یک روزه پرخاطره و مخاطره از اورژانس بیمارستان امام اهواز!

بیمارستان یکی از جاهایی است که تقریبا دیر یا زود گذر همه به آن می افتد. خدمات درمانی هم یکی از حیاتی ترین خدماتی است که دولت باید به شهروندان ارائه بدهد. امروز 18 آذر 95 مادرم دچار درد قلبی شد و بعد از 30 سال برای اولین بار گفتم از امکانات بخش درمان دولتی […]

بیمارستان یکی از جاهایی است که تقریبا دیر یا زود گذر همه به آن می افتد. خدمات درمانی هم یکی از حیاتی ترین خدماتی است که دولت باید به شهروندان ارائه بدهد. امروز 18 آذر 95 مادرم دچار درد قلبی شد و بعد از 30 سال برای اولین بار گفتم از امکانات بخش درمان دولتی استفاده کنیم و این شد که بیمارم را ساعت 9 شب به بیمارستان امام خمینی اهواز بردم. بزرگترین و به اصطلاح مجهزترین بیمارستان استان! از در که وارد شدیم تریاژ بجای اینکه ما را به بخش اورژانس قلب ارجاع دهد به بخش اورژانس حاد ارجاع داد.

img-20161210-wa0041

چشمتان روز بد نبیند همزمان با ما چند نفر چاقو خورده مواد کشیده اوردند که هی از تخت بلند میشدند و عربده میکشیدند البته کسی هم به آنها رسیدگی نمیکرد. مریض قلبی ما هم روی برانکارد، وحشت زده و مبهوت منتظر اقدامات درمانی. خلاصه بعد از نیم ساعت یک نوار قلب و یک فشار از مریض گرفتند و نمونه آزمایشگاه را دستمون دادند و پس از گذشت حدود 2 ساعت بالاخره یک سرم TNG به بیمارمون وصل کردند اما گفتند باید بسته باشه تا بیمار به بخش اورژانس قلب منتقل شود. بیمار رو به هر زحمتی بود ساعت 11 با برانکارد به بخش اورژانس قلب منتقل کردم. در آنجا هم یک ساعت گذشت و به غیر از نوار قلب جدید اقدام درمانی انجام نشد. بنده هم که قبلا کادر درمان بودم خودم را معرفی کردم و از پرسنل بخش خواهش کردم که با توجه درد شدید قلبی بیمارم اقدامات درمانی برای وی شروع شود. همچنین گفتم: قرار بود سرم TNG به محض ورود به بخش اورژانس قلب شروع شود و شما میدانید این سرم مهمترین درمان دردهای قلبی برای پیشگیری از سکته قلبی است.

اما متاسفانه در جواب گفت: نه ما کاری به دستور پزشک بخش اورژانس حاد نداریم و باید پزشکمون بیاد مجددا ویزیت کند. یعنی این دو ساعتی که در بخش قبلی بود پشم!!! بالاخره پس از 45 دقیقه پزشک آمد و دستور و اولین اقدام درمانی پس از گذشت بیش از 3 ساعت از ورود به بیمارستان شروع شد. برای بیمار پتو و بالشت خواستم در جواب گفتند بالشت نداریم ولی یک پتو به ما دادند. باید پتوهای بخش اورژانس را از نزدیک دید واقعا وضع اسفباری دارند و تا قبل از این فکر نمیکردم که در افریقا هم بشود لنگه این پتو را پیدا کنم!!!. البته حیفم آمد عکس یادگاری از آن پتو نگیرم که در تصویر مشاهده میکنید. این پتو گویی مربوط به ایام جنگ تحمیلی بوده زیرا که تمام کرک و پشم خود را از دست داده بود.

صندلی همراه هم در بخش به اندازه کافی نبود و مجبور شدم یواشکی صندلی یکی از بیمارانی که همراه نداشت را بردارم. روی صندلی که نشستم و تکیه دادم یک لحظه پشتی صندلی به عقب برگشت و کم مانده بود ”ضربه مغزی” شوم! نیم ساعت که از شروع کار سرم گذشت نگاه کردم دیدم سرم دارو متوقف شده! یعنی تا ساعت 1 شب عملا هیچ درمانی شروع نشده بود. به آنها اطلاع دادم و رفتم دنبال جواب آزمایشش. جواب آزمایشها را که گرفتم دیدم در یکی از برگه های آزمایشگاهش نوشته بود ”فاقد نمونه!”. هیچی دیگه گفتند باید مجددا نمونه بگیریم. از وضعیت سرویس بهداشتی که کل بخش یک توالت کثیف و داغون بیشتر نداشت دیگر چیزی نگویم.

جالب است در کل این بخش اورژانس قلب فقط یک روشویی آن هم در همان دستشویی وجود داشت و شما برای شستن لیوان یا ظرف هم مجبورید بوی تهوع آور آن توالت را تحمل کنید!!!حدودای ساعت 2 شب بیمارم کم کم دردش کمتر شد و 5 دقیقه ای بود که به خواب فرو رفت. یهویی صدای مهیب افتادن یک میله فلزی روی سرامیک آمد که من و بیمارم یک متر از جا پریدیم! کارگر نظافت چی ساعت 2 نیمه شب آمده بود که بخش را تمیز کند!!! تمام همراهها را هم بیرون کردند. نیم ساعت گذشت و برگشتیم توی بخش، دیدم سرم از دست بیمارم در آمده و همین طور خونریزی میکند. به پرستار گفتم یه چیزی هم طلب کارم شد و گفت تقصیر شماست که نبودی! بعد که گفتم نظافت چی ما رو بیرون کرد گفت اصلا تقصیر بیماره! نباید تکان بخوره!.

حالا همون پتوی ننه مرده هم که در وصفش گفته بودم خونی شده بود. از پرسنل بخش یک پتو دیگر خواستم گفتند همین یکی بود و دیگر نداریم. این شد که ساعت 3 نصفه شب ماشینم را سوار شدم و به سمت رفتم خانه روانه شدم که بالشت و پتو و هر چی یک موجود زنده نیاز دارد بیارم، چونکه در این بیمارستان غیر از در و دیوار و تخت دیگر همه چیز را باید خودتان تهیه میکردید. ساعت 4 صبح برگشتم و تکلیف بیمارمان را پرسیدم گفتند پزشک دستور انتقال به سی سی یو را داده اما فعلا جا نداره و باید همینجا بمونه!!! الان هم که ساعت 3 روز بعد است هنوز در اورژانس قلب هستیم در انتظار فرج امام زمان!!! هیچی دیگه آخرش به درگاه باری تعالی توبه کردم و قول دادم که دیگر اصلا به دولت زحمت ندهم و قبل از مریض شدن وام بگیرم تا بتوانم از مضرات درمان دولتی در امان باشم!!!

حمید عبودی