صنعت پژمرده!
چند روز پیش میهمانان تهرانی خود را برای صرف ناهاری و تفریحی در طبیعت زیبای هفتتپه در کنار پمپ استیشن شماره ۳ بردیم. صنعتی که انگار دیگر از رمق افتاده و پیر و فرتوت فقط به گذشته خود مباهات میکند.انبارهای گازوئیل که زنگزده و بلااستفاده مانده چون سیستم پمپها را برقی کردند و بوی گازوئیل […]
چند روز پیش میهمانان تهرانی خود را برای صرف ناهاری و تفریحی در طبیعت زیبای هفتتپه در کنار پمپ استیشن شماره ۳ بردیم. صنعتی که انگار دیگر از رمق افتاده و پیر و فرتوت فقط به گذشته خود مباهات میکند.انبارهای گازوئیل که زنگزده و بلااستفاده مانده چون سیستم پمپها را برقی کردند و بوی گازوئیل و علف، کارگران این صنعت را به ۴۰، ۵۰ سال قبل پرت میکند. ولولههای لاستیکی که لابهلای درختان کُنار و تکدرخت توت و سپستان تپانده شده و بوی کهنگی میدهند. اینها فقط برای کارکنان بازنشسته این صنعت گذران عمر را نشان میدهد؛ عمری که در این صنعت به ودیعت گذاشته و حالا با دو میلیون تومان کمتر یا بیشتر در یک واحد آپارتمان در گوشه شهری به تبعید نشستهاند. و امروز کارگران جوانی که در این پمپها حداقل قانون کار را میگیرند و در حقیقت مزدوری میکنند و خدا را شکر میکنند که بیکار نیستند یا معتاد یا قاچاقچی و ازایندست بلایای قرن ما! شاید مانند عموزاده من که باآبوتاب از گذشته هفتتپه میگوید و انگار با تمام وجودش گذشته را بر کتفهایش حمل میکند؛ از هنگامهای که دانشآموز ابتدایی بود و کنار این جویهای آب درس میخواند و یا بقچه نان و کره و پنیری برای پدر مرحومش که در مزرعه کارگری میکرد، میبُرد. تا زمانی که او مکانیک و رئیس کارگاه این صنعت شد. این جوانان امروزین نیز ۲۰ سال دیگر هم روایت نوستالژیک این روزهای هفتتپه را واگویه کنند.
در این حال و هوا به یاد گزارش ۵۳ سال پیش جلال آل احمد در کتاب جیبی کارنامه سهساله «گزارشی از خوزستان» ش افتادم و اگر او الآن زنده بود بر آوار بهجای مانده از نفت در مسجدسلیمان، نفت سفید، هفتگل، گمرک خرمشهر، نیشکر هفت تپه و جایجای خوزستان فاتحه میخواند! صنعتی بریده از مردم. صنعتی رهیده از توسعه. صنعتی برای امروز و نه فردا. صنعتی به قول خودش استعماری! جلال آل احمد در نهمین سفرش به خوزستان در مهرماه سال ۱۳۴۳ نوشته است:
«فردا صبح رفتیم سراغ هفتتپه. یکی از صحنههای کهن تمدنهای ایلامی و پر از آثار باستان و اکنون کشتگاه نمونه نیشکر. ده هزار هکتار زمین است و اندکی کمتر از نصفش زیر کشت نمونههای مختلف نیشکر هندی و کوبایی؛ و کارخانهای کنار مزرعه نهاده؛ و کانالهای آب از رود دز آب آورده و کشت ماشینی؛ و دو آبادی عرب نشین را که در محل بوده است قبلاً خریدهاند و از بن روفته و اهالی را مرخص کرده؛ و اکنون بیحضور هیچ سرخری اراضی را به شلتاق تراکتورها و نیشکر جمع کنها واگذارده؛ و به هر صورت واحد بزرگی از کشاورزی مکانیزه فراهم کردهاند برای کشت نیشکر. نمونهای ازآنچه در گرگان داریم با کشت پنبه. گرچه در این چهار سال اخیر که انتفاع از مزرعه و کارخانه را شروع کردهاند یک سالش همه نیهای شکر را سرما سیاه کرده بوده است و از بین برده اما بازهم میارزد. اگر هر تکهای از اراضی بایر نواحی مختلف مملکت را به همین طریق به کشت نمونه یک محصول عمده که با آبوهوای محل میخواند بسپاریم و واحد بزرگ یا کوچکی از کشاورزی مدرن به خاطرش تأسیس کنیم و بهخصوص اگر کارگر مورداحتیاج را از محل تهیه کنیم تا ضمن کار درسی بیاموزد و عامل توسعه آداب جدید کشاورزی بشود و پس از ۵ – ۱۰ سالی خود عامل اداره همان واحد بشود و دیگر واحدهای همسایه که خود بر پا کرده … و دیگر اگرها.»
نظریه «جامعه کوتاهمدت و کلنگی» الگوی تحلیلی است که دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان درباره جامعهشناسی تاریخی ایران طرح کرده و بر اساس آن مدعی است «ایران برخلاف جامعه درازمدت اروپا، جامعهای کوتاهمدت بوده است. در این جامعه تغییرات ـ حتی تغییرات مهم و بنیادین- اغلب عمری کوتاه داشته است». منظور وی از اطلاق عنوان «کوتاهمدت» و «کلنگی» برای جامعه ایرانی در عرصه تاریخی اشاره به فقدان ثبات و استمرار در موقعیت اقشار و طبقات اجتماعی و حیات سیاسی و اجتماعی ساکنان جامعه ایرانی در عرصه تاریخی و ساختارهای حاکم در آن است. من دریافتم که داغ و حسرت این صنعت بردلِ خوزستانی حکشده است. اگر او ۳۰ سال در این صنعت جان کنده است فرزندانش سهمی ندارند. این است که به قول دکتر کاتوزیان این خیر انباشتنی نیست. حداکثر تراکمی است آنهم در یک نسل و بعد این کارگر رابطهاش قطع میشود، بلکه مقطوعالنسل میگردد.
این «اگرهایی» که جلال آل احمد در گزارشش آرزو کرده چون زخمهایی بر تن خوزستان زار میزند. شواهد امر نشان میدهد که نیشکر، نفت، فولاد، پتروشیمی، صنایع ملی و بزرگ در خوزستان توان طبقهسازی نداشته است. اگر هم خیروبرکتی داشته که داشته «خانواده سازى» بوده است که گونهای دلال صفتی است.متأسفانه سیاستهای صنعتی بعد از انقلاب اسلامی همین وضعیت را دنبال کرده و نتوانسته است مردم را به مشارکتی واقعی دعوت کند. مشارکتی که از بطن و متن آن «طبقه متوسط» زاییده شود؛ و حالا خوزستانی در شمال و جنوب و شرق و غرب این استان پهناور به این صنعت چشم دوخته تا مگر «اگرهایی» از جنس آنچه جلال آل احمد ۵۳ سال پیشگفته تحقق یابد.
اهواز – لفته منصوری
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰