دانش در برابر ژن برتر، داستان یک منطقه!

هر چه هست حقیقت، ارزش بازگفتن را دارد، نمی توان حقیقت را دید و دانست و در جایی که لازم است ساکت شد، به ویژه وقتی که می بینی ظلمی شده، ظلمی که همزمان هم شخصی توانمند را نشانه گرفته و هم در آن واحد، سازمانی نیازمند را از خدمات شخصی دانا محروم.دوره ای که […]

هر چه هست حقیقت، ارزش بازگفتن را دارد، نمی توان حقیقت را دید و دانست و در جایی که لازم است ساکت شد، به ویژه وقتی که می بینی ظلمی شده، ظلمی که همزمان هم شخصی توانمند را نشانه گرفته و هم در آن واحد، سازمانی نیازمند را از خدمات شخصی دانا محروم.دوره ای که گذشت، دوره معکوس سازی بود انگار، به شخصی که نه حضوری اجتماعی داشت و نه … منصبی هبه می کردند تنها به صرف روابطی در واقع غیرحرفه ای و حتی غیرمدنی، روابطی که زاده روابط پیشامدرن قبیله ای بود در جایی که این گونه رابطه، کارکردی تعریف شده و منطقی نداشت، هر چند که شوربختانه این امر، موضوعی متداول است و آسیبی که میزند نیز امری قطعی است، همچنانکه در دوره پیش و بعد از تصویب تشکیل یک منطقه جدید و معرفی شخصی به عنوان مدیر منطقه اتفاق افتاد.
نزدیک به دوماه از انتصاب مدیر مذکور می گذشت و منطقه تنها در اندازه یک اتاق دربسته در ساختمانی نامربوط باقی مانده بود، اتاقی که هر یکی دو هفته یک بار گشوده میشد و تنها کارمند و همزمان مدیر منطقه چندی پشت میز ریاست می نشست و بعد هم به خانه اش که نزدیک هم بود می رفت و تمام، تا آنکه شهردار وقت ضروری دید چهره ای کارآمد را به عنوان معاون مالی و قائم مقام منطقه معرفی کند.

دو روز بعد از این انتصاب، معاون جدید که دومین کارمند منطقه نیز محسوب میشد کار خود را با تشکیل دبیرخانه رسمی منطقه آغاز کرد، و منطقه در واقع بعد از دو ماه از شروع رسمی با انتصاب مدیر منطقه، با جایگیری دبیرخانه، شکل رسمی یافت، شهردار وقت علیرغم میل معاون مذکور، او را به این منطقه فرستاد و دلیلش را دقیقا توانمندی او برای تشکیل منطقه اعلام کرد، امری که بعدها نشان داد شهردار وقت در این باره اشتباه نکرده بود، اما پارادوکس و تناقض موجود این بود که در جایی که شهردار آنروز میدانست کدام یک توانمندتر است، چرا شخص توانمندتر را به عنوان مدیر منطقه معرفی نکرد؟ اینجاست که می بینیم ژن برتر چه می کند و چه اندازه می تواند ضربه بزند.موضوع توانمندی و دانایی معاون یادشده تقریبا امری متفق علیه است و هر کس که او را بشناسد در این باب با نگارنده همرای است و جالب اینکه آنانی هم که نمی شناسند با یک یا دو جلسه همصحبتی با وی، به وسعت دانش و توان او آگاه می شوند و هیچ آدم منصفی نیست که بتواند در خصوص دانش وی ان قلت بیاورد، مگر آنانی که دانش را امری غیرضرور و حتی مضر بدانند.

در این میان بازگویی یک نکته ضروری است، اینکه ایشان علیرغم دانش و توان گسترده، هیچ وقت از جمله اشخاصی که مدام اظهار فضل می کنند نیست، آدمی نیست که نادانی کسی را به رخش بیاورد و معمولا کسانی که با او همکار بودند بسیار از مردمداری و احترام به دیگران از جانب وی می گویند، اما با همه اینها، مدیر مذکور منطقه در اولین فرصت او را عزل و کسی دیگر را به جابش معرفی کرد، به راستی چرا؟

در اوان تشکیل منطقه، مدیر منطقه که در پی چیدن اتاق کار خود بود و از جهت مالی مشکلاتی وجود داشت برای ابتیاع وسایل، در نهایت ایشان با اخذ یک برگه چک شخصی از همکاری و دادن آن چک به فروشنده ای، اتاق کار خود را چید، از آن جهت ببینیم معاون وی چه کرد؛ با استفاده از پایگاه مردمیش توانست نه تنها برای خود که برای سایر معاونین و مسئولین منطقه نیز وسایل کاری و اداری را تهیه کند، بدون اینکه چک و یا سفته ای بدهد، جالبتر اینکه برعکس مدیرش، ایشان آخرین کسی بود که فضای اداریش را تحویل گرفت، یعنی سایرین و معاونین و مسئولین دیگر را که از جهت رده سازمانی با توجه به قائم مقام بودن بعد از وی بودند مرجح بر خود دانست، چرا که معتقد بود مدیر نخست باید فضای کاری همکارانش را تهیه کند نه آنکه اول و آخر فقط خود را ببیند، و این بخشی از خلقیات و رفتار ایشان بود اما بی آنکه بخواهد به قول شاملو، انکار رویه و رفتار مدیری بود که از بد حادثه و فقط به جهت قرابت ژنتیک با احدی از اعضای شورا بر چنین منصبی تحمیل شده بود، جالب آنکه هر کس به منطقه می آمد چنین حسی بدو دست میداد که چرا معاون و قائم مقام منطقه ، مدیر منطقه نشده است، جالبتر اینکه ایشان هرگز درپی تضعیف مدیر نبود و در وقتی که می توانست حتی در جهت نثبیت مدیر، فعالیت کرد چرا که ایشان اخلاقا خود را مقید می دانست ولو اینکه طرف مقابلش، اخلاق را با توجه به اعضای شورا تعریف کند.

حالا ولی مدیر منطقه بدون در نظر گرفتن همه یاریهای ایشان، بحث تشکیل منطقه که در آخر و متاسفانه به نام مدیر منطقه ثبت شد، کاری که به تمامی معاون مذکور انجام داد و در پی منفعتی نبود، فقط اینکه منطقه تشکیل شود و به مردم محروم خدمت کند و همچنین همه دانش و تجربه و توانمندی، در اولین فرصتی که یافت منطقه را از خدمات و دانش ایشان محروم کرد، مدیری که خود میداند اگر این معاون نبود، ایشان هنوز هم در همان اتاق سه در چهار، فقط عنوانی را یدک می کشید و حکمی در جیب داشت که گاهی به این و آن نشان بدهد و بگوید من مدیر منطقه ای هستم که قرار است تشکیل شود، فعلی که معاون از شود به شد تغییر داد و تبختزش و افتخارش به نام کس دیگری ثبت گردید، فقط برای اینکه دانش و توانمندی در برابر ژن برتر گویا شکست می خورد.حقیقت اما نمی تواند پنهان شود، در جایی که ابری هم هست طوفانی خواهد بود تا چهره روشنگر آفتاب را نشان دهد، این وجیزه فقط ادای دین به صاحب قلمی است که با قلم و قدم خود همیشه در پی گفتن حقیقت بود و بس، برادر و رفیقم غلامرضا جعفری.

حسین سعدونی