ایستاده در اتوبان!

هاشم سعدی مجد : یک ماهی میشد کنار جاده اهواز_ملاثانی او را می دیدم.‌ حدود یک کیلومتر مانده به مویلحه، در شانه خاکی راه، با کمک چند گونی آبی رنگ و چوب هایی که ستونشان بود، موکبش را علم کرده بود. روزهای اول قیافه غلط اندازی داشت. این را امروز خودش هم می‌گفت. گفت اوایل […]

هاشم سعدی مجد : یک ماهی میشد کنار جاده اهواز_ملاثانی او را می دیدم.‌ حدود یک کیلومتر مانده به مویلحه، در شانه خاکی راه، با کمک چند گونی آبی رنگ و چوب هایی که ستونشان بود، موکبش را علم کرده بود. روزهای اول قیافه غلط اندازی داشت. این را امروز خودش هم می‌گفت. گفت اوایل که موکب زدم، ماشین ها که رد میشدند، فکر‌‌ میکردند زنی بی خانمان هستم و کپرنشینم!

خانم حسیبه عظیمی یا آنطور که همسایه هایش در شیبان صدایش میزنند، ام علی، از یوم العباس امسال (هفتم محرم) تا همین امروز، در زمین پدری اش کنار جاده اهواز_ملاثانی موکبی برپا کرده و از رهگذران پذیرایی می کند. میگفت روز اول را با یک قابلمه شله زرد شروع کرده و امروز که بیشتر از یک ماه گذشته، سیل غذا و نذورات از روستاهای اطراف و عابران شناس و ناشناس به دستش می رسد و توزیع می‌کند.

موکبش گذرگاه اصلی مسیر مشایه نیست و مهمانانش اغلب کارگران و کارمندان ادارات، شرکت ها و زمین‌های کشاورزی اطرافند، که در مسیر تردد روزانه شان، مهمان ام علی و همسرش می شوند. کنار پیرمرد و پیرزن یا چای و قهوه اول صبحشان  را می نوشند، یا خستگی کار روزانه را با لیوان آب خنک و شربت از تن درمی آورند.

ام علی موکبش را به نام حضرت “ابوالفضل العباس (ع)” متبرک کرده، ولی وقتی از حجم کمک های دولتی و مردمی اسم می برد، ناخودآگاه یاد ” جشن عاطفه ها ” افتادم که هرکسی، هر چه در توانش بود تقدیم می کرد. میگفت ایده برپایی موکب را پارسال دو روز بعد از اربعین با فرماندار وقت مطرح کرده و در این راه کمک های خوبی به او شده. برای زمین موکب، خاک لازم داشته که شهردار ملاثانی تامین‌کرده و با لودری که از یکی از شرکت های اطراف فرستادند، آن را تسطیح کرد. روزهای اول نه برق داشتند و نه سقف درست حسابی. از اداره برق آمدند، برق را وصل کردند و داربست و سقف چوبی را هم چند نفر از پرسنل نیروگاه رامین بصورت خودجوش و داوطلبانه زدند. آنطور که پیرزن تعریف می کرد بودنش اینجا چندان بی دردسر هم نبوده. شکایتش را کرده بودند تا موکب را جمع کنند و فقط با حمایت فرمانده فراجا بود که ماندگار شد. بماند که چند اسم دیگر از رهگذران و مردم شهرها و روستاهای اطراف را نام برد که به او کمک کرده بودند ولی نه خودش آن ها را می شناخت نه من!

در موکب ام علی رونق آنچنانی نمی بینی ولی تا دلت بخواهد صفا هست. ترکیب بوی چای و قهوه دم کرده اول صبح با خاک نمناک اطراف موکب، طراوت و اصالت محیط روستایی را تداعی می کند. اگرچه زمین را با دو تکه قالیچه و گونی هایی که بهم وصله کرده، پوشانده است، ولی باز قسمت های خاکی موکب بیشتر به چشم می زند! کولر آبی از نفس افتاده در هوای شرجی که نه زورش به گرمای روز میرسد و نه به پشه کوره های شب! تنها وسیله سرمایشی آنهاست.‌ پیرمرد پاهایش را نشان داد که از پشه کوره ها چطور زخمی شده اند. با این همه مشقت، ام علی تنور گلی ساخته و با نان گرم و تازه از مهمانانش پذیرایی می کند.

توصیفاتی که رفت، روایتی است از ارادت بانویی بلند همت و آزاده طبع که به عشق مولایش حسین (ع) در این اتوبان خیمه زده است. ام‌ علی امروز اینجا ایستاده و می‌گوید آرزویی ندارد جز اینکه سال بعد موکبش را بزرگتر کند. خدا را چه دیدی، شاید روزی برسد سرتا سر این اتوبان _  حتی اگر گذرگاه اصلی مشایه نباشد _ از مواکب حسینی پر شود. عشق حسینی ناب است؛ اصل و فرع ندارد!