گفتمان نق زنی ستیزنده و بلامنازع!

دیشب به یک مراسم عروسی در تالار نسبتاً جدید و متفاوت با دیگر تالارها، در بهارستان اهواز دعوت‌شده بودیم. می‌گویم متفاوت، لطفا تعجب نکنید سقف انتظارات ما اهوازی‌ها بلند نیست! که سالن خنکی و جایی برای پارکینگ خودرو، غذایی که نیاز نباشد برای قورت دادن و راحتی الحلقوم مرتب آب و نوشابه سر بکشی و […]

دیشب به یک مراسم عروسی در تالار نسبتاً جدید و متفاوت با دیگر تالارها، در بهارستان اهواز دعوت‌شده بودیم. می‌گویم متفاوت، لطفا تعجب نکنید سقف انتظارات ما اهوازی‌ها بلند نیست! که سالن خنکی و جایی برای پارکینگ خودرو، غذایی که نیاز نباشد برای قورت دادن و راحتی الحلقوم مرتب آب و نوشابه سر بکشی و جایی به مساحت ۳×۴ مترمربع برای نماز مغرب و عشاء که نمازت قضا نشود و دستشویی؛ همین و بس! والا اهوازی چه انتظاری دارد؟ که به باغ و بوستان دعوت شود؟ یا در زیر آبشار و روی جویبار جشن بگیرد؟ اخیراً حتی غذای فاتحه‌ها به‌مراتب از غذای تالار عروسی‌های اهواز باکیفیت‌تر و لذیذتر است و تو خود حساب بقیه چیزها را بکن!

 

حداقل دیشب غذای خوبی سرو کردند و مهم‌تر اینکه همان غذا را به خانم‌ها دادند! (چون یکی از مباحث خانوادگی بعد از اتمام مراسم و انتظار قابل‌توجه آقایان در بیرون تالارهای اهواز، این است که از خانم‌ها می‌پرسند منوی غذای شما چه بوده و بعد موضوع کیفیت غذا؟! ای‌کاش برای جبران ناشکیبایی آقایان چیزی شبیه آنچه در سالن بانوان اتفاق می‌افتد اما از نوع مجاز، دولتی و بی‌خطرش! در سالن آقایان اجرا می‌کردند که اتفاقات ادامه داستان ما نیفتد!)، تالار خنک بود و برای پارکینگ خودروها پول نگرفتند و دستشویی‌ها مرتب بود، کارکنان مؤدب و چای و قهوه‌ی عربی به راه بود و برخی نمادهای سنتی در حیاط تالار چشم‌نوازی می‌کرد.

اما یادداشت من آگهی تبلیغاتی نیست؛ ادامه داستان ازاینجا به بعد است. ما یک جمع فامیلی نسبی –سببی، سه جوان و سه میان‌سال عرب و بختیاری دور یک میز نشسته بودیم. از اول مراسم تا پایان آن سنگی نبود که جابجایش نکردیم. جنبنده‌ای نبود که سُکش نزدیم. تقریباً از هیچ‌کس و هیچ‌چیز راضی نبودیم. تا دلتان بخواهد عیب و اشکال گرفتیم. انتقاد کردیم. غیبت کردیم و پدر همه را درآوردیم! هر کس از ما به‌طور شکسته‌بسته از کسی یا چیزی اظهار رضایت می‌کرد با هر منطق و علم و دانشی به‌وسیله‌ی سایر اعضای گروه مورد هجوم واقع می‌شد. هجومی مورد محور، مصداق پایه و آدرس نشان! مثلاً می‌گفتی فلان مأمور وجدان کاری دارد؛ ده نفر بی‌وجدان نشانت می‌دهند! می‌گویی فلان سیاست به نفع مردم است، می‌گویند تو از پشت پرده‌اش خبر نداری و پشت پرده‌اش این است و آن است! می‌گویی فلان پروژه برای مردم خیروبرکت دارد؛ شرورش را فهرست‌وار برایت می‌شمارند!

وای و امان و فغان از دست مسئولان؛ اگر بخواهی موتور جمعی از مردم را روشن کنی کافی است از یکی از مدیران استان خوزستان تعریف و تمجید بکن؛ ترجیحاً هر چه قدیمی‌تر، قدرتمندتر و شناخته‌شده‌تر باشد بهتر است، خواهی دید چه چیزهایی نثارش می‌کنند!این فقط گفتمان میز ما آن‌هم در مراسم عروسی دیشب نیست؛ بلکه این گفتمان روی همه میزها، گروه‌های مجازی و در همه‌جا جاری و ساری است. حتی میز خود مسئولانی که مورد شماتت ما قرارگرفته و می‌گیرند! مشکل کجاست؟ جامعه‌ی ما به کجا می‌رود؟ چرا در همه‌جا و حتی در یک مراسم عروسی که باید شادی و نشاط داشته باشد، آه و حسرت تولید می‌کنیم؟ چرا روی هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌توانیم توافق کنیم؟ فردا قرار است چه اتفاقی بیفتد که این‌قدر از فردا می‌ترسیم؟ آینده چیست که از آن وحشت داریم؟ چرا سازوکارهای شرعی و اخلاقی قادر به مهار جامعه نیست؟ چرا سنت‌ها و عرف نمی‌تواند کاری بکند؟ چرا علم و دانش فرضیه و نظریه‌ای برای تبیین ندارد؟ چرا تاریخ به داد ما نمی‌رسد؟

آیا آن‌گونه که همایون کاتوزیان گفته است، جامعه‌ی ایرانی ردای «جامعه‌ی کلنگی» و «جامعه‌ی کوتاه‌مدت» را پوشیده است؟ آیا ارزش‌های اجتماعی ما دچار سایش شده است؟ آیا جامعه‌ی ما دچار فرسودگی فرهنگی شده است؟جامعه‌ی ایرانی ما نیاز به مهندسی مجدد دارد؛ اما نه از نوعی که یک عده بنشینند و مانند خمیربازی بچه‌ها از آن شکل و شمایل گوناگون بسازند! جامعه با همه پیچیدگی‌ها، توهم رفتگی‌ها، رو هم رفتگی‌ها و ریشه‌ها و شاخ و برگ‌هایش باید آسیب زدایی شود. تنها و تنها سه اصل مهم برای هر نسخه‌ی اصلاح اجتماعی ضروری است. اول، کرامت انسان. دوم، کرامت انسان و سوم کرامت انسان.

اهواز – لفته منصوری