تقدیم به همه معلمان عزیزم

سید شریف موسوی آل سید عرب : تقدیم به همه معلمان گرامی و اساتید محترم، تقدیم به عزیزانی که نمی دانم زنده اند یا هم اغوش خاکند ،سلامی به گرمی وجودتان به روشنایی فکرتان و به وسعت دنیایی که برایمان ساختید .سلامی به بزرگی ان همت عالی و شآن والایتان نثارتان می کنم . سال […]

سید شریف موسوی آل سید عرب : تقدیم به همه معلمان گرامی و اساتید محترم، تقدیم به عزیزانی که نمی دانم زنده اند یا هم اغوش خاکند ،سلامی به گرمی وجودتان به روشنایی فکرتان و به وسعت دنیایی که برایمان ساختید .سلامی به بزرگی ان همت عالی و شآن والایتان نثارتان می کنم .
سال ۵۱ و در فصل تحصیلی۵۲_۵۱ وارد مدرسه رضاپهلوی شدم فاصله این مدرسه تا منزل ما تقریبا کمی بیش از یک کیلومتر بود برای رسیدن به مدرسه بایستی از یک جاده وسیع که درسمت چپ ان پارک زیبای شهر و در سمت راست ان کارخانه اسیاب ارد مرحوم حاج محمدعلی زغیبی و منازل اهالی شهر و همچنین قدمگاه منسوب به امیر المومنین گذر می کردیم .چند روز مانده به مدرسه به شهر سوسنگرد میرفتیم کرایه حویزه تا انجا با مینی بوس یک تومان بود با پسرعمویم سید مهدی و لفته ساکی حمود و جاسم ساکی حاج طاهر و کریم ساکی و نبی ساکی رحیم وجلیل ساکی عبد و … تعدادی از دختران همسایه به شهر سوسنگرد جهت خرید کتاب از کتابفروشی بوستانی می رفتیم و با چنان ذوق وشوقی کتابها را جلد می گرفتیم . اول مهر روز بازگشایی مدارس بود روبروی مدرسه رضا پهلوی ما مدرسه دخترانه راهنمایی ۱۷ دی بود . محیط مدرسه برای ما تازگی داشت مسلط به زبان فارسی نبودیم و در انجا باید فارسی صحبت می کردیم رئیس مدرسه اقای سید احمدیان مردی در میانسالی و به رغم جدی بودن چهره اش و قیافه چاق و ترسناکش اما بسیار مهربان بودند و ناظم مدرسه اقای شمسیان و به نظرم ترک بودند برای ما مصداق اینکه گربه راباید دم حجله کشت با تمام کمال ترجمه میکرد. صدایی رسا و قد بلند و هیکل درشتی داشت بایک عصای یک متری به دست که هرگونه بی نظمی یا خروج از پروتکل خودساخته خویش را بایک ضربه به جسم نحیف بچه ها پاسخ می داد ولی در پشت این چهره عبوس یک نوع دغدغه داشته اند و انهم موفقیت درسی بچه ها بود این را در مدت سال های تحصیلی متوجه شدیم به بچه های زرنگ ودرس خوان خیلی محبت می کردند و خطاهایشان را میبخشید . معلم ما در روزهای اول اقای احمدیان بود
بعد از چند روز تعداد معلمان زیاد شدند خانم نظری و اقای موسوی زن و شوهری که برای من حکم پدر ومادر را داشتند نمی دانم زنده اند یا به دیار حق شتافته اند این دو آینه اخلاق و مظهر صفات پدرانه و مادرانه را به مانشان می دادند. خانم نظری معلم کلاس دوم ابتدایی من و اقای موسوی معلم کلاس سوم بودند نمی دانم تقدیر روز گار طوری رقم بخورد که حتی اگر برای یک بار هم شده دیداری با انها داشته باشم و به قدم هایشان بیفتم و بوسه ای بر خاک قدم های پاکشان بزنم .

در مهرماه سال ۵۱ معلمان دیگر حاضر در مدرسه می توان از جناب اقای شرفی ابورسول نیسی و علی ساکی علیوی خانم بختیاری اقای محمودی فر و خانم دیگری که معلم کلاس پنجمیها بود و اصالتا اهل اذربایجان بودند بسیار خانم محترم و عاشق درس دادن و زحمتکش بود معمولا کلاس پنجمی ها خیلی شلوغ می کردند و صدای شوخی و کتک کاری انها نظم مدرسه را بهم می ریخت ولی تا اقای شمسیان می امد یا سرو‌کله خانم معلم پیدایش می شد بجز صدای نفس انها چیز دیگری شنیده نمی شد . در خاتمه از خداوند منان در این روز مبارک به همه انهایی که حقی گردن ما دارند این سفیران علم ودانش که سالها گچ خوردند تا ما کج نرویم بر کتاب و مشق ما خم شدند تا ما راست قامت بمانیم را درپناهت نگه دار و به انهایی که پیش شما و تحت رحمتت قرار گرفتند جنات برین عطا بفرما .