی لک‌زده، صحبت می‌کند و نه لکی!
ایل ترکاشوند با خانواده‌های کوچنده متشکل از ۱۸ طایفه و تیره است. ترکاشوندها زیرمجموعه قوم لک هستند که زبانشان لکی است و با ایلات لک زبان، مانند حسنوند، قیاسوند، کلیوند، بیرانوند و یوسفوند اشتراکات زبانی، فرهنگی و اجتماعی زیادی دارند.[۲] ایل ترکاشوند امروزه در بین پنج استان، همدان، لرستان، کرمانشاه، ایلام و خوزستان ییلاق و قشلاق می‌کند.[۳] و بر سر این گسل‌های اجتماعی، فرهنگی، اقتصادیِ زندگی کوچنده؛ شانزده وزارتخانه و معاونت ریاست جمهوری، بدون هماهنگی و چشم‌انداز مشخص و برنامه متناسب با شرایط اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، کالبدی و کارکردهای نواحی روستایی و عشایری[۴] چنبره زده‌اند!
می‌گویند هرماه ۱۰۰ لیتر حواله‌ی نفت، دو کپسول گاز و در صورت کمبود دوباره تزریق می‌شود؛ حواله‌ی علوفه، کنسانتره کیلویی ۱۰۵۰۰ تومان، جو کیلویی ۱۰۷۰۰ تومان؛ برحسب تعداد دام از یک تا چهار تن به آن‌ها می‌دهند. ۳۰۰۰ هکتار زمین برای شهرک‌سازی و مرتعِ دام‌شان اختصاص داده‌اند، ۱۰۰ میلیون تومان وام یک‌ساله برای خرید علوفه و ۱۵۰ میلیون تومان برای اشتغال با بهره پایین و بازپرداخت ۵ ساله؛ در اختیار سرپرست خانوار عشایر قرار می‌دهند. تانکر آب به‌صورت رایگان هفته‌ای یک‌بار به منطقه اسکان عشایر اعزام می‌شود. همچنین سهمیه آرد نان مصرفی به آن‌ها می‌دهند. سالیانه ۲۰ پنل خورشیدی فقط با قیمت یک‌میلیون تومان که قیمت آزاد آن ۳۰ الی ۴۰ میلیون تومان می‌شود، در اختیارشان می‌گذارند.[۵] حالا اگر این حمایت‌ها در چارچوب یک مطالعه علمی دقیق و برنامه‌ریزی منسجم و آموزش‌های کاربردی مفید در سکونتگاه اصلی عشایر انجام شود؛ به‌مراتب ارزش‌افزوده‌ی اقتصادی بیشتری تولید می‌کند.
به‌زعم من اسکان عشایری یک ضرورت است چون کوچ تغییر معنا داده است؛ اما این هشدار را می‌دهم که ساماندهی عشایر بر مبنای شیوه تولید عشایری با صورت‌بندی اجتماعی خاص خود، نباید به‌سادگی و بدون ارتباط با شکل اجتماعی و بومی محلی آن دست‌کاری شود.
باری به‌رغم نیاز جامعه عشایری به توسعه و آگاهی و دانش، نباید «اسکان عشایر» را روستانشین کردن و یا شهرنشین کردن آن‌ها تفسیر کرد.
چنین جامعه‌ای با چنین خصایصی صرفاً از طریق یک بازاندیشی نقادانه و کوبنده نسبت به همه تجارب و دستاوردهای تاریخی خُرد و کلانش در مسیر گذار از این کوچ‌نشینی به یکجانشینی است که می‌تواند به دگرگونی‌های سازنده‌ی بنیادین امیدوار شد. رویکردی برای زندگی بهتر، تولید بیشتر، اشتغال افزون‌تر و آسیب‌های اجتماعی کمتر. اینجاست که کتابخانه‌ی عمومی عشایر جایگاه بایسته‌ی خود را خواهد یافت. کتابخانه باید این گذار را بسترسازی نماید، تسهیل کند، راهبری نماید و به فرجام برساند.
اینجا نقطه پایانی سفر ما است؛ بر سر سفره‌ی کریمانه‌ی جواد رحمتی فر با نان تیری گرم، کره‌ی گوسفندی و شیره‌ی انگور و میهمان‌نوازی پرمهر او و خانواده‌اش از تیره‌ی رحمتیِ ایل ترکاشوند که ما را سرشار از عشق، شادی و نشاط کردند.

پانوشت:
[۱] – گله‌ی گوسفندان.
[۲] – سلیمانی شادور، کاوه (۱۴۰۰)، تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایل ترکاشوند در بستر تاریخ معاصر، پایان‌نامه‌ی کارشناسی ارشد، رشته‌ی جامعه‌شناسی گرایش حوزه‌های اجتماعی، دانشکده‌ی علوم اجتماعی؛ کرمانشاه: دانشگاه رازی، ص ۱۳.
[۳] – همان، ص ۸۳.
[۴] – مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی، بررسی عملکرد دولت؛ توسعه روستایی و عشایری، شماره مسلسل ۱۷۴۹۷، ۱۴۰۰.
[۵] – این اطلاعات را امین اسلامی اصل از خانم کرمی کارشناس امور عشایر شوش گرفته است.