فیاضی :دلبستگی به دنیا اساس تمام نابسامانی های اجتماعی و سیاسی است/چه بسیار کسانی که به طمع قدرت فرزندان و پدران خویش را قربانی کردند

حضرت علی (ع) اساس حکومت را برپا داشتن و احقاق حق و از بین بردن باطل می داند اما متاسفانه در دنیای ما جنگ قدرت و دستیابی به ثروت و منزلت های اجتماعی و سیاسی مبنای اساسی رقابت برای رسیدن به پست ها و مقام ها قرار گرفته است.چه بسیار کسانی که به طمع قدرت […]

حضرت علی (ع) اساس حکومت را برپا داشتن و احقاق حق و از بین بردن باطل می داند اما متاسفانه در دنیای ما جنگ قدرت و دستیابی به ثروت و منزلت های اجتماعی و سیاسی مبنای اساسی رقابت برای رسیدن به پست ها و مقام ها قرار گرفته است.چه بسیار کسانی که به طمع قدرت فرزندان و پدران خویش را قربانی کردند و در تاریخ نمونه های فراوانی از این مسائل هست .حکومت و قدرت آنچنان در چشم زمامدار ستمگری چون هارون الرشید مهم جلوه می کند که خطاب به فرزندش ماموم می گوید : أنا إمام الجماعة فی الظاهر بالغلبة والقهر ، وموسى بن جعفر إمام حقٍّ .والله یا بنی إنه لأحق بمقام رسول الله ( صلى الله علیه وآله ) منی ومن الخلق جمیعاً ، ووالله لو نازعتنی فی هذا الأمر لأخذت الذی فیه عیناک ، لأنَّ الملک عقیم .

به گزارش خبرنگار عصرما سلسله سخنرانی های اخلاقی و عقیدتی حجةالاسلام و المسلمین فیاضی استاد حوزه علمیه قم در شب 22 ماه مبارک رمضان ادامه یافت و در ادامه به تبیین “دنیا طلبی ” از نگاه امام علی (ع) پرداخت و گفت:شخصیت امام علی ع بسیار جامع بود که همه زیبایی ها و ویژگی ها کامل را می توان در وجود ایشان یافت.مولای متقیان در همه زمینه ها در اوج بود.ایشان بنده خالص خداست که در ذات او فنا گردیده است.از جمله ویژگی امام علی (ع) زهد و عدم دلبستگی به جلوه های دلفریب دنیاست.الزهد بين کلمتين من القرآن قال الله سبحانه: «کيلاتأسوا علي ما فانکم و لا تفرحوا بما آتاکم» و من لم يأس علي الماضي و لم يفرح بالاتي فقد اخذ الزهد بطرفيه يعني زهد در دو جمله قرآن خلاصه شده است: «براي اينکه متأسف نشويد بر آنچه (از ماديات دنيا) از شما فوت ميشود و شاد نگرديد بر آنچه خدا به شما مي‌دهد» هر کس بر گذشته اندوه نخورد و از آينده شادمان نشد بر هر دو جانب زهد دست يافته است.عضو ديگر موعطه اي نهج البلاغه عنصر «زهد» است در ميان عناصر موعطه‌اي شايد عنصر «زهد» بعد از عنصر «تقوا» بيش از همه تکرار شده باشد. زهد مرادف است با ترک دنيا، در نهج البلاغه به مذهب دنيا و دعوت به ترک آن زياد بر ميخوريم بنظر ميرسد مهمترين موضوع از موضوعات نهج البلاغه که لازم است با توجه بهمه جوانب کلمات اميرالمؤمنين تفسير شود، همين موضوع است و با توجه باينکه زهد و ترک دنيا در تعبيرات نهج البلاغة مرادف يکديگرند؛ اين موضوع از هر موضوع ديگر از موضوعات عناصر نهج البلاغه زياد تر درباره‌اش بحث شده است، بحث خود را از کلمه زهد آغاز مي‌کنيم:«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذکر شوند) نقطه مقابل يکديگرند؛ زهد يعني اعراض و بي ميلي، در مقابل رغبت که عبارت است از کشش و ميل.بي ميلي دو گونه است:طبيعي روحي، بي ميلي طبيعي آن است که طبع انسان نسبت به شيئي معين تمايلي نداشته باشد آنچنانکه طبع بيمار ميل و رغبتي به غذا و ميوه و ساير ماکولات يا مشروبات مطبوع ندارد، بديهي است که اينگونه بي‌ميلي و اعراض ربطي به زهد بمعني مصطلح ندارد بي ميلي روحي يا عقلي يا قلبي آن است که اشيائيکه مورد تمايل و رغبت طبع است از نظر انديشه و آرزوي انسان که در جستجوي سعادت و کمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد هدف و مقصود و نهايت آرزو و کمال مطلوب اموري باشد مافوق مشتهيات نفساني دنيوي‌خواه آن امر را مشتهيات نفساني از اخروي باشد و يا اساسا از نوع مشتهيات نفساني نباشد بلکه از نوع فضائل اخلاقي باشد از قبيل عزت، شرافت، کرامت، آزادي و يا از نوع معارف معنوي و الهي باشد مانند ذکر خداوند، محبت خداوند، تقرب به ذات اقدس الهي.پس زاهد يعني کسي که توجهش از ماديات دنيا بعنوان کمال مطلوب و بالاترين خواسته، عبور کرده و متوجه چيز ديگر از نوع چيزهائيکه گفتيم معطوف شده است. بي رغبتي زاهد بي رغبتي در ناحيه انديشه و آمال و ايده و آرزو است نه بي رغبتي در ناحيه طبيعت.در نهج البلاغه در دو مورد، زهد تعريف شده است؛ هر دو تعريف همان معني را مي‌رساند که اشاره کرديم. يکي در خطبه 79 که مي‌فرمايد:ايها الناس الزهادة قصر الامل و الشکر عند النعم و الورع عند المحارم اي مردم، زهد عبارت است از کوتاهي آرزو، و سپاسگزاري هنگام نعمت، و پارسائي هنگام نبايستنيها. بديهي است وقتي که چيزي کمال مطلوب نبود و يا اساساً مطلوب اصلي نبود؛ بلکه وسيله بود، مرغ آرزو در اطرافش پر و بال نميزند و پر نميگشايد و آمدن و رفتنش شادماني يا اندوه ايجاد نميکند.مولا در توصیف دنیا می فرماید: حضرت امير (ع) فرمودند:« وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ‏ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ‏ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ لَمَا فَعَلْتُهُ وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ لَأَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا»مطالعه و بررسی موضع‌گیری حضرت علی(ع) در مسائل سیاسی نشان می‌دهد که یکی از عوامل و عناصر کلیدی در تصمیم‌گیری آن حضرت در قبال اخذ یا رفض حکومت و زمامداری را خواست و اراده مردم و مصالح دنیوی و اخروی آنها براساس احساس مسئولیت و تکلیف الهی آن حضرت تشکیل می‌دهد. اصولاً از نظر امیرمؤمنان(ع) حکومت و رهبری بر مردم پشیزی ارزش ندارد. آن حضرت در مواقع و مناسبتهای مختلف با تعابیری جالب اعلام می‌نماید که زمامداری در نزد وی پست‌ترین و بی‌ارزش‌ترین چیزها در جهان است، حتی بی‌ارزشتر از آب‌بینی بز:”لأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هِذِه أزْهَدَ عِنْدِی منْ عَفْطَةِ عَنْزِ « خوب دریافته‌اید که این دنیای شما نزد من بی‌ارج‌تر از آبی است که بزی در وقت عطسه از بینی می‌پراند.(شهیدی، ص 10) و در جای دیگر خطاب به ابن‌عباس در حالی که مشغول پینه‌زدن کفش خود بود، حکومت را بی‌ارزش‌تر از یک کفش کهنه می‌داند “وَاللهِ لَهِیَ أحَبُّ إِلَیَّ مِنْ إِمَرتِکُم « بخدا سوگند که این کفش(کهنه) از حکومت بر شما محبوبتر است.خواستگاه این رویکرد امام علی(ع) به مقوله حکومت و رهبری را بایستی در چارچوب نگرش کلان آن حضرت به دنیا که حکومت یکی از مظاهر آن است، جستجو کرد. امیرمؤمنان(ع) برای ابراز مکنونات قلبی و اعتقادی خود ناظر بر دنائت و پستی دنیا باز از تعابیر و تشبیهات زیبایی بهره می‌جوید و دنیا را پست‌تر از استخوان خوکی در دست بیمار جذامی می‌داند، “وَاللهِ لَدُنْیَاکُمْ هذِهِ أَهْوَنُ فِی عَیْنِی مِنْ عِرَاقِ خِنْزِیرٍ فِی یَدِ مَجْذُومٍ”و در موضعی دیگر دنیا را بی‌ارزش‌تر از برگی جویده در دهان ملخ تلقی می‌نماید. “إِنَّ دُنْیاکُمْ عِنْدِی لأَهْوَنُ فی وَرَقَةٍ مِنْ فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُها” و در بیان دیگر برای اظهار اعراض کامل خود از دنیا اعلام می‌کند که آن را سه طلاقه کرده است: “قَدْ طَلِّقْتُکَ ثَلاثاً لارَجْعَةَ فِیهَا.”

ادبار و اعراض امام علی(ع) به دنیا و به حکومت ریشه در زوال‌پذیری و فنای آن دارد. حضرت علی(ع) فقط دل در گرو وجود اصیل و خالق ازلی و ابدی داشت و به هیچ موجود اعتباری، مجازی و فانی دل نمی‌بست:”ولایه امور کم التی انها هی متاع ایام قلائل ثم یزول ما کان منها کما یزول السراب و کما یتقشع السحاب « حکومت بر شما که متاعی چند روزه و زوال‌پذیر است و همانند سراب بیابان نابود می‌شود و چون ابرهای آسمانی پراکنده می‌گردد.”
امیرمؤمنان(ع) عدم چشمداشت و علاقه خود به کسب قدرت و تمتع از امتیازات و مزایای بی‌ارزش آن را تصریح می‌کند:” اَللَّهُمَ إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ یَکُنُ الَّذِی کَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً ِفی سُلطَانٍ و لاالْتِمَاسَ شَیٍْ مِنْ فُضُولِ الحُطَام « خدایا تو می‌دانی آنچه از ما رفت نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه به خاطر رسیدن به چیزی از بهر‌ه‌های ناچیز دنیا… براساس چنین برداشت و نگرشی حضرت علی(ع) دعوت مصرانه و گسترده و بی‌سابقه مردم برای رهبری و اخذ قدرت سیاسی را رد می‌کند و از آنان می‌خواهد که به سراغ فرد دیگری بروند. علاوه بر این به مردم یادآور می‌شود که وجودش در منصب مشاورت و وزارت بهتر و مفیدتر از قرار گرفتن در جایگاه زمامداری است. و برای اطمینان خاطر مردم اعلام نمود که از حاکم منتخب آنان بیشتر از خودشان حرف‌شنوی خواهد داشت: “دَعُونیِ وَالْتَمِسُوا غَیْری … و لَعْلِّی أَسْمَعُکُمْ وَ أَطْوَعُکُمْ لِمَنْ وَ لَّیْتُمُوهُ أَمْرَکُم. وَ أَنَاَلَکُم وَزیراً خَیْرٌ لَکُمْ مِنَّی أَمِیرا « مرا واگذارید و دیگری را طلب کنید … و برای کسی که کار خود را بدو می‌سپارید بهتر از دیگران فرمانبردار و شنوایم. من اگر وزیر باشم بهتر است تا امیر باشم.”

وی به شرح دیدگاه امير المؤمنين عليه السلام پیرامون رقابت بر سر دنیا پرداخت و گفت :امام مي فرمايند : پس درعزت دنيا بريکديگر پيشي نگيريد وفريب زينتها ونعمتها رانخوريد ومغرور نشويد وازرنج وسختي آن نناليد وناشکيبا نباشيد، زيرا عزت و افتخارات دنيا پايان مي پذيرد و زينت و نعمت هايش نابود مي گردد و رنج و سختي آن تمام مي شود و هر مدّت و مهلتي درآن به پايان مي رسد وهرموجود زنده اي به سوي مرگ   مي رود وبراو مي گريند وديگري که باز مانده است به اوتسليت مي گويند. يکي ديگر بربستربيماري افتاده، ديگري به عيادتش مي آيد وديگري درحال جان کندن است ودنيا طلبي درجستجوي دنيا است که مرگ او را درمي يابد وغفلت زده اي که مرگ او را فراموش نکرده است وآيندگان نيز راه گذشتگان مي پويند .به هوش باشيد! مرگ را که نابود کننده لذّت ها وشکننده ي شهوت ها و قطع کننده ي آرزوها است به هنگام تصميم برکارهاي زشت به ياد ش آوريد وبراي انجام واجبات وشکر دربرابر نعمتهاي واحسان بي شمارالهي ازخداياري خواهيد. حضرت درجاي ديگر مي فرمايد همانا دنيا نهايت ديد گاه کوردلان است که آن سوي دنيا رانمي نگرند امّاانسان آگاه نگاهش از دنيا عبور کرده ازپس آن سرا ي جاويدان سراي آخرت را مي بيند. پس انسان آگاه به دنيا دل نمي بنددوانسان کوردل تمام توجه اش دنياست.  بينا از دنيا زاد وتوشه برگيرد ونابينا براي دنياتوشه فراهم مي کند.دراين دو روايت حضرت به اين نکته ها اشاره دارند که براي وابسته نشدن به دنيا توجه داشته باشيد که دنيا فناپذيراست وديگراين که درهرلحظه اززندگيش متوجه مرگ باشد وخود را متذکر شودکه بعد ازدنيا، آخرت جاويدان است پس توشه اي را ازدنيا برگيرد .امام علي (عليه السلام) درارتباط دنيا وآخرت اين چنين مي فرمايند : « انّ الدّنيا والاخرة عدِوان نتفاوتان وسبلان مختلفان فمن احبّ الدّنيا وتولاّها ابغض الاخرة ومادها وهما منزلة المشرق والمغرب وماش بينهما کلّها قرب من واحد بعد من الآخروهما بعد ضّرتان.» اين بزرگواراين چنين مي فرمايند: « دنيائي که بدون هماهنگي ومسائل ملکوتي وقواعد الهي بدست آمده، به آخرت دودشمن ناجور و دوراه جدائي ازهم هستند ، راه بهشت وراه دوزخ، پس کسي که اين گونه دنيا را دوست داشت وبه آن دل بست  آخرت رادشمن داشته وازدست مي دهد، اين دنيا وآخرت همانند مشرق ومغرب هستنند که روند بين آن دوبه هر کدام نزديک شوند ازديگري دور مي گردد با اين اختلافي که اين گونه دنيا وآخرت دارند، دوزن را مي مانند که داراي يک شوهر باشند که هيچ وقت با هم ساز گاري ندارند .» منظور حضرت اين است که اگر انسان ازشب  و روزش دردنيا به نحواحسنت استفاده کند و در راه عبادت خدامشغول باشد وبه آن چه که دردست خود دارد راضي باشد و چشم به دست خود دارد راضي باشد وچشم به دست ديگران نداشته باشد وازطمع دنيا دوري کند و درزندگي قناعت وسادگي راپيشه کند وحلال خود را حرام نکند وتمام اين کارها رابراي رضا وخوشنودي حضرت حق انجام دهد، درآخرت جايگاه والايي دارد. پس اين چنين زندگي کردن است که ميتوان گفت که ازطريق دنيا به آخرت رسيده واين دنيا مطلوب است . امام علي (عليه السلام) مي فرمايند: به دنيا به ديد بي اعتنايي که بي ميل به آن هستيد نگاه کنيد زيرا به خداسوگند به زودي ساکنان زمين نقل مکان ميکنند وآنان که با خوش گذراني با کمال آسايش بسر مي برند به سخت ترين شرايط گرفتارمي آيند . جواني اي که رفته به انسان باز نمي گرددوکسي نمي داند براي آينده چه برسرش خواهد آمد که منتظر آن باشد . شادي دردنيا با غم آلوده است ، نيروي بدن به طرف ضعف وسستي مي گرايد بنا بر اين فراوان بودن شادي آفرينان شما را مغرور نگرداند زيرا شگفت انگيزان به شما وفا نخواهند کرد . خدا رحمت کنـد کــسي را که فکـرکـنـد وپـنـد بگيـرد وبـيـنـا شود . آ ن چـه د ر د نيـا وجـود دارد به زودي مـثـل ايـن است کـه قـبـل نبـوده اسـت و آ ن چـه ا ز آخـرت وجـود دا رد به زودي  مثـل بـاقـي هــا خـواهـد بـود..

حجةالاسلام و المسلمین در تشریح جملات طلایی امام علی نسبت به دنیاخواهی افزود: شما را از دنيا مي پرهيزانم، که منزلگاهي است ناپايدار؛ نه خانه ي ماندن و نه جايگاه قرار. خود را آراسته و به آرايش خويش شيفته است، و ديگران را به زينت خويشتن فريفته. خانه اي نزد خداوند آن خوار. و متاعي بي مقدار . حلال آن را به حرامش معجون داشته است؛ و خوبي آن را به بدي اش مقرون و زندگاني اش را به مرگ آميخته است؛ و در کاسه شهدش، شرنگ ريخته است . خداوند تعالي آن را براي دوستانش نگزيد، و در دادن آن به دشمنانش بخل نورزيد. خير آن اندک است، و شر آن آماده، فراهم آن پريشان و ملک آن ربوده؛ و آبادان آن رو به ويراني نهاده. آنچه ويران گردد، خانه خوبي نيست و به کار نيايد، و عمري که چون توشه پايان پذيرد، زندگاني به شمار نيايد. و روزگاري که چون پيمودن راه به سر آيد ، دير نپايد .آنچه را خدا بر شما واجب کرده مطلوب خود شماريد، و توفيق گزاردن حقي را که از شما خواسته ، هم از او چشم داريد، و پيش از آنکه مرگ شما را فرا خواند، گوش به دعوتش بداريد.امام علی عدالت و احقاق حق را محور اساسی حکومت می داند.ویژگی مهمی که در سراسر حکومت امیرالمؤمنین درخشش دارد، مسئله عدل و داد و حق محوری اوست. هیچ گاه امیرالمؤمنین حاضر نیست از مسیر حقّ و عدالت خارج شود «علی مع الحق و الحق مع علی»(19)«علی مع الحق یدور حیثما دار»(20)«القرآن مع علی و علی مع القرآن»(21)، بیان پیامبر(ص)است که هر کجا علی است، حق همان جاست. و هرکجا حق باشد علی را در کنارش می بینید. هر کجا علی است قرآن همان جاست و هرکجا قرآن را بیابید، علی را در کنار آن می یابید. زندگی علی تجسم یافته آیات قرآن و همه زندگی او دایره ای بر مدار حق است. و لذا فرمود: «اَلا و إنّ امامکم قد اکتفی من دنیاه بطمریه، و من طعمه بقرصیه. الا و إنکم لا تقدرون علی ذلک و لکن أعینونی بورع و اجتهاد و عفة و سداد… ولو شئتُ لاهتدیتُ الطریق الی مصفّی هذا العسل و لُبابِ هذا القمح و نسائج هذا القزّ و لکن هیهات ان یغلبنی هوای و یقودنی جشعی الی تخیر الاطعمة و لعلّ بالحجاز او الیمامه من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع… أأقنع من نفسی بان یقال هذا امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر…»(22)؛ بدانید که امام شما از دنیای خود به دو جامعه کهنه و دو قرص نان بسنده کرده است. گرچه شما توان چنین کاری را ندارید، ولی مرا به پارسایی و کوشش و پاکدامنی و درستی یاری کنید. اگر می خواستم می توانستم عسل و مغز گندم و بافته ابریشم را برای خود آماده نمایم. لیکن هرگز نخواهم گذاشت هوای نفس بر من چیره شود. آیا علی بن ابیطالب بهترین غذاها را برای خود آماده سازد و بهترین پارچه ابریشمی را به عنوان لباس آماده نماید، در حالی که در گوشه و کنار کشورش افرادی باشند که هیچ گاه طعم سیری را درک نکرده باشند؟ آیا علی در فکر انتخاب غذاهای رنگارنگ باشدد، اما در گوشه و کنار کشورش گرسنگان در فکر قرص نانی باشند؟

0 01 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10