مرگِ جامعه‌شناس

دکتر لفته منصوری : دیروز عصر استاد دکتر احمدعلی حسابی خبری کوتاه، بُغض‌آلود و پُراندوه درباره‌ی مرگ حیرت‌زا و بُهت‌آور استاد دکتر عبدالرضا هاشمی در گروه دکترای دانشجویان دانشگاه شوشتر منتشر کرد. همه‌ی ما که این خبر را دیدیم شوک زده شدیم و هم‌اکنون وضع و حال خوبی نداریم. استاد دکتر عبدالرضا هاشمی، استادی متین، […]

دکتر لفته منصوری : دیروز عصر استاد دکتر احمدعلی حسابی خبری کوتاه، بُغض‌آلود و پُراندوه درباره‌ی مرگ حیرت‌زا و بُهت‌آور استاد دکتر عبدالرضا هاشمی در گروه دکترای دانشجویان دانشگاه شوشتر منتشر کرد. همه‌ی ما که این خبر را دیدیم شوک زده شدیم و هم‌اکنون وضع و حال خوبی نداریم.
استاد دکتر عبدالرضا هاشمی، استادی متین، آرام و گُزیده سنج است. در کلاس درس به دانشجو بها می‌دهد که ابراز وجود کند، به نقد او گوش می‌دهد، خود را علامه‌ی دهر نمی‌پندارد! از اینکه حرف جدیدی از دانشجویانش بشنود، خجالت نکشیده و عصبانی نمی‌شود! اما مستند طلب است، رفرنس خواه است، از دانشجو می‌خواهد که مرجع و مأخذ حرف خود را بگوید. در دعواهای غیرعلمی و دانشگاهی گروه، دانشکده و دانشگاه شرکت نمی‌کند؛ مانند محل سکونتش در شوشتر در حاشیه‌ای از شهر که برای یافتنش کاری از لوکیشن هم بر نمی‌آید! باید او سر نبش پارک کوچک کنار کوچه‌ی خانه‌اش بیاید و منتظرت بماند، مبادا راه را گُم کنی و فرم رساله‌ای، مقاله یا کتابی را از تو بگیرد یا به تو بدهد و تعارفی به منزل و احترامی و آرامشی که از این دیدار نصیبت می‌شود.
استاد دکتر عبدالرضا هاشمی داور اول داخلی رساله‌ی دکتری این‌جانب با عنوان «مطالعه‌ی تبارشناسی جریان‌های سیاسی و رابطه‌ی آن با قرائت‌های مختلف دینی پس از انقلاب اسلامی» بود.
نظریه‌ی اصلی بکار گرفته شده در این رساله، نظریه‌ی تحلیل گفتمان لاکلاو و موفه بود، اما من می‌دانستم این نظریه اگرچه ارجاعات زیادی به معنا و نشانه دارد، ابزاری برای تحلیل‌های معنایی ندارد و این شاید اصلی‌ترین نقطه‌ی ضعف نظریه‌ی فوق باشد. در حقیقت برای نشان دادن منازعات معنایی میان جریان‌های سیاسی ضرورتاً باید به متونی مانند مطبوعات، کتاب‌ها و سخنرانی‌ها مراجعه کنم، اما این نظریه فاقد روشی برای تحلیل متن است. لذا من از نظریه‌ی فرکلاف به‌عنوان نظریه‌ی مکمل استفاده کردم و چون این نظریه ریشه در زبان‌شناسی دارد و ابزار کارآمدی برای تحلیل متن دارد، کار تحقیقی مرا کامل کرد؛ اما دکتر هاشمی اصرار داشت باز کار شما کافی نیست و باید از نظریه‌های اجتماعی دیگری در پیشبرد موضوع تحقیق استفاده کنی!
به دو دلیل حرف استاد درست است: یک اینکه، در تحلیل گفتمان انتقادی که نورمن فرکلاف یکی از نمایندگان اصلی‌اش بود بر نقش «قدرت» و «ایدئولوژی» به‌مثابه‌ی شرایط فرامتنی مؤثر بر تحلیل گفتمانی تأکید می‌ورزید و دیگر اینکه در روش فرکلاف در مرحله سوم پس از توصیف و تفسیر، مرحله‌ی تبیین محقق نیاز به نظریه اجتماعی دارد. اینجاست که دکتر هاشمی اصرار داشت که کار من ناقص است؛ اما من که روحیه‌ی این استاد را خوب می‌شناختم با این استدلال که در روش لاکلاو و موفه «قدرت» و «ایدئولوژی» فرامتنی نیستند و درون‌متنی هستند، بنابراین در ظل و ذیل گفتمان هستند و نه خارج از آن و اینکه اساساً من از نظریه‌ی فرکلاف به‌عنوان نظریه‌ی کمکی و تکمیلی استفاده کرده‌ام؛ وارد مباحثه‌ی سه الی چهارساعته با او در دفتر کارش شدم. همچنین سه کتاب «تحول گفتمان مجمع روحانیون مبارز در جامعه پسا انقلابی ایران» از سعیده امینی؛ «قدرت، گفتمان و زبان؛ سازوکارهای جریان قدرت در جمهوری اسلامی ایران» اثر سید علی‌اصغر سلطانی و «منازعات گفتمانی در انقلاب اسلامی» تألیف حسینعلی قجری که ازقضا رساله‌های دکترای آن‌ها بوده را که مانند من از روش ترکیبی استفاده کرده بودند، با خود بردم و در پایان این گفتگوی علمی که گاه به مشاجره پهلو می‌زد، استاد پذیرفت که روش من بدون ارجاع به نظریه‌های اجتماعی ثانوی، کامل است. باور کنید کل رساله‌ی دکتری یک‌طرف و این چالشی که استاد دکتر عبدالرضا هاشمی برای من ایجاد کرد، یک‌طرف در دقت پژوهی و امکان‌سنجی نظریه‌های علمی برای من مفید و آموزنده بود.
من برای تسلیت به خودم، دوستان و دانشجویانی که در محضر این استاد فرزانه و فروتن یاد گرفتیم و به دیگر استادان و همکاران این استاد گران‌قدر که عمرشان طولانی باد، به آیه ۳۰ سوره‌ی مبارک کهف ایمان‌دارم که پاداش استاد دکتر عبدالرضا هاشمی هرگز تباه نخواهد شد:
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند [پاداششان داده خواهد شد] زیرا ما پاداش کسانی را که کار نیکو کرده‌اند، تباه نمی‌کنیم.همچنان در مرگ یکسان می‌رویم / نیم در خسران و نیمی خسرویم[۱]روحت شاد استاد دکتر عبدالرضا هاشمی چون خسروان به‌سوی پروردگارت شتافتی!

 

پانوشت:
[۱] – مثنوی معنوی، دفتر سوم، بیت ۳۵۱۶.