آنجا که پلیس پاییز را به بهار وصل می کند! / دکتر محمدجواد دانش

افتادن لیوان بر کف آشپزخانه مرا ازخواب دومی که در آن غرق بودم بیدار کرد. صبحانه ای که برای بیش از یک نفر تدارک شده بود مرا فهماند که رساندن فرزندم در اولین روز تحصیلی بر من محول شده است.آمادگی مابرسرعت لحظاتی که می گذشتند مطابق بود. وقتی به حیاط خانه پا گذاشتیم نسیم خنک […]

افتادن لیوان بر کف آشپزخانه مرا ازخواب دومی که در آن غرق بودم بیدار کرد. صبحانه ای که برای بیش از یک نفر تدارک شده بود مرا فهماند که رساندن فرزندم در اولین روز تحصیلی بر من محول شده است.آمادگی مابرسرعت لحظاتی که می گذشتند مطابق بود. وقتی به حیاط خانه پا گذاشتیم نسیم خنک هوای پاییزی رسما شروع شده بود. نمیدانم هوای دلپذیر و یا گام های زیبای فرزندم، سنگینی باری که محتوایش حرارت و گرما بود رااز کتف هایم زدود و سبکی با طراوتی را بر وجودم حاکم ساخت.

student

پسرم انگار می دانست که امروز برای خواهر کوچکش روز دیگری است وماشین پژوی یخچالی رنگش را شسته بود وبا لونگ قرمز رنگ آب بندی شده اش که اکنون آیینه بغل راننده را پوشانده بود ماشین را برق انداخته بود. دلم هوای سوار شدن بر ماشینش را کرد و از رفتن با ماشین خودم منصرف شدم. سویچ را که چرخاندم آهنگ سلمه یا سلومه ی زهور احسین با آن حنجره دلنشینش پرده گوش هایم را نوازش داد وبر آن لحظات زیبا افزود.هنوز دو خیابان را پشت سر نگذاشته بودم که چشمم به پیراهن سفید هایی افتاد که مسیر را مملو از وجودشان کرده بودند. همیشه دیدن آنها استرس ناشی از نبستن کمربند را بر روحم مستولی می کرد ولی امروز این احساس را نداشتم، شاید بیدار شدن اینان قبل از من وحضور مهربانانه ی آنها ترسم را از بین برده بود، هرچه جلوتر می رفتم و به مرکز شهر می رسیدم تعداد آنها بیشتر می شد، چشم هایشان که همیشه قبض جریمه را تداعی می کرد

مهربان بود و وقتی قدم های یکی از افسران را دیدم که به سمت راننده ای که در درون ماشینش بود می رفت محبت قدم های فرزندم را احساس کردم.آری در این تکاپو و نشاط فرزندان مان که سال جدید تحصیلی را شروع می‌کنند باید از کسانی قدر دان باشیم که امنیت را به شکل دیگری برای آنها به ارمغان می آورند و با حضورشان پاییز را به بهار وصل می کنند.بیایید به فرزندان مان بیاموزیم که در دومین روز مدرسه به پاس قدم های استوار وخستگی ناپذیری که در خیابان ها امنیت را برای آنها به ارمغان می آورند یک شاخه گل هدیه دهیم تا بدانند چشم های محافظت کننده و مهربان آنها بی پاسخ نخواهد ماند.پاینده باد جامعه ای که به سمت مهربانی و انجام صادقانه وظایف پیش می رود.

دکتردانش
پزشک و فعال اجتماعی