کاش فقط دقیقه ای از عمر ما را دارا بودند / دلنوشته ای از استاد محمد چوپان

ایکاش فقط دقیقه ای از عمر ما را دارابودندتا بتوانند *..گل خنده را بر لب کسی بنشانند *.ویا باری از دوش انسانی برگیرند *..و یا دانه ای را به دهان پرنده گرسنه ای برسانند *..و یا با جرعه ای آب ، عطش از کام تشنه ای فرو نشانند *و یا اشک از رخسارکودک بی پناهی […]

ایکاش فقط دقیقه ای از عمر ما را دارابودندتا بتوانند

*..گل خنده را بر لب کسی بنشانند

*.ویا باری از دوش انسانی برگیرند

*..و یا دانه ای را به دهان پرنده گرسنه ای برسانند

*..و یا با جرعه ای آب ، عطش از کام تشنه ای فرو نشانند

*و یا اشک از رخسارکودک بی پناهی پاک کنند…

*…و یا به عیادت بیماری روند….

*و یا بوسه ای بر دستان پدر و مادرشان بنشانند

*…و یا……ویا…….ویا…….

*آری آنچه در اختیار ماست، فرصتهایی است که از کف رفتگان،رفته است….

*چه نیکوست که امروز یادشان کنیم و از حسنات عمرمان ،بهره ای خالصانه تقدیمشان نماییم…….

*پدر،مادر و شهیدان، اولی ترند…

*سلام دوست عاقبت اندیش من…..روزگارت خوش

و فرصتهای اندک زندگانی،همواره در کف قدرشناسی و درایتت باد