چرا بی عرضه تر ها طمع بیشتری به قدرت دارند؟‎دکتر محمد بهروزیه

اگر یک نماینده ی مجلس، یک عضو شورای شهر، یک فرماندار، رییس کلانتری، نیروی انتظامی، دادگستری، شهردار منطقه، شرکت بیمه، صنف میوه فروش و هر تشکل دیگری که بخشی از « قدرت را به نمایندگی از مردم » در دست دارد بداند و احساس کند که در صورتی که به وظیفه ی خود درست عمل […]

اگر یک نماینده ی مجلس، یک عضو شورای شهر، یک فرماندار، رییس کلانتری، نیروی انتظامی، دادگستری، شهردار منطقه، شرکت بیمه، صنف میوه فروش و هر تشکل دیگری که بخشی از « قدرت را به نمایندگی از مردم » در دست دارد بداند و احساس کند که در صورتی که به وظیفه ی خود درست عمل نکند، با تجمع اعتراضی مردم روبرو خواهد شد از آن به بعد:

الف)دیگر « هر کس هر کس » جرات قبول مسوولیت نخواهد کرد زیرا می فهمد که « رییس » شدن مساوی است با « لزوم پاسخگو بودن در برابر خود مردم »

ب)حاکمیت نیز مجبور خواهد شد برای سپردن مسوولیت ها، سراغ نخبگان در همان رشته برود و دیگر کمتر خواهیم دید که مثلا فردی را از « اداره ی راه آهن » به سمت « ریاست دانشگاه پیام نور کشور » بگمارند. ویا از این قبیل…

……………………………………

بسم الله الرحمن الرحیم

شنیده ایم که زمانی از « ماهاتمیر محمد » دلیل موفقیت او و پیشرفت سریع کشورش را پرسیده بودند و او در پاسخ گفته شبیه چنین جمله ای گفته بود که: « ما ملتی دارای « هوشی متوسط » هستیم ولی کارهای بزرگ کشورمان را بدست نخبگان و افراد با استعدادمان سپرده ایم و به آنان اعتماد می کنیم»

۱-سال ها است در محیط دانشگاهی وقتی نگاه می کنم می بینم که استادان برخی از رشته های پر طرفدارتر که بر همین اساس، زمینه ی انجام کار تخصصی «پر درآمد تر» و «مورد قبول تر» را نیز دارند، کمتر سراغ پذیرش مسوولیت های دانشگاهی و حتی سیاسی می روند. برای نمونه در دانشکده ی حقوق دانشگاه آزاد مشهد، استادان حقوق نه حاضرند «مدیر گروه شوند» و نه « برای تدریس بیشتر » رقابت می کنند.

گمان می کنم که در برخی رشته های پرطرفدار دیگر نیز همچون: «معماری» «چشم پزشکی یا ارتوپدی و …» کسانی که دکتری این رشته ها را دارند نیز به کار تخصصی خود مشغولند و موفق… اما برخی دارندگان مدارک برخی از رشته های « با کاربرد کمتر» و یا «غیر ضروری تر» به دلایلی، از مشتریان دائمی رقابت های سیاسی و انتخاباتی هستند…! و اگر مدارک مسولین نظام! را بررسی بفرمایید متوجه این اختلاف تخصص ها خواهید شد.

هنگامی که از آن بخش از نخبگان جوان کشور – که در بهترین رشته های دانشگاهی پذیرفته شده اند – خواسته می شود که «برای نمایندگی مجلس» و یا «پذیرش سمت های دولتی» وارد رقابت شوند، لبخند می زنند و در پاسخ می گویند که «فضای کاری خودشان را دوست دارند» و «حوصله ی درگیر شدن در فضای ناسالم رقابت سیاسی را ندارند»

۲- اما چگونه می توان این فضای بسته ی سیاسی را کمی تغییر داد؟ فضایی که وقتی وارد آن می شوی با « رانت های گسترده » و « ویژه خواران و ویژه خواهانی » روبرو می شوی که هممچون « زالو » به « شاهرگ های مرتبط به قدرت » چسبیده اند و از آن ارتزاق می کنند. کسانی که برای خارج کردن رقیبان از صحنه ی رقابت «هرگونه دروغ و تهمت» را «روا» می دانند. و چنان فضایی ایجاد کرده اند که بجز « خودشان و امثال خودشان» فرد دیگری جرات ورود به این صحنه و بازی خطرناک به ظاهر سیاسی! را پیدا نمی کند. کسانی که از « رانت و انحصار اطلاعات محرمانه ی خود » از مصوبات آتی مجلس و دولت، « میلیاردها » تومان را « در یک شب » در کنار « حامیان انتخاباتی خود » به جیب می زنند و « فسادی فراگیر » را در « بدنه ی دولت » دامن زده و می زنند. کسانی که «اگر پست مدیریتی آنان را از آنان بگیری عرضه ی هیچ کار دیگری بجز ریاست را ندارند و به نان شبشان محتاج می شوند…!»

واقعا «داروی درمان این نابسامانی» چیست؟

پاسخ این سوال به مدد مقاله ی ارزشمند جناب ایلیا سالار: همه کسانی که در مرگ سرباز وطن مقصرند که در سایت الف امروز خواندم دوباره در ذهنم جرقه زد و انگیزه ی لازم برای نوشتن این یادداشت را پیدا کردم. در بخشی از این مقاله و پس از اشاره به کوتاهی و گناه «دولت، حکومت، نیروی انتظامی، سپاه، روحانیت، رییس جمهور روحانی و … آمده است که «تک تک مردم ایران ؛ بدون شک، خون هر کدام از گروگان ها که به شهادت برسند، بر گردن یکایک مردم ایران می باشد. زمانی که مردم ایران در مقابل چنین خطاهای مکرری، در مقابل تمام عواملی که پیش تر به آن اشاره شد، بدون هیچ احساس مسئولیتی سکوت اختیار کرده اند، با این کارشان زمینه را برای به خطر افتادن جان این مرزبانان با دستان خودشان فراهم نمودند.

گاهی سکوت و تحمل مردم را نشانه صبر و وفاداری یک ملت تعبیر می کنند، اما در مواردی مانند حادثه مورد بحث، نه نتها شرافتی در این سکوت وجود ندارد، بلکه ظلم بزرگ و مستقیمی است که ملت ایران در قبال سربازان کشور خود روا کرده اند. اگر پس از بروز اولین حادثه از این نوع، مردم، مرزبانی ناجا را تحت فشار قرار می دادند که از سربازان وظیفه برای مرزبانی، آن هم در خطرناک ترین مرزهای ایران استفاده نکند؛اگر مردم ایران از سپاه و ارتش می خواستند که با توجه به امکانات گسترده خود امنیت مرزهای شرقی را تامین نمایند؛ اگر مردم ایران از سازمان نظام وظیفه می خواستند که در خصوص امر مقدس سربازی رضاخان، در دوران صلح تجدید نظر نمایند، همانگونه که بسیاری از کشورهای دنیا این کار را انجام دادند؛ اگر مردم ایران به رسانه های داخلی – روزنامه ها، خبرگزاری ها، رادیو و تلویزیون فشار می آوردند که به این موضوع بپردازند؛ اگر مردم ایران از دولت روحانی، در کنار رفع تحریم ها و بهبود وضعیت اقتصادی، تغییر سیاست های مرزبانی کشور را طلب می کردند؛ اگر مردم ایران از علمای خود می خواستند که اختلافات را کنار گذاشته و زیر نام خدای واحد، پیامبر واحد و کتاب واحد با یکدیگر به وحدت برادرانه برسند؛ اگر مردم ایران آنقدر احساس مسئولیت می کردند که فراتر از یک لایک در فیس بوک قدمی در این زمینه بردارند مطمئنا شاهد چنین رخدادهای ناگوار و مکرری در کشور نبودیم.

آری،دستان تک تک ما، مردم ایران به خون اولین شهید این گروگان گیری،جمشید دانایی فر ۲۷ آغشته است. امشب در هنگام خواب، با وجدانی آسوده و خالی از گناه، به این موضوع فکر کنیم که چه کارهایی می توانستیم برای جمشید دانایی فرها انجام دهیم، اما بی هیچ احساس مسئولیتی، سکوت و بی اعتنایی را در پیش گرفتیم…

۳- در«اصل ۲۷ قانون اساسی» و در قسمت مربوط به «حقوق ملت» برای مردم «حق برپایی تجمعات اعتراضی» به رسمیت شناخته شده که بر اساس آن مردم بدون نیاز به اخذ مجوز راهپیمایی حق «بر پایی اجتماعات اعتراضی بدون حمل سلاح را دارند»… -البته در بخش دیگری از قانون اساسی نیز مراجعه ی مستقیم به آراء ملت به عنوان روشی توصیه شده درتصمیم گیری های مهم و سرنوشت ساز همچون «انرژی هسته ای» ، «جنگ یا صلح» ،«یارانه» و … نیز پیش بینی شده است که تا کنون مورد استفاده ی حاکمیت قرار نگرفته است… «اصل ۵۹ در مسایل بسیار مهم اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ممکن است اعمال قوه مقننه از راه همه ‏پرسی و مراجعه مستقیم به آراء مردم صورت گیرد.»-

کاملا معتقدم که اگر اصل ۲۷ قانون اساسی – البته به درستی و بدون حاشیه و سوء استفاده ی سیاسیون -توسط مردم احیا شود، دیگر هر «فرد نالایقی»، «طمع رسیدن به قدرت» جهت دارا شدن حق استفاده از «مصونیت قدرت» را در سر نخواهد پروراند. سال ها است که همه می دانیم که روند «دموکراسی» در ایران یک سویه است. یعنی مردم را تنها در مرحله ی انتخابات وارد صحنه می کنیم. پس از آن برخی از اعضاء «شورای شهر» یا «نمایندگان مجلس» -نیز همچون یک کارمند عادی اداره که وقتی استخدام می شود دیگر «خدا را هم بنده نیستند» – و معمولا دیگر مسولیت جدی و بار پاسخگویی مستقیمی را در قبال مردم احساس نمی کند، البته بجز پاسخگو بودن در برابر همان «ویژه خواهانی» که او را برای رسیدن به قدرت «میلیاردی» هزینه کرده اند.

اگر یک نماینده ی مجلس، یک عضو شورای شهر، یک فرماندار، رییس کلانتری، نیروی انتظامی، دادگستری، شهردار منطقه، شرکت بیمه، صنف میوه فروش و هر تشکل دیگری که بخشی از «قدرت را به نمایندگی از مردم» در دست دارد بداند و احساس کند که در صورتی که به وظیفه ی خود درست عمل نکند، مردم حق دارند که علیه او مستقیما وارد صحنه شوند و او با تجمع اعتراضی مردم روبرو خواهد شد از آن به بعد:

الف)دیگر « هر کس هر کس » جرات قبول مسوولیت نخواهد کرد زیرا می فهمد که « رییس » شدن مساوی است با « لزوم پاسخگو بودن در برابر خود مردم »

ب) حاکمیت نیز مجبور خواهد شد برای سپردن مسوولیت ها، سراغ نخبگان در همان رشته برود و دیگر کمتر خواهیم دید که مثلا فردی را از «اداره ی راه آهن» به سمت «ریاست دانشگاه پیام نور کشور» بگمارند… ویا از این قبیل واگذاری های پست های مدیریتی تخصصی به افراد کاملا بیگانه با آن تخصص….!!

بعید نیست کسانی که مانع تحقق این حق از مردم – اصل ۲۷ قانون اساسی – می شوند لزوما «دلسوزان نظام نباشند» بلکه همان «مدیران ارشد نالایق و یا وابستگان به آنان باشند» که بقاء خود را در این سیستم «ناکارآمد» می دانند و مردم را تنها برای حضور هر چهار سال یک بار در «پای صندوق انتخابات» و «نمایش دموکراسی» نیاز دارند و نه برای «پاسخگویی به نیازهای واقعی ملت».

مدیرانی که واژه «نظام» را با نام «خودشان» گره می زنند و «نقد خود» را مساوی با «نقد نظام» می دانند. کسانی که با مبهم نگه داشتن مفهوم واقعی واژه های مقدسی همچون «مردم»،« انقلاب اسلامی» ، «نظام» ، «حکومت» ، «اسلام» «دین» «شهیدان میهن»، «جنگ و دفاع مقدس» و دیگر «مقدسات» و … بجای «پاسخگویی» ناشی از «دارا بودن قدرت»، همواره از «مصونیت وابستگی خود به قدرت» سود می برند…

منبع : سایت خبری الف