به بهانه آسمانی شدن زنده یاد عفت فتحی!

تو رفتی اما یقین بدان قلمت جای خالی تو را سبز خواهد کرد! تو رفتی اما نام نیکت ماندگارت خواهد کرد! تو رفتی اما خاطراتت فصل زیبایی زندگی ما خواهد شد. به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، انالله و انا الیه راجعون این آیه را گفتم تابگویم فنا را باور دارم و یقین دارم روزی […]

تو رفتی اما یقین بدان قلمت جای خالی تو را سبز خواهد کرد! تو رفتی اما نام نیکت ماندگارت خواهد کرد! تو رفتی اما خاطراتت فصل زیبایی زندگی ما خواهد شد. به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز، انالله و انا الیه راجعون این آیه را گفتم تابگویم فنا را باور دارم و یقین دارم روزی باید از گذرگاه ابدیت گذر کنم اما عفت جان باور کن این روزها، سخت و تلخ می گذرد، و دستان من می لرزد ازتوصیفش!! نمی دانم چرا برگ ریزان شهر من قبل از شهرهای دیگر کشورم ناقوس مرگ و جدایی را به صدا درآورده است، صبح یک روز پاییزی اما، برگی را از ازل جدا کرد که هم مادر بود،

img-20160927-wa0253

هم خواهر، هم دوست ،همکار،و در معنای ,واقعی کلمه مهربان!!! صبحی که با تمام زیبایی اش،تمام روزنه های امید را بر «عفت» بست صبحی که از دریچه زمان آغاز می شود و می رود تا همه چیز خبر و بوی شکفتن بدهد اینار اما نشکفته گلی را چید که در مهربانی سرآمد است. عفت جان از این به بعد سه شنبه ها را قاب می گیرم و کنار می گذارم تا سه شنبه ای دیگر از راه نرسد وغم نبودنت را برایم تکرار کند .

نمی دانم کی و چه زمانی بعد از تو بتوانم فصل دیگری از زندگی ام را ورق بزنم !!!اما می دانم آن فصل، فصل زیبایی نخواهد بود. فراموش نمی کنم صبح روز پروزات را، زمانی که قرار بود باجمعی از بچه های خبرنگار اهواز را به مقصد چذابه ترک کنیم دقیقاً ساعت 6:21 در گروهی که متشکل از فقط بانوان خبرنگار بود و خود موسسش بودی نوشتی«سلام صبحتان بخیر و خوشی باد» و وقتی مریم مقدم خبرنگار خبرگزاری ایلنا از تو خواست با ما بیایی در جواب گفتی: نه من نمیام امروز کار دارم انگار خود نیز برای رفتن آماده بودی اما عفت جان تو که بی معرفت نبودی یک خبری!ندایی! ساعت تقریبا از8:20 دقیقه گذشته بود «ون» حامل بچه های خبرنگار از حمیدیه گذشته بود و نزدیک سوسنگرد بودیم که تلفن کوثر کریمی خبرنگار خبرگزاری مهر زنگ خورد،طرز صحبت کردن کوثر و داد وبیدادی که با گریه همراه بود خبر از اتفاقی بزرگ را می داد.

تماس که قطع شد تازه متوجه شدیم چه اتفاقی افتاده اولین کاری که کردیم زنگ زدیم آتش نشانی اما افسوس و صد افسوس به فاصله چند دقیقه روابط عمومی آتش نشانی تماس گرفت و گفت: خانه ای که اطلاع دادین کاملا در آتش سوخته و در خانه خانمی 50 ساله فوت کرده!!!!نمی دانم برچه اساسی گفت 50ساله، اما این خبر برای ما در آن شرایط که قدرت تشخیص نداشتیم در عین اینکه ناراحت کننده بود اما در دل ما بذر امید کاشت چرا که عفت ما 50ساله نبود.و احتمال دادیم شاید مادر ایشان است. وارد جاده بستان شده بودیم که سرپرست خبرگزاری مهر به نقل از یکی دوستان خبرنگار که به سرعت خودش را در محل حادثه رسانده بود خبر فوت عفت فتحی تایید شد. عفت، اما در یک صبح روز پاییزی بی خداحافظی رفت حتی دستان تقدیر هم کمکش نکرد عفت رفت، تا همه شهر از رفتنش فریاد ماتم کند، کاش باران ببارد !!!

این بغض به تنهایی از گلویم پایین نمی رود!!! راستی عفت قاصدک خبر آورد هوای خونت شبیه پاییزه شده، دیگه نه گلدونی مانده و نه باغچه ای عفت بعد از تو هم بارونی نمی آید که گلها را آب دهد عفت می دونی بچه هات چه چیزی را مدام زمزمه می کنند اشکان میگه: مامان هنوز به فکر ما هستی از حال و روز ما خبرداری!!!راستی مامان بعد از تو دیگه خونه نمی آیم ،چون دیگه کسی نیست که نگرانم بشه. صبح ها برای رفتن به مدرسه دیگه کسی تا دم دربدرقه ام نمی کنه،دیگه غذای گرم نداریم،کسی توی کیف ما نون و پنیر نمی گذارد،مامان از همین الان احساس سردی می کنم آخه کسی شب نمیاد پتو روی من بکشد ، مامان دیگر از وجود چه کسی به اندازه تو لذت ببرم، نازکنم و تو نازم رو بخری گریه کنم و تو اشکم را پاک کنی و سنگ صبور من باشی!!!

مامان تو نباید زیر خاک باشی توباید تاج سر من باشی، مامان دلم تنگ شده، واسه جان گفتنت واسه صداکردنت، واسه دعوا کردنت، ثانیها گذشت ودقیقه شد دقایق گذشت و روز شد، اما هنوز اشکم خشک نشد خیلی دلم هواتو کرده عفت جان از نگاه های نگران نیما خبر داری؟ اصلا رفتنت را باور ندارد مدام با نگاه های نگرانش توی خونه تاریک دنبالت می گرده. عفت جان بعد رفتن تو حتی سینا که با خون دل پزشکش کردی مرگ تو را باور نکرد، و هیچ چیزاو را ازهجوم جای خالیت نمی رهاند خلاصه همه دنیا جمع هستند همه ادمها جمع شدند اما تو عفت !!!!

از جای خالی تو در جمع دوستانت بگم بعد از تودر هر نشست خبری یک صندلی خالی را برایت خالی می گذارند بلکه بیایی، بچه ها دیگر دور همی ندارند، دوستانت را به بهانه های مختلف در خانه ات دور هم جمع می کردی که به قول خودت دور از استرس خبر و رسانه نهاری ،شامی دور هم باشیم دیگر از آن هم خبری نیست!! تو رفتی اما یقین بدان قلمت جای خالی تو را سبز خواهد کرد! تو رفتی اما نام نیکت ماندگارت خواهد کرد! تو رفتی اما خاطراتت فصل زیبایی زندگی ما خواهد شد. به گدایی گفتند دوستی به چه معناست؟ گفت من اگردوستی داشتم دست گدایی به طرف مردم دراز نمی کردم و تو همان بودی که با وجودت خیلی از دست ها دراز نشد.

عفت جان افسوس این طبیعت سرنوشت است که همیشه بی‌رحمانه می تازد و فرصت و مهلتی به ما نمی دهد همه ما در این فصل از زندگی آسیب‌پذیر و شکننده می شویم و این روزگار است که گوش شنوایی ندارد. شیخ رجب علی خیاط عارف بزرگ می فرماید: پیش از آنکه منزل عوض کنید. آرزوهای مرده ها را عملی کنیدآنان آرزو می کنند،که حتی برای یک لحظه به دنیا برگردند وعملی مورد رضایت خداوند انجام دهند. عفت جان نمی دانم آرزویت چیست اما برایت یاسین می خوانم تا آرزو های من را از آن دنیا برآورده کنی

عاطفه اسماعیلی منش