قلم را نیازی به روز گرامیداشت نیست، بستر و فضایی بباید تا آفرینش رقم بخورد

هادی حزباوی : قلم اصیل دنبال رفع ابهام و آشکاره ساختن است، این امر نیز پیوستهِ کنشی معرفت گرایانه است تا فرارفتن و آفرینش انسانی را به رخ بکشد. قلم را نیازی به روز گرامیداشت نیست، بستر و فضایی بباید تا آفرینش رقم بخورد._ قلم توتم من است(۱) و قلم چنین و چنان است و […]

هادی حزباوی : قلم اصیل دنبال رفع ابهام و آشکاره ساختن است، این امر نیز پیوستهِ کنشی معرفت گرایانه است تا فرارفتن و آفرینش انسانی را به رخ بکشد. قلم را نیازی به روز گرامیداشت نیست، بستر و فضایی بباید تا آفرینش رقم بخورد._

قلم توتم من است(۱) و قلم چنین و چنان است و دیگر مجیزگویی ها در باب قلم!! که اینهمه اگر به بسط آنچه آزادی می خوانمش و به کشف آفاق جدید بشری راه نسپارد، کلیشه ای بیش نمی دانم چرا که قلم بماهوقلم از چنان موهبت و مشخصه بخصوصی برخوردار نیست. آنچه قلم را قلم ساخته آگاهی افزایی و امکان آفرینش انسانی است، در حالی که با همین قلم و با بی شمار نوشته هایی که دیده ایم و خوانده ایم نیر تحمیق ها و ارتجاع ها و تحریف آنچه اصیلمند است صورت گرفت؛ چنانکه تاکنونم آنچه می بینم خاصه در این سامان را فاصله ای فراخ است با آشکارگی قلم!!! تا چه برسد به اینکه باورمند آن باشیم که کنشی معرفت گرایانه در آن نیز دخیل است!!!

با این همه؛ اما باید به بسط آنچه از قلم اصیل مراد داریم همت گماریم. بیان شد که قلم اصیل دنبال رفع ابهام و آشکاره ساختن است که این امر نیز پیوسته کنشی معرفت گرایانه است تا فرارفتن و آفرینش انسانی را به رخ بکشد! باری؛ غایت قلم اصیل و کنش معرفت گرایانه همان *آفرینش* است.

آفرینش خود یکی از امکان های نهفته در هیئت وجود است؛ وجودی که به تعبیر هایدگر ماهیتش نِهشته در اگزیستانس اوست.(٢)
از منظر وجودگرایان انسان تنها موجودی است که پیش از وجود یافتن یا پا به عرصه گیتی گذاشتن، ماهیت و ذاتش متعین نیست. هرگونه تعریف و تحدید و تعیّن پس از وجود یافتن عیان می شود آنهم بعد از کنش ورزی وجود؛ که بیان می کنیم یا انسان ظالم و جاهل است یا صالح و صلح باور…

موجز آنکه این وجود یا هستنده یا انسان خود بدست خویش از ذات و ماهیت خود رونمایی می کند آنهم عطف به کثرت امکان های مستتر در هیئت وجود! دقیقتر آن است که بگوییم وجود را امکان های بالقوه زیادی فرا گرفته اند که بالفعل شدنشان منوط به شرایطی است.شرایط همان فضا و بستر نوشتن و فرارفتن تا آفرینش است.

آفرینش بدین معنا که اگر خداوند براساس فهم یونانیان باستان؛ هستی را بواسطه لوگوس آفرید و جهان و کراتی که امروزه می شناسیم را بنیاد نهاد، نویسنده نیز بواسطه همین کلمات نیز می تواند آفاق و افق های جدیدی در هستیِ پیرامون را جهت بهبودی وضع خویش و هم گنانش را با کلمات که زاده درک بالا و آگاهی بخشی اند را رقم بزند و خالقی باشد که انسان را از مرحله ای از زیست و حیاتی که زیبندهِ او نیست را به نقد و چالش بگیرد و تسهیل بخش مرحله ای در خور شأن والای انسانی را رخصت بالیدن دهد.
ناگفته نماند تدبیر و تمهید بستر چنین آفرینشی نیز خارج از آفرینشگری انسانِ قلم بدست و نویسنده نیست لیک لازمه تدبیر این بستر، شهامت و تفکر متاملانه است.

*که “هر کس می تواند راه تفکر متأملانه را به شیوه خاص خود و در حدود خاص خود دنبال کند. چرا؟ چون آدمی موجودی متفکر، یعنی موجودی اهل تأمل، است. هم از این رو، تفکر متأملانه به هیچ وجه نیازمند دورپروازی نیست. همین قدر بسنده است که بر آنچه نزدیک ماست درنگ و مداومت ورزیم و در آنچه از همه چیز به ما نزدیک تر است تأمل کنیم؛ یعنی تأمل کنیم در آنچه همبسته ماست، همبسته هر یک از ما، همین جا و هم اکنون، در همین بخش از زمینِ زادبوممان، همین حالا، در همین ساعتِ حاضری در تاریخ*.”(٣)

 

 

—————————-
پانوشت:

۱. -قلم توتم من است- از متن کتاب توتم پرستی نوشته دکتر علی شریعتی.

٢. مارتین هایدگر، ترجمه سیاوش جمادی، (۱٣٨٩)، هستی و زمان، چاپ چهارم، ص۱۴٨.

٣.مارتین هایدگر، ترجمه سیاوش جمادی، (۱٣٩۱)، متافیزیک چیست؟، چاپ هفتم، ص ۱۱۰.